تبیان، دستیار زندگی
شاید شما هم سهیل رضایی مدرس روانشناسی تحلیلی را بشناسید؛ در مجالی کوتاه گفتگویی صمیمانه و متفاوت داشتیم درباره ی هنجارهای اجتماعی، مرز پذیرش این هنجارها و خط قرمزهایی که در زندگی شخصی ایشان است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گفت وگو اختصاصی تبیان با سهیل رضایی؛

برای کنار هم بودن هزینه می دهیم

شاید شما هم سهیل رضایی مدرس روانشناسی تحلیلی را بشناسید؛ در  مجالی کوتاه گفتگویی صمیمانه و متفاوت داشتیم درباره ی هنجارهای اجتماعی، مرز پذیرش این هنجارها و خط قرمزهایی  که در زندگی شخصی ایشان است.

مصاحبه: الهام فخرایی-بخش خانواده ایرانی تبیان
سهیل رضایی

امیدواریم گفتگو با آقای کسب وکار در آستانه ی سال جدید نگاهی تازه را برای شما رقم بزند و از خواندن آن لذت ببرید:
*جناب رضایی شما در چه سنی ازدواج کردید و اگر امروز  با توجه به  تجارب و آموخته هایتان میخواستید در این باره تصمیم بگیرید چه زمانی را برای ازدواج مناسب تر میدید؟
من سی و پنج سالم بود که ازدواج کردم، ولی الان اگر بخواهم تصمیم بگیرم، قطعا پاسخ من این است که زودتر ازدواج می کردم، چون احساس می کنم برای بعضی چیزها  دیر شد، اما شاید این پختگی و بلوغی که الان دارم آن زمان نداشتم، با این حال باز هم فکر می کنم حداقل باید هفت سالی زودتر ازدواج می کردم، چون واقعا خود زندگی زناشویی و خانواده فضایی را ایجاد می کند که در جای دیگری کمتر می توان چنین تجربه ای را کسب کرد و به بلوغ رسید.

*بعد از ازدواج همه ی ما یک پختگی و بلوغ را تجربه می کنیم؛ خروج از بهشت! این بلوغ بسیار ارزشمند و راهگشاست و در عین حال کمی شوک برانگیز، چطور پیش از ازدواج برای این بلوغ آماده شویم؟
هنوز برایش راه حلی ندارم و بعید می دانم چنین چیزی امکان داشته باشد که بتوان زودتر از موعد شخص را برای این فضا آماده کرد، چون بعضی از موارد فقط در همان فضا تجربه خواهد شد. آمادگی داشتن برای این موارد درست مثل این است که من کسی را برای شنا کردن آموزش دهم، ولی این بسیار متفاوت است با وقتی که آب لمس می شود و آن اتفاق تا نیفتد، بعید می دانم که بشود آماده شد. امیدوارم این نیاز به کسب آمادگی، خیلی شخص را به وسواس نکشاند و فکر نکنند که هنوز برای ازدواج آمادگی نداریم، چون بسیاری از موارد را باید در خود رابطه جستجو و تجربه کرد و بعید می دانم بیرون از رابطه بتوان برای آن آماده شد.

من همیشه تلاش می کنم این را با فرزندم تمرین کنم که ممکن است اتفاق های بدی در زندگی ما رخ بدهد که در کنترل ما نیست، اما حواسمان باشد که واکنش ما به این اتفاق ها در اختیار ما هست و این ماییم که انتخاب می کنیم

*هنجارهای عرفی جامعه بخش زیادی از زندگی ما را متاثر کرده، بااین حال گاهی با کمی دقت و موشکافی درمی یابیم که هیچ دلیل عقلی برای پذیرش و زندگی  بر اساس این مجموعه باورها نداریم، چه کنیم؟
هر جامعه ای مجموعه ای از هنجارها را در خودش دارد که بر اساس ساختار، سازمان و زمان خودش آنها را شکل داده، اما لزومی ندارد که فکر کنیم این هنجارها همیشگی هستند و دوام و قوت آنها پابرجاست، قطعا برخی از این هنجارها بخاطر نقشی که در سازمان دهی، مدیریت و بهینه سازی روابط دارند، دوام هم خواهند داشت.
اما دسته ی دیگری از آنها به نظر می رسد که دیگر کارایی لازم را ندارند و خرد دیگری جایگزین آنها شده است که ناشی از پاسخ دادن به مجموعه نیازهای دیگری است؛ مثلا در مورد فاصله ی سنی در ازدواج، این هنجار در گذشته ی جامعه ی ما وجود داشته که زن همیشه کوچکتر از مرد باشد، اما ممکن است مردی هم باشد که ترجیح بدهد با زنی بزرگتر از خودش ازدواج کند و این پختگی و بلوغ را در همسرش دوست داشته باشد و از آن لذت ببرد، اما دیگری طراوت ناشی از سن کمتر را ترجیح بدهد؛ این تفاوتها باعث می شود ما کمی به هویت های فردی خودمان بیشتر توجه و دقت کنیم و فضای زندگی خودمان را تماما بر اساس کدهایی که از قبل از جامعه دریافت کرده ایم محدود نکنیم و بتوانیم با وجود فردی خودمان هم در تماس باشیم، همچنان که رعایت برخی از این هنجارها ما را از آسیب های اجتماعی در امان نگه می دارد.
*درواقع خط قرمز ما در رعایت این هنجارها می تواند همین هویت فردی باشد و اینکه ما تا زمانی که هویت فردی خودمان را از دست ندهیم می توانیم با هنجارها کنار بیاییم. با این وصف خط قرمز زندگی شخصی شما چیست، آنچه در زندگی مشترک و رابطه با فرزندتان مورد تاکید شماست؟
خط قرمزها معمولا بر اساس سن، شخصیت و موقعیت ما کمرنگ و پر رنگ می شوند، اما آنچه که من معمولا رعایت کرده ام و برایم اهمیت داشته این بوده که  صداقت را اصل قرار داده ام، علی رغم اینکه برخی مواقع برایم بسیار تلخ بوده است. بگذارید این را با یک خاطره برایتان مثال بزنم؛ در اوایل ازدواجم، همسرم یکبار برای من کتاب هدیه گرفته بود، اما از آنجایی که من اغلب مطالعه می کنم و از طرفی ایشان هم هنوز با سلیقه ی کتاب خوانی من آشنا نبود، پیش می آمد که من قبلا آن کتاب را خوانده بودم یا با سلیقه ی من جور نبود، بنابراین به ایشان گفتم که چون سلیقه ی خیلی خوبی در انتخاب لباس دارید، من بیشتر ترجیح می دهم که هدیه ای که از شما دریافت می کنم لباس باشد و لطفا برای من کتاب هدیه نگیرید. طرح این موضوع ابتدای کار باعث دلخوری همسرم شد، اما آرام آرام این روال ادامه پیدا کرد و همسرم هم به همین ترتیب مواردی را که برایش اهمیت داشت با من مطرح کرد، همین صداقت و روراستی به من و ایشان کمک کرد که رابطه ی موثرتر و موفق تری داشته باشیم، البته نه به این معنا که هیچ چالشی نداریم، ما هم در رابطه با هم دچار چالش می شویم، اما با حل کردن این چالش ها یاد گرفته ایم که چقدر برای هم ارزش قایل هستیم و حاضریم برای در کنار هم بودن هزینه بدهیم و این روش به نظر من هر دوی ما را برای در کنار هم زندگی کردن علاقه مندتر کرده است؛ هر دوی ما روح زندگی مشترک را ارزشمند می دانیم و تلاش می کنیم از آن مراقبت کنیم و آن را تغذیه کنیم.

من سی و پنج سالم بود که ازدواج کردم، ولی الان اگر بخواهم تصمیم بگیرم، قطعا پاسخ من این است که زودتر ازدواج می کردم، چون احساس می کنم برای بعضی چیزها دیر شد

*مهمترین چیزی که بعنوان یک پدر فکر می کنید فرزندتان لازمست بیاموزد چیست؟
فکر می کنم مهمترین چیزی که پسرم باید بیاموزد این است که زندگی جایی دوست داشتنی هست، علی رغم اینکه همیشه هم  اتفاق هایی دوست داشتنی در آن نیفتد. من همیشه تلاش می کنم این را با فرزندم تمرین کنم که ممکن است اتفاق های بدی در زندگی ما رخ بدهد که در کنترل ما نیست، اما حواسمان باشد که واکنش ما به این اتفاق ها در اختیار ما هست و این ماییم که انتخاب می کنیم. بنابراین تلاش کرده ام یاد بگیرد که چطور اشتباهش را جبران کند، نه اینکه اصلا اشتباه نکند. به همین ترتیب هم وقتی خطایی می کند، به جای اینکه با عصبانیت و پرخاش واکنش نشان بدهم روی جبران کردن تاکید می کنم.
حتی در توضیح آن دسته از تذکرهایی که بیشتر اجتماعی هست، تاکید می کنم که این موضوع از نظر من هیچ اشکالی ندارد، اما از نظر جامعه و عرف به این دلایل اشتباه محسوب می شود. مثلا آروغ زدن در فرهنگ ما پسندیده نیست، اما در بعضی از جوامع این را نشانه ای برای تشکر و لذت بردن از غذا می دانند. بنابراین هر جامعه ای مجموعه ای از قواعد و اصول دارد که شاید من منشاء دقیق همه ی آنها را ندانم، اما برای اینکه از نظر اجتماعی آسیب نبینیم لازم است آنها را رعایت کنیم، با این حال به معنای این نیست که این موارد همیشه و بطور مطلق درست یا نادرست هست.

*چه کسی نقش محوری در تربیت و رشد شخصی شما داشته است؟
در پاسخ به این پرسش نمی توانم شخص خاصی را نام ببرم، افراد زیادی در این تربیت نقش داشته اند؛ آموزگاران من که با نگاهی که به زندگی داشتند، به من آموختند که می توان فکر کرد و فکر کردن بزرگترین سرمایه ی بشری است، آنهایی که با عشق ورزیدن به من یاد دادند که باید چگونه در زندگی عشق داشته باشم و کتابهایی که مطالعه کرده ام.
*و سوال پایانی اینکه، آیا امسال در  خانه تکانی به همسرتان کمک کردید؟

بله نه تنها کمک می کنم، بلکه بسیار هم دوست دارم. هر جایی که کاری هم بتوانم انجام بدهم، چه گردگیری، نصب کردن چیزی یا جابجا کردن وسایل حتما همراهی می کنم. صادقانه به شما بگویم که خانه تکانی برای من چیز عجیبی نیست، از کودکی در خانه هایمان آن را تجربه کردیم و کمک می کرده ایم، حالا هم در زندگی مشترک با کمال میل آن را انجام میدهم. با خانه تکانی خانه روح تازه ای پیدا میکند که من این روح را دوست دارم.
سپاس از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، آرزو می کنم سال خوبی برایتان رقم بخورد.




مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.