فیلم سینمایی سه دقیقه ای (مصاحبه)
گفتگو با امین زندگانی به بهانه حضور در تیزر سینمایی دختر شینا
سال پیش یکی از کارهای خوبی که برای ترغیب به کتابخوانی انجام شد ساخت اولین تیزر سینمایی بود که در مورد کتاب «دختر شینا» اتفاق افتاد. امین زندگانی و همسرش الیکا عبدالرزاقی بازیگران اصلی این تیزر سه دقیقه ای بودند که بازی خوب شان به دل خیلی ها نشست و توانستند مخاطبان زیادی را به خواندن کتاب ترغیب کنند. گفتگویی داشتیم با این دو هنرمند که در دو بخش می خواند.
* بخش اول: امین زندگانی
طرح ساخت این تیزر از کجا آمد و شما چطور وارد این کار شدید؟
اینکه از کجا شروع شد اطلاعاتم خیلی کامل نیست ولی میدانم انتشارات شیرازه که وابسته به حوزه هنری است تصمیم گرفتند برای بالا بردن میزان کتابخوانی در جامعه دست به یک کار ابتکاری بزنند. این کار در واقع با مسابقه کتابخوانی کتاب «من زنده ام» شروع شد که فروش خوبی هم داشت و تصمیم گرفته شد این بار تیزری سینمایی درباره یک کتاب یا کالای فرهنگی تولید کنند و قرعه به نام «دختر شینا» افتاد. تقریبا حدود چهار ماه پیش آقای زینعلی مدیر تولید کار با من تماس گرفتند، و پیشنهاد همکاری دادند. با آقای باقر مفیدی کیا کارگردان کار از نزدیک برخورد نداشتم اما جلسه اول برایم جذاب بود که برای یک کالای فرهنگی قرار است به این شکل تبلیغ شود؛ من همیشه موافق تبلیغ افراد چهره چه در زمینه هنری یا علمی بودم چون فکر می کنم به اقتصاد و تولید داخلی کمک می کند و باید این چرخه اتفاق می افتاد.
بعد از پیشنهاد فیلمنامه و کتاب را به ما دادند. فکر می کنم اولین بار که کتاب را دست گرفتم و شروع به خواندن کردم هفتاد صفحه از کتاب را خواندم و چون مجبور بودم بروم سرکار کتاب را بستم. یعنی کتاب در شروع بیوگرافی و مقدمه یک صفحه ای خوبی داشت که به اندازه خود کتاب تاثیر گذار بود. در اصل صداقت کلام حفظ شده بود که کار را یکم سخت تر می کرد. اینکه این صداقت کلام چطور در بازی و آنوسی که قرار ساخته شود دربیاید مهم بود. روزی که فیلم برداری شروع شد و رفتیم سر صحنه بسیار خوشحال شدم از اینکه کارگردانی پشت مانیتور نشسته که به شدت سینما، ادبیات، شعر و ارتباط این ها را می شناسد.
من فکر می کنم این اثر علاوه بر اینکه کار تبلیغاتی برای کالای فرهنگی بود در حقیقت نشان داد اگر متن یک فیلم نامه برگرفته از یک رمان باشد و به ادبیات ورود کند موفق است. خلایی که این چند سال وجود داشته، در واقع نویسندگان معاصر ارتباطی با سینما ندارند و برعکس. اما این تیزر سه دقیقه ای اثبات کرد که چه قدر یک رمان خوب می تواند به فیلم سینمایی خوب کمک کند و تاثیر گذار در فروش کتاب باشد.
در واقع یک رابطه دو طرفه بین ادبیات و سینما باید وجود داشته باشد.
دقیقا، یک رابطه برد برد بین ادبیات و سینماست و به دوطرف ماجرا قوت و قوام می بخشد.
من فکر می کنم این اثر علاوه بر اینکه کار تبلیغاتی برای کالای فرهنگی بود در حقیقت نشان داد اگر متن یک فیلم نامه برگرفته از یک رمان باشد و به ادبیات ورود کند موفق است. خلایی که این چند سال وجود داشته، در واقع نویسندگان معاصر ارتباطی با سینما ندارند و برژس. اما این تیزر سه دقیقه ای اثبات کرد که چه قدر یک رمان خوب می تواند به فیلم سینمایی خوب کمک کند و تاثیر گذار در فروش کتاب باشد
متاسفانه ادبیات کهن به دلیل بحث پروداکشن سخت است. آثار اینچنینی، هم مطلوب مدیران فرهنگی نیست و هم بودجه کافی را ندارند این نگرانی و دغدغه را ایجاد می کند که ادبیات داستانی کهن را از زبان بیگانگان بشنویم و در آینده با تحریف و برداشت های مرتبط با منافع خودشان ببینیم. اما در ادبیات معاصر اگر این اتفاق بیفتد به نظر من بحث رونق بخشی به گیشه ها، بحث ارزش گذاری برای دیدن فیلم و به تبع ارزش کتاب در سطح جامعه بیشتر می شود. برای ساخت تیزر به شدت آقای مفیدی کیا و گروه حرفه ای که کنار ایشون بودند آشنا و بلد کار بودند و همه چیز دقیق و حساب شده بود؛ ما یک پلان اضافی که بریم ببینیم بعدا به درد میخورد یا نه نداشتیم، چیزی شبیه به دقت و ظرافت خود کتاب.
اینقدر این متن داده شده به ما شاعرانه بود که من شاعرانگی را در تصویر دیدم. گفتم این یک تبلیغ نیست، در حقیقت یک فیلم سینمایی سه دقیقه ای است. می تواند دوبیتی باشد که به اندازه یک غزل مفهوم عمیقی دارد و خواننده را اقناع می کند. این اثر هم به نظر من تبلیغ نیست یک فیلم سینمایی است اما تایمش سه دقیقه است؛ با پرداخت خوب و شروع و پایانی زیبا.
می شود گفت بخشی از فروش خوب کتاب و تعداد بالای افرادی که در مسابقه کتابخوانی شرکت کردند متأثر از همین شیوه تبلیغ جدید هستند؟
ما اثرش را در مخاطب دیدیم، وقتی پخش تیزر شروع شد مخاطب در انتظار سریال یا فیلم سینمایی بود بعد به مرور متوجه شد که تیزر مربوط به مسابقه کتابخوانی است و الان من فکر می کنم تیراژ این کتاب در دو دوره ای که چاپ شده از 400 هزارتا گذشته.
اواخر بهمن ماه به چاپ چهل وچهارم رسیده.
چه خبر خوبی؛ و این نشان می دهد چه قدر رسانه می تواند در ورود کالای فرهنگی به جمع خانواده ها موفق باشد. رسانه ما علی الخصوص رسانه ملی مدت زیادی بود در این زمینه حرکتی نمی کرد یا تمایلی نشان نمی داد. خوب یکی سری درگیری های سلیقه ای بود بین سینما و تلویزیون و متأسفانه باعث شد هر دو طرف به هم ضربه بزنند. تلویزیون در ورود کالای فرهنگی به سبد خانواده خیلی می تواند موثر باشد. کما اینکه با تبلیغ این کتاب این امر ثابت شد.
اتفاق خوب دیگر اینکه باعث شد مردم به سمت کتابفروشی ها بیایند و در فروش سایر کتاب ها هم تاثیر گذاشت. وقتی کسی وارد شهر کتاب یا کتابفروشی بزرگ می شود مطمئنا برای خرید کتاب های دیگر هم وسوسه می شود. شنیدم خیلی ها با خرید دو سه کتاب دیگر خارج می شدند که این در بازار کتاب تاثیر گذاشت و برای من خیلی دوست داشتنی و خوشایند بود.
الان در فضای مجازی هم از شیوه های نوین برای تبلیغ کتابخوانی استفاده می شود. نمونه ای که خیلی هم استقبال شد، داستان پستچی خانم چیستا یثربی بود. نظر شما در مورد روش های جدید چیست، اینکه چطور از این راه ها حساب شده و با فکر استفاده کنیم تا به نتایج مطلوب برسیم؟
اگر خاطرتان باشد من در خندوانه هم کمپین حمایت از محیط زیست مجازی را گفتم. به شرطی که دچار مصرف زدگی نشویم و غلو نکیم همه این ها خوب است. یکی از نکات تیزر دختر شینا این بود که صدق گفتار رعایت شده بود، یک سری کاراکتر عجیب و قریب نشان داده نشد و اگر کسی تیزر را می دید و بعد کتاب را می خواند احساس نمی کرد که سرش کلاه رفته. یعنی یک وجاهتی داده شده به این که وقتی به سمت اصل اثر می رویم این وجاهت وجود دارد. این هارمونی که در ساخت این تیزر به وجود آمد و آنی که در کتاب وجود داشت باعث شد مخاطب بتواند اعتماد کند به این تبلیغ. امیدوارم در فضای مجازی تبلیغ ها هم مجازی نشوند مثل هویت مجازی که الان گریبان خیلی ها را گرفته و بسیار اتفاق بدی است. این هویت مجازی عبور از خیلی خطوط اخلاقی و قانونی را ایجاد می کند چون شناختی نیست و این باعث می شود در آینده نسلی داشته باشیم دو چهره و دو شخصیتی که یک شخصیت اگر شناخته نشود به خودش اجازه هر کاری را می دهد. اما وقتی هویتش مشخص شد فردی اخلاقی با رعایت همه قوانین می شود.
یعنی با فضای مجازی موافق نیستید؟
به شکل درست و فکر شده بله. به نظر من اگر به سمت کتاب های الکترونیکی برویم مقداری از بار هزینه های چاپ کم می شود، اما صورت مسئله را پاک نکینم. مثلا بگوییم تیراژ کتاب کم شود اما تیراژ بالای کتاب های الکترونیکی زیاد شود. اگر به این سمت نرویم و تیراژ استاندارد کتاب را حفظ کینم اتفاق خوبی است. ما باید به صنوف مختلف هم احترام بگذاریم و حق و حقوقشان را رعایت کنیم، در واقع شیوه های نوین نباید باعث از بین رفتن شغل های سنتی در این حوزه شود.
در اصل راهی باشد برای بیشتر دیده شدن نه حذف.
احسنت. اگر بتوانیم در فضای مجازی به سمت خلاصه نویسی برویم، این خلاصه نویسی کمک کننده خوبی است برای خواننده کتابی که می خواهد کتابی بخرد تا با اطلاع بیشتری به این سمت برود. بیوگرافی از نویسنده، موضوع کتاب، خلاصه مفید از داستان و... بدون اینکه جذابیت داستان از بین برود. این هم یک تخصص هست مثل همین تیزر که بتوانیم فضایی را ایجاد کنیم که مخاطب بفهمد این کتاب سلیقه اش هست یا نه. الان نمی دانم به چه شکل هست اما خاطرم هست زمان ما گروه سنی تعیین می شد، خریدار کتاب می دانست اگر می خواهد برای کودکی کتاب بخرد چه چیزی بگیرد. ما باید بانک اطلاعاتی کتاب هایمان را تقویت کنیم و صفحاتی ایجاد شود که به صورت تخصصی کتاب های تخصصی هر رشته را معرفی کند.
بسیاری کتاب ها هست که شاید تجدید چاپش برای ناشر مقرون به صرفه نباشد مثلا در زمینه کتاب های هنرهای نمایشی چون تعداد استفاده کننده کم هست چاپش منفعت و توجیه اقتصادی ندارد اما نسخه الکترونیکی می تواند توجیه اقتصادی داشته باشد، کمک کند به حیات ناشر که بتواند به سمت کتاب های به روز تر ورود کند. اما باید دقت کنیم تا اتفاقی که برای سینما افتاد برای کتاب نیفتد. الان سینما یک خودزنی کرده و برای فرار از مشکل کپی و قاچاق فیلم، فیلم هنوز در اکران هست که دی وی دی می آید. یا فیلم از اکران پایین می آید هفته بعد تو سوپر مارکت می بینیم. من مصرف کننده فکر می کنم چرا با ترافیک و هزینه بنزین، دادن شام به خانواده بروم سینما. سینمایی که پول بلیط فقط 20000 هزار تومان می شود و با رفت و برگشت و خوراک تبدیل می شود به 100000 هزار تومان. مخاطب می داند دی وی دی فیلم خیلی زود می آید خوب حساب می کند با هزینه کم، صدای خوب و آرامش در خانه فیلم را نگاه کند. حالا در مورد کتاب باید مواظب باشیم اگر امکانات جدید آمده باعث نشود بگوییم خوب کتابی که الان 15000 هزار تومانه نخرم و صبر کنم سی دی بیاد 3000 هزار تومان.
در واقع به نظر شما برای ارزش قائل شدن نسبت به کالای فرهنگی باید در تبلیغات دقت زیادی داشته باشیم.
الگو برداری صحیح لازم است؛ ما نگاه نمی کنیم که در بازار جهانی چاپ و نشر هنوز حیات خودش را ادامه می دهد یا در مورد سینما چه روش هایی بوده. مثلا در آمریکا یک خواننده چرا با یک سی دی ابر ستاره می شود از نظر اقتصادی هم قدرت مند؟ کپی رایت جای خودش وجود دارد. سی دی هفته اول با 50 درصد قیمت واقعی می آید؛ هفته اول خریدارها طرفدارا هستند یعنی به کالای فرهنگی و شرکت ما اعتماد 100 درصد دارند و منتظر تبلیع نیستند، پس این خریدار احترام دارد و ما به احترامش 50 درصد تخفیف دادیم. هفته دوم به 75 درصد قیمت اصلی فروخته می شود این ها کسانی هستند که هفته اول متوجه نبودند اما باز صبر نکردند و خریدند، بعد از یک ماه قیمت افزایش پیدا می کند. خریداران این موقع با رسانه و تبلیغات تازه اعتماد کردند یعنی هنوز مشتری ما نیستند.
البته این تخفیف جبران می شود. در کتاب هم باید همین کار را کنیم. از کتاب های الکترونیکی کمک بگیریم. من همین اواخر نزدیک به سیصد هزار تومان هزینه کردم برای کتاب های الکترونیکی شاهنامه، عطار و مولانا. و بارها گوش کردم. هوشنگ مردای کرمانی یکی از مجموعه داستان هایش را با صدای خودش خوانده یا ماهنامه داستان نوروز 94 با صدای نویسنده ها اجرا شده بود که کارهای خوبی است. طرح های این چنینی طرفدار ایجاد می کند. باید فرهنگ خرید کالای هنری مخصوصا کتاب جا بیفتد، نشر و چاپ رونق پیدا کند، باشگاه کتابخوانی راه بیندازیم و... . می توانیم از کتاب هایی که توجیه اقتصادی دارند شروع کنیم و از هنرمندان و صداهای خوب استفاده کنیم.
سلیقه کتابخوانی شما بیشتر حول چه موضوعاتی است؟
سلیقه من در مورد کتاب مثل موسیقی است. سنتی گوش می کنم و همایون شجریان را عاشقانه دوست دارم، در کنارش احسان خواجه امیری، موسیقی عربی، انگلیسی و... گوش می کنم. در واقع سلیقه متنوعی دارم اما موسیقی های خوب را انتخاب می کنم. کتاب هم همینطور، محدودیت موضوعی ندارم؛ اما کتاب های تاریخی و بیوگرافی و رمان را خیلی دوست دارم و بخاطر شغل ام کتاب های هنری تخصصی هم می خوانم.