باز هم مانند هروز
رو یپله
...
نویسنده : مینو خرازی فام
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1395/01/14
باغ نرگس
باز هم مانند هر روز
روی پله
تکیه بر دیوار باغش،
باغ نرگس
باغ سیب
باغ گل های گلاب
پیرزن تنها نشسته
چهره اش خندان و خسته
می شود از پشت عینک خواند
قلب شفاف دو چشمش را
اشک ها
دلواپسی های نفس گیرُ کبودِ انتظارش
حرف های بغض کالش را
که چون پیچک به جانش سخت تابیده
جای هر روزش همینجاست
یک سبد از سیب های سرخ باغش
یک بغل نرگس کنارش
عابران را شادی و امید می بخشد
کار هروزش همین است
خاطرم هست
اولین بار
شاخه ای نرگس به من داد
قطره ای اشک
از تبسم های چشمش گفت:
"نذر خاک پای مهدی،
یوسف زیبای زهراست"