تبیان، دستیار زندگی
با گذشت سالها هنوزهم نقش حسام بیگ، خان بی رحم سریال روزی روزگاری در خاطره همه ایرانی ها باقی مانده است. محمود پاک نیت 10 سال بعد دوباره در نقش یک خان در سریال پس از باران با نام ارباب سالاری به اوج محبوبیت خود رسید. سال 94 اما او را در نقش یک رعیت وفادار
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : احمد رنجبر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بزرگ آقا واقعی است (مصاحبه)

گفت و گو  با محمود پاک نیت به بهانه درخشش در نقش جمشید سریال شهرزاد

مصاحبه: سوسن سیرجانی - بخش سینما و تلویزیون تبیان
محمود پاک نیت

با گذشت سالها هنوزهم نقش حسام بیگ، خان بی رحم سریال روزی روزگاری در خاطره همه ایرانی ها باقی مانده است. محمود پاک نیت 10 سال بعد دوباره در نقش یک خان در سریال پس از باران با نام ارباب سالاری به اوج محبوبیت خود رسید. سال 94 اما  او را در نقش یک رعیت وفادار دیدیم که نقش بسیار کلیدی و مهمی را در سریال شهرزاد بازی می کند. با او درباره جمشید گفت و گو کرده ایم. 
*این روزها جمشید، پدر شهرزاد یکی از چهره های شناخته شده بین مردم است. کمی در مورد این نقش بگویید و اینکه این کاراکتر چقدر براساس توافقات بین شما و آقای فتحی شکل گرفته و چقدر ساخته و پرداخته خودتان است؟
متن سریال شهرزاد توسط آقای فتحی و خانم ثمینی نوشته شده است.شخصیت پردازی نقش طبعا در متن انجام شده ، به اضافه آن چیزهایی که کارگردان برای بهتر شدن کار توصیه می کند. یک سری مسایل هم به خود بازیگر وابسته است، مثلا من خودم تکیه کلامم را انتخاب کردم.در هر حال جمشید مردی بسیار دلسوز است اما تمام زندگی خود را مدیون بزرگ آقا می داند. حتی ازدواجش را در زیر سایه بزرگ آقا انجام داده است. اگر دقت کنید، جمشید خیلی در مسایل بزرگ آقا مخصوصا ترورها دخالت نمی کند و اهل زندگی و خانواده است. حالا اگر در برخی مسایل به بزرگ آقا کمک می کند چون او را در تمام زندگی و مغازه اش شریک می داند.
*در مورد تیکه کلام صحبت کردید؛ «حرفهای خارجی می زنی!» از کجا آمد؟

جمشید همیشه خود را مدیون دخترش می داند و خودش را یک ظالم می دانداما این فکر را هم می کند که اگر بزرگ آقا نبود حتی الان شهرزاد را هم نداشت و خود را کاملا مدیون بزرگ آقا می داند. اما راستش را بخواهید من اگر بودم هیچ وقت همچین کاری را با سرنوشت دخترم نمی کردم، حتی اگر قرار باشد به گدایی برسم

آقای فتحی از من خواستند تکیه کلامی برای جمشید ابداع کنم، که من «حرفهای خارجی میزنی» را پیشنهاد دادم. البته در ابتدا مقبول نیفتاد ، من گفتم باید صبر کنید تا در کار خودش را نشان دهد.آقای فتحی معتقد بود که این تکیه کلام را به همه می شود گفت اما به بزرگ آقا نمی توانی بگویی، اما من همان جا گفتم چون این تکیه کلام جمشید است، بزرگ آقا هم این را قبلا از او شنیده است و باید نوع گفتن آن فرق کند، یعنی وقتی به بچه اش می گوید باید متفاوت باشد تا وقتی مخاطبش بزرگ آقا است.بنابراین قرار شد وقتی در مقابل بزرگ آقا می خواهم این را بگویم جوری باشد که فضا و شخصیت او را زیر سوال نبرد. الان هم  گمان می کنم در میان مردم جا افتاده است. باید بگویم که این تکیه کلام خودم بود و در روزمرگی از آن استفاده می کردم و همین را برای این کار انتخاب کردم.
*شما خودتان دوران قبل از انقلاب را تجربه کرده اید، آیا نمود واقعی بزرگ آقا و دستیارانش را به چشم خودتان دید که درک ملموسی از آن شرایط داشته باشید؟ و آیا در چنین شرایطی حاضر بودید دخترتان را به دستور کسی مثل بزرگ آقا، فدا کنید؟
من مستقیما با همچین شخصیتی در زندگی ام برخورد نداشته ام، اما در همه دوران ها از این افراد وجود دارند. افرادی که به خاطر پول و یا موقعیت اجتماعی-سیاسی که دارند دست به هر کاری می زنند.البته در اینجا خلاقیت ذهن نویسنده را هم نباید نادیده بگیریم که مقطعی از تاریخ را برگزیده و بر مبنای یک مثلث عشقی پیش برده است که ماجرای بزرگ آقا و مسایل سیاسی آن دوره هم در حاشیه این قصه قرار دارد. از طرفی در مورد سوال دومتان باید بگویم کار هنر همین است که شما از خودتان بپرسید اگر من جای جمشید بودم چه کاری را انجام می دادم؟  افراد گاهی وارد داستانهایی می شوند که دلشان نمی خواهد.جمشید آنقدر دخترش را دوست دارد که حتی هنوز هم می بینیم مثلا در زمانی که برای تولد نوه اش می رقصد اشک می ریزد و نادم است از کاری که در حق دخترش کرده . همیشه خود را مدیون دخترش می داند و خودش را یک ظالم می داند در قبال دختری که عاشقانه دوستش دارد و به او افتخار می کند. اما او با خودش این فکر را هم می کند که اگر بزرگ آقا نبود حتی الان شهرزاد را هم نداشت و خود را کاملا مدیون بزرگ آقا می داند. اما راستش را بخواهید من اگر بودم هیچ وقت همچین کاری را با سرنوشت دخترم نمی کردم، حتی اگر قرار باشد به گدایی برسم.

محمود پاک نیت


*تا چند سال پیش همه از شما با نام ارباب سالاری یاد می کردند، و شما کاملا توانسته بودید نقش یک خان را مال خودتان کنید. حالا می آیید و نقش یک رعیت وفادار را بازی می کنید. این نکته را نباید نادیده گرفت که فراگیری آن نقش خیلی بیشتر بود چون از تلویزیون پخش می شد. این تفاوت شخصیت و موقعیت برای خودتان هم محسوس بود؟

آقای فتحی از من خواستند تکیه کلامی برای جمشید ابداع کنم، که من «حرفهای خارجی میزنی» را پیشنهاد دادم. البته در ابتدا مقبول نیفتاد ، الان گمان می کنم در میان مردم جا افتاده است. باید بگویم که این تکیه کلام خودم بود و در روزمرگی از آن استفاده می کردم و همین را برای این کار انتخاب کردم

من بازیگرم، گاهی نقش یک شاه را بازی می کنم و گاهی نقش یک گدا و حتی نقش یک پیامبر. خیلی اطرافیان هم پس از آنکه من نقش حضرت یعقوب را بازی کردم می گفتند نباید پس از آن ، در نقش هایی که قتل و کارهایی از این دست وجود دارد شرکت کنم. اما این حرفه ما است و جمشید یک تجربه جدید برایم بود. بازیگر هر نقشی را که دوست دارد و به دلش می نشیند باید بازی کند. وقتی داستان شهرزاد را به دست من دادند بقدری آن را دوست داشتم که حتی اگر قرار بود در آن نقش کوتاهی را هم بازی کنم می پذیرفتم ؛ مثل نقشم در سریال نفس گرم. برای من این مهم است که با آن کار می خواهیم چه پیامی به جامعه بدهیم.
*شهرزاد چهارمین تجربه همکاری شما با آقای فتحی است، کار با ایشان را چطور می بینید و اینکه به نظر شما رمز موفقیت آقای فتحی در جذب مخاطب برای کارهای تاریخی چیست؟
کارگردان اگر بتواند با گروهش ارتباط خوبی برقرار کند حتما موفق می شود.هر کسی در هر حرفه ای اگر لیدر کاری اش آدم بداخلاق و یک رای باشد، پس مدتی از کاری که دارد انجام می دهد خسته می شود و اگر مجبور باشد فقط برای امرار معاش آن کار را ادامه می دهد و دیگر هیچ عشقی در آن نیست. هر کارگردان برای اینکه بتواند یک گروه را به راحتی رهبری کند باید آدم با اخلاقی باشد. آقای فتحی کسی است که در زمینه هنرهای نمایشی هم تحصیلات دارد و مدرس است و هم اینکه بر روی تاریخ بسیار خوب اشراف دارد. مثلا زمانی که می خواستیم سریال روشن تر از خاموشی را بسازیم، کتاب پنج جلدی آقای فلسفی را به من پیشنهاد داد تا بخوانم و در مورد زندگی شاه عباس که قرار بود نقش او را بازی کنم، بیشتر بدانم. من همان زمان در شمال در حال بازی در سریال پس از باران بودم و این کتب را با خودم برده بودم و در اوقات بیکاری آن را مطالعه می کردم. به طور کلی می خواهم بگویم وقتی کسی خودش نقاد، نویسنده و کارگردان باشد و سع کند از هر کار تجربه جدیدی بدست آورد، تمام این تجربه ها جمع می شود و در آخرین کارش ریخته می شود. شهرزاد آنقدر جذاب بود که من در زمان خواندنش نمی توانستم حتی بروم برای خودم چایی بریزم، اینقدر این داستان پر کشش و جذاب است و این دقیقا حالی بود که در زمان خواندن پس از باران داشتم. خوب حالا پشت همچین داستانی حسن فتحی به عنوان کارگردان ایستاده کسی که تجربیات بسیار موفقی دارد و بسیار حساس و ریز بین در کار است.