تبیان، دستیار زندگی
امروز ششم اسفندماه یادآور سالروز شهادت یکی از فرزندان انقلابی خطه قاسم آباد و بخش بزرگ جلگه زوزن «شهید داریوش زنگنه چکنی» است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شهیدی که لیاقت خود را دریافت

امروز ششم اسفندماه یادآور سالروز شهادت یکی از فرزندان انقلابی خطه قاسم آباد و بخش بزرگ جلگه زوزن «شهید داریوش زنگنه چکنی» است.

فرآوری: سامیه امینی-بخش فرهنگ پایداری تبیان
شهید داریوش زنگنه چکنی

جوانی که در سن ۱۸ سالگی و پس از چهار ماه حضور در جبهه های حق علیه باطل در شهرستان مریوان و در عملیات والفجر ۹ به خیل هم سنگران شهیدش پیوست و افتخاری شد برای تمامی مردم منطقه قاسم آباد و بخش بزرگ جلگه زوزن که تازنده اند یاد و نام او در ذهن و جان آن ها باقی خواهد ماند و همواره از وی به نیکی یاد خواهند کرد.

وعده شهادت

از هم رزمان شهید روایت می کند: روز اعزام به جبهه در تاریخ ۶۴/۱۰/۵ به پیشنهاد داریوش قرار شد که تمامی کسانی که می خواستیم به جبهه برویم به مزار بابا جلال و سلطان شیخ که در نزدیکی روستای ما بود برویم وقتی به آنجا رفتیم سنگی بزرگ روی این مزار بود که از قدیم رسم بود که افراد نیت می کنند و آن سنگ را برمی دارند و از جا بلند می کنند.
داریوش گفت: هر کس این سنگ را بغل کند و دور مزار بگرداند مطمئناً لایق جبهه خواهد بود و فردا عازم خواهد شد. هرکدام از ما یک دور با سنگ دور مزار گشتیم. ولی داریوش دومرتبه سنگ را دور مزار گرداند و گفت خداوند مرا دوقبضه کرد و حتماً شهید می شوم. ما به حرف های او خندیدیم و گفتیم: نرفته خود را وعده نده.

من دیگر بعد از عملیات زنده نیستم که شما مرا اصلاح کنید؛ و به شهادت خواهم رسید می خواهم با وضعی آراسته به دیدن خدا بروم

وعده بهشت

بعد از عملیات والفجر ۸ یکی از برادران پاسدار آمد و گفت: برادر هرکس وصیت نامه ننوشته است بنویسد که به زودی عملیات خواهیم داشت همه شروع به نوشتن وصیت نامه کردیم داریوش رو به ما کرد و گفت شما ننویسید چون شهید نمی شوید مطمئن باشید که این دفعه من شهید می شوم. بازهم به حرف های او خندیدیم. شهید درحالی که خنده بر لب داشت گفت آخر عملیات معلوم می شود چه کسی بهشتی است؟ و در همان عملیات شهید شد.

آراسته در حضور خدا

هم رزم دیگری می گوید: من به همراه هم رزمم داریوش زنگنه چکنی در کردستان حضور داشتیم و او امدادگر بود. من هم علاوه بر تدارکات، آرایشگری هم می کردم.
یک شب که قرار بود عملیاتی انجام بشود، داریوش پیش من آمد و گفت: همین چند لاخ موی ما را هم اصلاح کن.
گفتم: الآن که فرصتی نیست باشد فردا و بعد از عملیات شمارا اصلاح می کنم.
اما شهید گفت: من دیگر بعد از عملیات زنده نیستم که شما مرا اصلاح کنید؛ و به شهادت خواهم رسید می خواهم با وضعی آراسته به دیدن خدا بروم.
من هم با شنیدن این صحبت ها، او را اصلاح کردم. وقتی که عملیات به پایان رسید فهمیدم که وی به درجه رفیع شهادت نائل آمده است.


منابع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000 شهید استان های خراسان، وب سایت خبری بخش جلگه زوزن