من در میان جمع ودلم جای دیگر است
مقدمهای بر رفتارشناسی نوجوانان(1)
مسئلهای که ممکن است، روزی برای هر پدر و مادری به وجود آید این است که ببینند، فرزندشان دیگر آن کودک شیرین زبان و بازیگوش گذشته نیست.
خردسالی نیست که بتوان دست او را گرفت و قدم به قدم به سوی خوشبختی و آیندهای روشن، هدایت کرد. او اکنون، دوران کودکی را پشت سرگذاشته و قدم به دنیای پراز تشویش و نگرانی نوجوانی گذاشته است؛ دنیایی که در آن، احساس استقلال میکند. او میخواهد تنها خودش از پس تمام مسائل و مشکلات برآید.
اگر مادر، خواهان نظافت و پاکیزگی او باشد، انگار میخواهد کوهی را از جا بکند. اگر شوق داشته باشد که فرزندش به موقع تکالیفش را به پایان برساند، نوجوان همه درسهایش را برای آخرین ساعات باقی مانده از شب میگذارد. اگر از او بخواهیم که آرام و متین باشد، با همسایهها دعوا میکند و بچههایشان را کتک میزند و اگر به خوش رفتاری و ادب و نزاکت اهمیت بدهیم، او به عمد راه بیادبی را انتخاب میکند.
والدین از اینکه میبینند فرزندشان ساعتهای متوالی در رختخواب دراز کشیده و چشم به سقف دوخته است تعجب میکنند. او که تا دیروز کودک سرحال و پرانرژی بود، چرا امروز به انسانی گیج و مبهوت تبدیل شده است؟ نوجوانی، یک دوره انتقال است، عبوری است پیوسته از یک مرحله به مرحله دیگر. این به آن معناست که آنچه در دوران کودکی واقع شده است، نشانه خود را روی آنچه که در زمان حال و آینده اتفاق میافتد، باقی میگذارد. کودکان در زمانی که از خردسالی به بزرگسالی میرسند، باید جنبههای کودکانه را کنار بگذارند. آنها باید سرمشق و الگوی رفتاری داشته باشند تا جانشین آن چیزهایی شود که ترک کردهاند. آنها باید الگوی مناسبی برای شکلگیری شخصیت فردی و اجتماعی داشته باشند. با آنها نباید مانند کودکان رفتار کرد و نیز از آنها نمیتوان انتظار داشت که در مسئله و موضوعی که مربوط به سنین جوانی است، اطلاع داشته باشند. اگر نوجوان ما، درباره مسئلهای فکر و پیشنهادی بدهد، باید به نظر او احترام گذاشت و نباید شخصیت او را با کلمات تحقیرآمیز، پایین آورد.
در جستجوی هویت
همه نوجوانان در جستجوی هویت هستند. در آینه به خود نگاه میکنند و میگویند: «به راستی من کیستم؟» از خویشتن، معنای واقعی خود را میپرسند. مطمئن نیستند که چه میخواهند، خود را سردرگم مییابند. گاهی احساس پوچی میکنند. قصد آزار و اذیت پدر و مادر خود را ندارند، اما رفتارهای ناخودآگاهی که از خود بروز میدهند، موجبات آزار دیگران را فراهم میکنند. با این همه، واقعیتی است که نوجوان چه بخواهد، چه نخواهد به کمک ما احتیاج دارد. به کمکی قطعی و عاقلانه. اریکسون در همین زمینه میگوید: «سؤالی که نوجوان درصدد است تا به طور روشن با آن مواجه شود این است که من کیستم؟ نقشی را که باید در جامعه ایفا نمایم چیست؟ آیا من یک کودک هستم یا بزرگسال؟ آیا من توانایی آن را دارم که روزی به عنوان همسر یا پدر باشم؟ آیا جدا از زمینه اجتماعی، احساس اعتماد به نفس دارم؟
یکی از راههایی که نوجوانها تلاش میکنند تا خود را مانند افراد بزرگسال نشان دهند این است که از موقعیتهای ظاهری نظیر ماشینها، لباسها و سایر وضعیتهای قابل مشاهده بهره گیرند. آنها امیدوارند در این راه افراد قابل توجه و جذایی به نظر برسند.
خیال پردازی
نوجوانان تمایل دارند به خود و سایرین آن چنان بنگرند که دوست دارند. این مطلب به ویژه در مورد آرزوهای نوجوان صادق است. این آرزوهای غیرواقعی نه فقط درباره خودشان، بلکه همچنین در مورد بستگان و دوستان آنها نیز وجود دارد. این آرزوها در اوایل نوجوانی با توسعه عواطف همراه هستند.
با پیشرفت تجربههای شخصی و اجتماعی و افزایش قدرت تعقل، نوجوانان رشد یافتهتر، به خود، خانواده، دوستان و زندگی به طور کلی واقع بینانهتر مینگرند. در نتیجه، آنها کمتر از ناامیدی و خیال پردازی نامعقول رنج میبرند و نسبت به سالهایی که کوچکتر بودهاند، با دنیای واقعی سازگاری بیشتری پیدا میکنند. این، یکی از موقعیتهایی است که آنها را در شادیهای بیشتری که خاص نوجوانان رشد یافتهتر است، مشارکت میدهد.
با ادامه دوره نوجوانی، دختران و پسران بهطور یکسان، دچار آرزوهای طولانی میشوند. آرمانگرایی که از زندگی سبکبار، بیخیال و مجرد ناشی میشود و نوجوانان به تدریج خود را از آرمان گرایی رها نموده و به موقعیت بزرگسالان نایل میشوند. احساس اینکه دوره نوجوانی از دوره بزرگسالی و مسائل مربوط به آن از قبیل نیازمندیها و مسئولیتهایش، شادتر و با نشاط تر است، تمایلی را به وجود میآورد که نوجوانی را به یک دوره فریبنده، شاد و سبکبار مبدل نماید.
تحمل بیقراری
دوران نوجوانی زمان مشکلی است. سالهائی که به خود به دیده تردید و شک می نگرد. دوران رنج کشیدن، سختی دیدن و دلسرد بودن از خود. نوجوان در این سن، احساسات ضد و نقیض دارد.
جرج شانزده ساله میگوید: «میخواهم کاری انجام دهم، عضلاتم را بیازمایم و قدرتم را احساس کنم. باید شخصاً و نه به صرف حرف دیگران، تلخی را از شیرینی تمیز دهم. تشنه تجربهام. میخواهم جواب پرسشهای زیاد خود را بیابم».
از زبان یک دختر شانزده ساله میشنویم: «هر روز از خودم میپرسم: چرا شخصی که میخواهم نیستم، آتشی مزاج و تندخو هستم، با خودم هم میانه خوبی ندارم. از نظر خودم فردی منطقی، گرم و پرحرارت هستم، اما از نظر معلمانم، چیز دیگری هستم. به عقیده آنها من سرد و نجوش هستم، با کسانی که با من خوب رفتار میکنند، مشکلی ندارم، اما با کسانی که فکر میکنند من متوجه هیچچیز نیستم، اصلاً میانه خوبی ندارم.»
تظاهر به دانایی نکنید
فهمیدن اینکه نوجوان چه موقع انتظار درک شدن و چه زمان انتظار درک نشدن دارد، وظیفه ظریفی است. واقعیت تلخی است که علیرغم همه داناییها نمیتوانیم برای همیشه در نظر نوجوانان مدیر و همه چیزدان باشیم.
ادامه دارد ....
منبع:همشهری
مقالات مرتبط:
-علت تضاد بین فرزندان و والدین چیست؟
- دغدغه های والدین و انتظارات فرزندان
- اثر بازی های رایانه ای بر كودكان و نوجوانان