تربیت، تنبیه نیست
به زبان آوردن کلمه «انضباط»، در بسیاری از افراد حالت انقباض ایجاد میکند زیرا برای بسیاری، انضباط یعنی کتکخوردن، در اتاق حبس شدن و مورد ناسزا قرار گرفتن.
متأسفانه اغلب ما انضباط را با تنبیه اشتباه میگیریم؛ با وجود اینکه این کلمات، معانی کاملاً متفاوتی دارند. اگر چه یک روش کامل و معین برای منضبط کردن بچهها وجود ندارد و فقط آنچه ما میتوانیم انجام دهیم این است که خودمان را به رویکرد مثبتی در ارتباط با انضباط متعهد سازیم؛ رویکردی که دربرگیرنده احترام، انتظارات روشن، محدودیتها و پیامهای منطقی و اختیار باشد.
بعضی مواقع موقعیتهایی پیش میآید که آن را پیشبینی نکردهایم. به طور مثال، با فرزندمان به خرید میرویم و در راه خرید، دختر یا پسرمان شروع به غر زدن میکنند که ما فلان چیز را میخواهیم و این موضوع باعث میشود که او در تمام طول مسیر، قیل و قال و گریه و زاری کند و شما هم مجبور شوید دست او را بکشید تا یک قدم بردارد. ولی اگر قبل از خروج از منزل میتوانستید این موقعیت را پیشبینی کنید، این مشکل هرگز پیش نمیآمد. مثلاً به فرزندتان بگویید که ما الان میخواهیم برای خرید بیرون برویم و من میدانم که ما هر وقت خرید میرویم، تو دوست داری یک خوراکی برایت بخرم ولی امروز از شکلات خبری نیست. در عوض در راه بازگشت، میتوانی یک کتاب برای خودت بخری و با این روش میتوانیم از وخامت وضعیتی که ممکن است رخ دهد، از قبل بکاهیم و برای این کار کافی است که به آنها بگوییم چه انتظاری از ما میتوانند داشته باشند و برای ما مقدور است چه کاری را انجام دهیم و چه کاری را انجام ندهیم.
هر مسألهای نیاز به دخالت ندارد. بسیاری از موارد را میتوان نادیده گرفت، چون بچهها به محض آنکه شما توجهتان را از روی آن موضوع بردارید، خود به خود آن را رها میکنند. فرض کنید فرزندتان وارد میشود و یک مشت شیرینی برمیدارد و شما میگویید: «میتوانی دو تا برداری» و پسرتان میگوید: «من سه تا میخواهم». باید تصمیم بگیرید آیا ارزش دارد برای یک شیرینی انرژی مصرف کنید یا نه. با این راهکار میتوانیم 95درصد موارد جزئی که ناراحتمان میکند را نادیده بگیریم. بههمین دلیل است که گاهی ارزش دارد رفتاری را که ضرری به شما نمیرساند، نادیده بگیرید و انرژیتان را صرف مسائل مهمتر کنید.
بچهها همیشه توقع دارند که وقتی سوالی میکنند، فوراً به آن پاسخی داده شود. در نتیجه ما همیشه خود را تحت فشار قرار میدهیم تا به بچهها فوراً پاسخ دهیم ولی هنگامی که ما فوری و تحت فشار وارده جوابی میدهیم، اغلب چیزهایی میگوییم که بعداً پشیمان خواهیم شد. به عنوان مثال چند بار تاکنون بهطور خود به خود به بچهها «نه» گفتهاید و بعد از چند لحظه متوجه شدهاید اگر یک لحظه فکر کرده بودید، شاید جواب دیگری میدادید.
پس کمی به خودتان فرصت دهید و کمتر واکنش فوری نشان دهید. در این رابطه لازم است هر روز بهترین انگیزه را در بچههایمان بیدار سازیم تا آنها بدانند که میتوانند از خود، بهترینها را بسازند.
چند دقیقه فکر کنید و ببینید چه دیدی نسبت به بچههای خود دارید؛ مسئول، تنبل، اهل همکاری یا ...؟
بچههای ما نسبت به نگرشی که ما به آنها داریم، بسیار حساس هستند. آیا تاکنون متوجه شدهاید مادر و پدرهایی که بچههای خود را مسئول میبینند، ظاهراً بچههای مسئولی هم دارند؟ اگر شما بچه خود را فرد مسئول و مددکاری ببینید بدون آنکه خودتان آگاه باشید به او فرصت بیشتری میدهید تا کفایت و شایستگیاش را نشان دهد و حس مسئولیت خود را بالا ببرد. هر چه شما بیشتر به فرزند خود اعتماد و اطمینان کنید، او بیشتر یاد میگیرد که قابلیت اعتماد کردن را دارد و در نتیجه، بیشتر قابل اعتماد و امینبار میآید.
آیا تا به حال مثل نواری که گیر کرده باشد، شدهاید؟ «این بازار سمساری را جمع کن! میگم این بازار سمساری را جمع کن!» و هیچ وقت هم نتیجهای عایدتان نمیشود. یک والد معمولی، بچه پنج، شش ساله خود را روزی پنجاه و پنج بار سرزنش میکند و این موضوع، شوخی نیست، بلکه یک آمار واقعی است و هیچ فکر کردهاید این نق زدنها چقدر انرژی میبرد؟ و بدتر از همه، نقزدن هیچ فایدهای هم ندارد.
بچهها یاد میگیرند که ما را از رو ببرند. آیا تا به حال اتفاق افتاده وقتی فرزندتان مشغول تماشای تلویزیون است با او حرف بزنید؟ آیا از اینکه سرش را بالا نمیکند تا جواب شما را بدهد تعجب نمیکنید؟ یا تا به حال اتفاق افتاده بدون هیچ نتیجهای خود را مشغول تکرار جملهای ببینید؟ اینها همه نشانههای گفتو گوی غیرموثر است.
وقتی به بچههایمان اجازه انتخاب میدهیم، به آنها میآموزیم به گونهای صریح فکر کنند. ما قدرت و ضمناً انعطافپذیری خود را در رعایت کردن نیازها و نگرانیهایشان نشان میدهیم. با دادن اجازه انتخاب به بچهها ما به آنها کمک میکنیم درباره مسئولیت پذیری، چیزهایی بیاموزند و آنها را برای استقلال بیشتر آماده میکنیم ولی باید توجه داشت که انتخاب بچه را باید با دقت، انرژی و بودجه خودتان محدود کنید.
ما باید مطمئن، جدی و با اطمینان صحبت کنیم. وقتی ضعیف النفس هستیم یا چون عرصه را تنگ میبینیم، فریاد میکشیم، برای بچههایمان مشکل است باور کنند که ما پدر و مادر صمیمی و مهربانی هستیم. هر چه بیشتر و بلندتر فریاد بکشیم، تأثیر خود را بیشتر از دست میدهیم. ما نیاز داریم مطمئن و آرام باشیم و اجازه دهیم نگرش ما این را برساند که از آنها انتظار داریم به ما گوش دهند زیرا وقتی ما پیامی را به طور مستقیم و قاطعانه ابلاغ میکنیم، شکی در ذهن بچهها در مورد آنچه از آنها میخواهیم انجام دهند، باقی نمیگذاریم؛ «همین الان اسباببازیهایت را جمع کن! وقت آن رسیده که تکالیف شبت را انجام دهی».
بسیاری از بچهها در پاسخ به این سوال که چرا به والدین خود گوش نمیدهند، بدون مکث پاسخ میدهند: «چون آنها به آنچه میگویند، پایبند نیستند. آنها چیزی میگویند و بعد، یا فراموش میکنند یا مرا وادار به انجام آن کار نمیکنند؛ بنابراین چه دلیلی دارد که آنها را جدی بگیرم؟»
وقتی میخواهید رفتار فرزندان خود را تغییر دهید، باید آن را جزو اولویتها قرار دهید. وقتی به دخترتان میگویید اگر به ناله و زاری ادامه دهد، رستوران را ترک میکنید، نمیتوانید معطل شوید غذایتان تمام شود و بعد به قولتان عمل کنید بلکه باید همان موقع رستوران را ترک کنید.
در گرما گرم دعوا، وقت آموختن به بچهها نیست. اگر بچه شما لیوانی را شکست، الان وقت پند و اندرز نیست. در آن لحظه او حال بدی دارد و اگر شما سرش فریاد بکشید، فقط، احساس تحقیر بیشتری میکند. او در آن لحظه نمیتواند چیزی بیاموزد، چون صرفاً مشغول دفاع از خود است. با بچه هنگام خواب یا زمانی که زمان کافی از قضیه گذشته و او از احساساتی بودن درآمده، صحبت کنید. در آن هنگام، هر دو شما دید بهتری نسبت به قضیه پیدا کردهاید و بچه در وضعیت بهتری برای تلقینپذیری قرار دارد.
منبع:همشهری
مقالات مرتبط:
نقش مهدکودک را در تربیت کودکان جدی بگیریم
چه کنیم که بچه ها به حرفمان گوش کنند