تبیان، دستیار زندگی
شاید برای شما هم پیش آمده که اوقاتی را به قدم زدن در بافت تاریخی و قدیمی شهر سپری کرده باشید؛ خانه های قدیمی به ارتفاع حداکثر دو طبقه با حیاط مرکزی و طاق هایی که روبه حیاط دارند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زرشک طلایی برای نماهای شهری

شاید برای شما هم پیش آمده که اوقاتی را به قدم زدن در بافت تاریخی و قدیمی شهر سپری کرده باشید؛ خانه های قدیمی به ارتفاع حداکثر دو طبقه با حیاط مرکزی و طاق هایی که روبه حیاط دارند. درون گرایی خانه های سنتی ایران معمولا تا حدی بود که نمای بیرونی آن ساده و بدون تزئینات به نظر می رسید. این تصویر را با آنچه که بر شهرهای امروزی حاکم است، مقایسه کنید.

بخش هنری تبیان
ساختمان

اگر گذری در بافت جدید، به خصوص در مناطق مرفه یا همان بالای شهر، داشته باشید، خود را در میان ساختمان های بلندمرتبه با نماهایی به اصطلاح رومی [یا همان کلاسیک] خواهید یافت؛ شکوه و ابهتی از جنس غیرایرانی که در نمای ساختمان ها به تجلی نشسته و تداعی گر کاخ ها و کلیساهای دوره یونان و روم باستان است. البته تغییر ذائقه مردمان در بازه زمانی نزدیک به صدسال قابل پیش بینی و تا حدی اجتناب ناپذیر می نماید؛ اما وقتی این تغییر، سمت وسویی بیگانه و غیرخودی می یابد کمی تأمل برانگیز می شود. اینکه مردمانی با پیشینه فرهنگی غنی و اصیل و معماری درون گرا و ایرانی، امروزه طالب خانه هایی مزین به نمای کاخ های پرشکوه رومی یا پوشیده با ورق های به ظاهر مدرن کامپوزیتی هستند، این سؤال را در ذهن ایجاد می کند که مالکان چنین بناهایی به دنبال نمایش و ابراز چه چیزی هستند؟ وقتی یک گردشگر خارجی، اصفهان یا یزد را مقصد ایرانگردی خود تعیین می کند به این دلیل است که در آثار معماری تاریخی این شهر ها ارزش هایی نهفته، که برخاسته از فرهنگ و هویت مردمان در دوره ای تاریخی بوده است. آیندگان از برهه ای که ما در آن زندگی می کنیم چه برداشتی خواهند داشت؟ از این دوره به عنوان عصری یاد خواهند کرد که مردمان تحت تأثیر نوعی از فرهنگ بودند که نمود آن در معماری ابنیه، نماهای رومی بوده است؟ آیا به راستی این میراث معماری ما برای آیندگان ایران زمین است؟
نمای یک ساختمان درواقع زبان گویای آن، برای برقراری ارتباط و تعامل با محیط پیرامونش است؛ از طرفی نمای هر ساختمان به عنوان بخشی از سیمای شهری تلقی می شود که در ایجاد سیمای بصری متناسب و زیبا مؤثر است. پدیده ای که امروزه در نمای ساختمان های ایران به چشم می خورد، نه تنها از زیبایی بصری و اصیل برخوردار نیست، بلکه قواعد و تناسبات معماری و شهری نیز در آنها نادیده گرفته می شود. افراد غیرمتخصص، صرف داشتن سرمایه به عرصه ساخت وساز وارد می شوند و معمار را تا امضای پای نقشه ها به رسمیت می شناسند، بعد از آن طبق سلیقه خود یا عده ای نماکار که تخصصشان در حد تشخیص و کاربرد مصالح ساختمانی است، کار را پیش می برند؛ درحالی که نمای ساخته شده به این روش اغلب فاقد تناسبات و قواعد زیبایی شناسی معماری بوده، در نتیجه با شهری مواجه می شویم که از هر گوشه آن بنایی به سلیقه مالک یا کارفرما، بدون بهره گیری از تجربه و تبحر متخصصان، سر برآورده است. اغتشاش و آشوب سیمای شهری محصول وجود نگرش های این چنینی و عدم نظارت کافی و اصولی بر نماسازی ساختمان هاست.
راپاپورت می گوید: «انتخاب های خاصی که جامعه روا و عرف می شمارد، مظهر فرهنگ آن جامعه است. در حقیقت یکی از راه های بررسی فرهنگ، نظرکردن به عام ترین انتخاب های جامعه است. روایی انتخاب هاست که در هر فرهنگ، اماکن و بنا ها را از اماکن و بناهای فرهنگ های دیگر متمایز می کند».۱ در این نگاه، معماری مقوله ای فرهنگی است که در بستر محیط شکل می گیرد؛ هرچند پارامترهای مؤثر بر معماری ابنیه بسیارند، دراین میانه «فرهنگ» نقش پر رنگ تری در شکل گیری آنچه «مکان» می نامیم، ایفا می کند. هنر نیز در هر دوره ای نماینده فرهنگ آن عصر و زمانه بوده است. نقاشی، عکاسی، سبک موسیقی و حتی سینما در ادوار مختلف تاریخی، حکایت از فرهنگ مردمان در آن مقطع تاریخی داشته است.

آثار هنری که به مردم عرضه می شد، درواقع نماینده بخشی از زندگی روزمره مردم بود و در این مقام استقبال عمومی را در پی داشت؛ چراکه از میان مردم برخاسته بود و آنچه را به عموم عرضه می کرد، برایشان ملموس و قابل ادراک بود. هرچند در برهه هایی این هنرمندان بودند که سبکی نو را در قالب هنر خویش به مردم ارائه می کردند و بسته به قدرت نهفته در پس آن، مقبولیت یا عدم پذیرش عمومی را به همراه داشت. به هر رو پدیده فرهنگ و هنر از دیرباز پیوندی ناگسستنی و دیرینه با یکدیگر داشته اند، به اقتضای شرایط، بر هم تأثیر نهاده و موجبات تغییر و تکمیل هم را فراهم کرده اند.
فرهنگ درواقع همان چیزی است که مردم با آن زندگی می کنند. در گذشته فرهنگ و معماری ایرانی از یکدیگر جدا نبودند. معماری از فرهنگ مردمان نشئت می گرفت. محرمیت، فضاهای عمومی و خصوصی، تناسبات و اندازه های به کاررفته در ابنیه همه به نوعی نمایانگر فرهنگ خانواده های ایرانی ساکن در آن بنا ها بود. فرهنگ خود نیز در بستر معماری تعالی می یافت و نیز بر غنای آن می افزود. به نظر می رسد اگر معماری امروز ما هویت مستقلی برای خود متصور نیست، چه بسا ریشه را باید در فرهنگ حاکم بر زندگی امروزین مردمان جست وجو کرد.

البته معماری معاصر خود نیز در تغییر ذائقه فرهنگی بی تأثیر نبوده است. فرهنگی که فلسفه اش ایجاب می کرد در خانه ها رو به فضای حیاط مرکزی گشوده شوند، اکنون در قالب خانه های آپارتمانی با پنجره های رو به خیابان و نماهای به اصطلاح رومی و فضاهای داخلی گشوده و فراخ جایگزین شده و آنچه به بار می نشیند مردمانی است با فرهنگی نه از جنس ایرانی که امتزاجی آشفته از فرهنگ خودی و غیرخودی. درنتیجه آنچه تحت عنوان سیمای بصری در کلان شهرهای ما از آن نام برده می شود، نشانی از فرهنگ وزین و اصیل ایرانی را دربر ندارد؛ ساختمان های کاخ گونه که بیش از آنکه ایرانی بودن فرهنگ مردمان را برایت تداعی کند، نوعی تجمل و میل به نمایش آن هم از نوع غیرخودی را تجسم می کند. این تغییر سبک وسیاق معماری حرکتی نرم و زیرپوستی را پایه نهاده که به مرور زمان، دگرگونی فرهنگی شهروند ایرانی را از مسیر تغییر در «سبک زندگی» وی موجب خواهد شد.
معماری از جرگه هنرهایی است که بر بستر فرهنگ شکل می گیرد و شاید چندان پربیراه نباشد اگر بگوییم معماری زاده فرهنگ عصر خویش است. فرهنگ خود نیز نمایاننده هویت شهر و ساکنانش است. چنین برمی آید که عمق و غنای آثار معماری هر دوران منبعث از هویت مردمان عصر خویش است. آن هنگام که معمار اشکال و هندسه های خاصی را در طرح خود پیاده می کند درواقع تصویرگر فرهنگ مردم آن سامان است. می توان گفت هر بنایی نوعا نشانگر هویت و فرهنگ حاکم بر شهری است که در آن ساخته شده است. در این معنا، معماری دیگر تنها کالبد و ساختمان نیست، چه بسا هویت فرهنگی یک شهر است که در آثار معماری آن عینیت یافته. درنتیجه، آنچه امروز به نام معماری در ابنیه شهر جاری است باید برخاسته از نوع و سبک زندگی مردمان باشد.

با این اوصاف آیا می توان تمایل مالکان و مردم به ساختمان های «نما رومی» را نشئت گرفته از رسوخ فرهنگ غیرخودی در سبک زندگی آنان تلقی کرد؟ یا صرفا نمودی ظاهری از علاقه به نمایش قدرت و ثروت در وجود شهروند ایرانی، خود را در این شمایل بروز داده است؟ فارغ از اینکه مسئله معماری جامعه ایرانی از کدام یک نشئت می گیرد، مقوله ای پیش رو قرار می گیرد که پرداختن به آن کاوش ریشه ای در فرهنگ امروزی جامعه ایرانی را می طلبد. شاید آن بخشی که بر دوش معماران است و انتظار می رود به آن ورود کنند، تبلور خواسته های مردم در کالبدی ایرانی، برگرفته از طرح واره ها و موتیوهای منشعب از فرهنگ اصیل خودی است. چه بسا یک معمار حرفه ای، با دغدغه فرهنگ و هویت ایرانی، چنان هنرمندانه و متبحرانه طرح دراندازد که مطالبات کارفرمای بلندپرواز، تجمل طلب و مدگرای خویش را در قالبی اصیل و ایرانی به وی عرضه کرده و جامه ای برازنده فرهنگ و هویت ایرانی بر تن عریان آمال و آرزوهای وی بپوشاند.

از نمای رومی تا فرهنگ بومی

معماری از جرگه هنرهایی است که بر بستر فرهنگ شکل می گیرد و شاید چندان پربیراه نباشد اگر بگوییم معماری زاده فرهنگ عصر خویش است. فرهنگ خود نیز نمایاننده هویت شهر و ساکنانش است. چنین برمی آید که عمق و غنای آثار معماری هر دوران منبعث از هویت مردمان عصر خویش است

از آنجایی که پدیده ای به نام نمای رومی این روز ها در نماسازی ساختمان های ایران ترویج یافته، مرور کوتاهی بر سبک کلاسیک و نحوه ورود آن به ایران می کنیم. معماری رومی چیست و چگونه وارد کشورهای دیگر شد؟ طی قرن ۱۹ میلادی معماران از مفهوم «ساختمان های خود را همانند ساختمان های رومی بسازید» تبعیت می کردند. اما معنی معماری رومی وار چیست؟ «Romanesque» یا رومی وار از دو بخش roman وesque ساخته شده است.

Roman یا همان رومی به معنی چیز متعلق به روم است؛ اماesque به چه معنی است؟ این پسوند به معنی «به سبک...» است. در سال ۱۸۰۰ میلادی اروپا هنوز تأثیر زیادی بر فرهنگ آمریکا داشت. آمریکایی ها همه چیز را از اروپا کپی می کردند، این سبک در اروپا رایج شده و در ۱۸۴۰ میلادی راه خود را به آمریکا باز کرد و تعدادی از ساختمان های سبک رومی در این کشور ساخته شدند. ساختمان های سبک رومی با خصوصیات طراحی رومی به خصوص استفاده از قوس ها و ستون ها ساخته می شوند. این ساختمان ها دارای عناصر کلیدی زیر هستند:
- قوس های گرد و عریض
- ستون های کوتاه و عریض
- دیوار های ستون نما که به صورت ستون های تزیینی عمل می کنند
- برج های نقطه ای۲
اما معماری سبک کلاسیک یا رومی از چه زمانی و به کدامین دلایل وارد ایران شد؟ البته که پاسخ مسئله به این سادگی ها نیست؛ چراکه عوامل فرهنگی و اجتماعی گوناگونی در شکل گیری و ترویج یک سبک یا جریان فکری، تأثیرگذارند. به نظر می رسد با رونق ساخت وساز و سودزابودن این حوزه، افرادی که سرمایه ای در دست داشتند، عرصه ساخت وساز را زمینه ای مناسب برای کسب درآمد شناسایی کرده، صرفا به اتکای سرمایه مالی و اغلب بدون تخصص لازم و کافی وارد عرصه ساخت وساز شدند. شاید بتوان گفت تمایل این عده به ابرازوجود در حوزه ساخت وساز و نمایش قدرت و ثروت، بازنمایی عناصر معماری رومی در نمای ابنیه و حتی در مواردی طراحی داخلی ساختمان ها را موجب شد.

چنان که گفته شد، مقوله رواج یک سبک و مد، متأثر از متغیرهای گوناگونی می تواند باشد که در موضوع مورد بحث [رواج نمای ابنیه به سبک کلاسیک] شاید یکی از آنها نمایش قدرت و ثروت بوده باشد. البته این ویژگی، نمای رومی را مختص به طبقات مرفه و ثروتمند جامعه نمی کند، بلکه به تبع قشر مرفه، نمودهای ساده تر و کم هزینه تر نمای رومی در ساختمان های منطقه متوسط شهر با کیفیت پایین تر و جزئیات کمتر نیز دیده می شود. به تعبیری نمای رومی «مد» شده است و هرکسی به قدر توان و قدرت مالی خویش پیرو این سبک و مد است. این خود سؤالات بعدی را در پی دارد: چرا یک ایرانی برای نمایش قدرت و ثروت خویش به شکوه و ابهتی که محصول فرهنگ غربی است پناه می برد؟ آیا فرهنگ و معماری ایرانی از غنای کافی برای تطمیع این حس در مخاطبان خود برخوردار نیست؟ ... . این چرا ها و آیا ها و پاسخ به آنها می تواند راه گشای حل مسئله پیش رو و معضلی به نام ترویج فرهنگ و معماری غیرخودی باشد.

فرجام

مردمان ایران زمین در روزگار باستان، آفرینندگان فرهنگ و معماری فاخر و گرانمایه ای بودند که امروز بخشی از داده های آن را در دست داریم و از بخش های ناپدیدشده آن نیز نشانه ها و اشاره ها به جای مانده است. بررسی و شناخت اندازه و چگونگی اثرگذاری فرهنگ کهن ایرانی بر معماری ایرانی هزاره اخیر، مقوله ای است بس وسیع و دامنه دار که در تنگنای این گفتار کوتاه نمی گنجد. ژرف نگری در معماری گذشته ایرانی و کاوش و پژوهش ساختار شناختی در هزارتوهای آن، به پژوهنده نشان خواهد داد که رشته رشته تار و پود این زَربَفت اندیشه و خِرَد و آدمی خویی، با لایه لایه فرهنگ غنی باستانی پیوند دارد و هر خشت و هر سنگ پایه آن، سویه ای از هستی شناسی و جهان نگری دیرینگان زیسته در این خاک و بوم را بازمی تاباند.
گرچه بهره گرفتن از تجارب و دستاوردهای معماری در هر کجای جهان که باشد می تواند دریچه ای نو به سوی مسیری جدید پیش رویمان قرار دهد، اما آنچه در این وادی اهم می نماید، فراموش نکردن اصل و هویت خویشتن است. شاید از موج فراگیر جهانی شدن گریزی نباشد، اما می توان به سمت کرانه فرهنگ خودی حرکت کرد و در ساحل اصالت و هویت آرام گرفت. باشد که معماری و فرهنگی متعالی برخاسته از ارزش ها برای آیندگانمان به ارث گذاریم.

پی نوشت ها:
۱. راپاپورت، آموس (۱۳۸۸)، انسان شناسی مسکن، چاپ اول، نشر حرفه هنرمند، تهران.
۲. نمای رومی چیست taragah.com



منبع: شرق/ لاله حلاج