تبیان، دستیار زندگی
« واحد خاکدان نقاش و هنرمندی که در نقاشی هایش عالم و فضای دوران کودکی اش را به تصویر می کشد، فضاهایی که باور کردن خود را به مخاطب می سپارد، آیا این «باورپزیری» در معنا نهفته است یا فرم اثر؟»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اتاق های کودکی واحد خاکدان

« واحد خاکدان نقاش و هنرمندی که در نقاشی هایش عالم و فضای دوران کودکی اش را به تصویر می کشد، فضاهایی که باور کردن خود را به مخاطب می سپارد، آیا این «باورپذیری» در معنا نهفته است یا فرم اثر؟»

فرآوری: سمیه فروغی، بخش هنری تبیان

وی از پیشکسوتان طراحی صحنه تئاتر و سینمای ایران است که به طور حرفه ای سال ها این کار را انجام می داد. ساخت شهرک سینمایی غزالی به اتفاق مرحوم علی حاتمی و برای فیلم هزار دستان، از جمله کارهای او است. وی مهارت خوبی در نشان دادن سطوح زمان دار و کهنه داشت و به خوبی فضاهای معماری گذشته را در طراحی های صحنه ای که انجام می داد، تجسم می بخشید.

واحد خاکدان

واحد، کتابخانه پدر را هم در اختیار داشت. گنجینه ای از کتاب های ادبیات و نقاشی. پس از همان کودکی چشمش به نقاشی آشنا بود. پدرش نیز معلم و راهنمایش می شود. وقتی اشتیاق پسرش را می بیند، از هیچ چیزی برای او دریغ نمی کند؛ با حوصله کنارش می نشست و کتاب ها را با هم ورق می زدند. پدرش رفته رفته او را با دنیای هنر آشنا کرد، چشم و گوشش را با نام ها و سبک ها و نقاشی ها الفت داد و تکنیک های نقاشی و نحوه  استفاده از ابزارها را به او یاد داد.
مشوق دیگر واحد، مادرش است. زنی صبور که همه  وجودش را وقف فرزندانش می کرد. به مجسمه های کوچک چینی و برنجی علاقه  فراوانی داشت و با دقت از اشیا قدیمی نگه داری می کرد. تحصیلات دوران متوسطه را در دبیرستان هدف دنبال می کند. مدیر مدرسه متوجه توانایی اش می شود، برای مسابقات کشوری دانش آموزان او را معرفی می کند. در رشته  آبرنگ اول می شود و به اردوی رامسر می رود.
از جمله داوران آن سال غلامحسین نامی است که با واحد آشنا می شود و بعدها هم اوست که مشوق وی است تا در «هنرستان هنرهای زیبا» ثبت نام کند. وی سال ۱۳۴۷ وارد هنرستان می شود. مرحوم مقیمی، محمود فرشچیان، علی قهاری، محمدابراهیم جعفری و بهرام عالیوندی از جمله اساتید سال های تحصیل او در هنرستان هستند.
عکس های سیاه و سفید خانوادگی در کنار هم و یا ریخته شده روی زمین، عروسکی که به گوشه ای افتاده و سال هاست دستی به آن نخورده، اسب قرمز که اسباب بازی محبوب دوران کودکی او بوده، این اشیاء به لحاظ کمی آن قدر هستند که چشم فرصت دیدن همه را ندارد، ولی همه شان سوای هر کمیتی، به دقت و وسواس زیادی انتخاب و چیده شده اند... 
 این نقاش سالها بر روی تابلوهایی با حال و هوایی مشخص کار می کرد.

واحد خاکدان

در نمایشگاه، افرادی که در مقابل تابلوها ایستاده اند صفاتی مشترک می گیرند. اولی دقت است. تابلو به دقت تصویر شده پس دیدنش هم دقت و وسواس طلب می کند. برعکس آن چه در برخورد اول به ذهن مخاطبان می رسد، حقیقت این است که خاکدان این نقاشی های با دقت را با سرعت زیادی تصویر می کند. او قبل از این که نقاش باشد، یک تصویر گر است. تصویرگری که بلد است چه طور تصاویرش را به رنگ بیاورد.

واحد خاکدان

طبیعت بی جان های واحد خاکدان حال و هوای خاصی دارد، مانند متنی که تصویری را تداعی کند و ذهن را به کاوش در جای دیگری وا می دارد. این جای دیگر می تواند در ابعاد زمانی باشد یا مکانی. این خنزر پنزرها در ذهن خاکدان که به گفته ی خودش در اتاق های کودکی اش حضور داشتند. دیوارهایی که از شدت کهنگی ترک خورده اند و رنگشان دیگر حال و هوای اولیه را ندارد، عکس های سیاه و سفید خانوادگی در کنار هم و یا ریخته شده روی زمین، عروسکی که به گوشه ای افتاده و سال هاست دستی به آن نخورده، اسب قرمز که اسباب بازی محبوب دوران کودکی او بوده، این اشیاء به لحاظ کمی آن قدر هستند که چشم فرصت دیدن همه را ندارد، ولی همه شان سوای هر کمیتی، به دقت و وسواس زیادی انتخاب و چیده شده اند.

نکته این جاست که شاید به ظاهر شباهتی در این میان بتوان پیدا کرد. اما هر کدام از نمایشگاه های او و کارهای او، از زمانی که به عنوان یک جوان در اوبرهاوزن آلمان خلق اثر می کرد و چه امروز که به عنوان یکی از هنرمندان بزرگ و صاحب سبک در ایران شناخته می شود، حرف خودشان را داشتند

مهم ترین اتفاق در یک اثر به نوعی «باور پذیر» بودن فضای کلی آن است. در واقع این همان پیوندی است که بین مخاطب و صاحب اثر ایجاد می شود. لازم به یادآوری است که خاصه زبان تصویر با دیگر زبان ها این است که در اثر تصویری، کل یک باره به مخاطب تحمیل می شود؛ نقاش صفحه ای دو بعدی می سازد که بیننده یک باره مقابل آن قرار می گیرد. این کل که مرکب از اجزای کوچک تر است، یک به یک و به انتخاب نقاش کنار هم قرار گرفته اند و تفاوتش با یک قطعه ی موسیقی این است که موسیقیدان در این که مخاطب چه را کجا بشنود حرف اول و آخر را می زند، نت ها که همان اجزای کوچک تراند، به ترتیب انتخابی خالقش به گوش مخاطب می رسند. ولی در زبان تصویر که نه در زمان، بلکه در مکان جاری است، این نقش بین صاحب اثر و مخاطب به طرز ظریفی تقسیم شده است، مخاطب از هر جا که بخواهد می بیند و تصمیم با اوست که باور کند یا نه، کل را بپذیرد یا نه. آیا این «باورپذیری» در معنا نهفته است یا فرم اثر؟
 آیا بازنمایی صرف است که این «باور پذیری» را یدک می کشد؟ ایا اصلا این صفت به «باز نمایی» یا پس از آن به «فرا باز نمایی» بسته است یا به فرم و محتوای اثر گره خورده؟ بی شک یگانه پاسخی برای پرسش َهایی این چنینی وجود ندارد و زیبایی شناسی، معرکه ای است پر از پرسش هایی از این دست و پاسخ هایی متفاوت. چیزی که در آثار خاکدان بارز است و به عبارتی آن ها را تا حد زیادی «باور پذیر» می کند، نه اصالت معنا بلکه انسجام کیفیت بصری آن ها است. ترکیب بندی و انتخاب و چیدمان اشیا، خود گویای این مهم است.
رعایت حفظ رنگ های مکمل در مقابل هم -که این روزها کمتر دیده می شود- و مهم تر از همه عمق فضاها و حجم اشیاست که آن ها را قابل لمس می کند. در تابلوی ایکس اشیاء روی هم ریخته شده اند، سمت چپ تصویر راهرویی دیده می شود، «باور پذیر» بودن این تابلو به این شکل است که فرد به طور مثال می تواند شی را در دست بگیرد و یا به سمت فضای پشت حرکت کند و این مهم در آثار او تا حدود زیادی به لحاظ فرمی اتفاق افتاده است و این همان کیفیت بصری است که نه وابسته به تکنیک صرف و یا حتی فقط در قالب های بازنمایی می گنجد، بلکه تنها به شناخت کافی ای از عناصر بصری وابسته است.

واحد خاکدان


منابع :
- همشهری
- لوح