تبیان، دستیار زندگی
رازداری، نگهداری راز و پوشاندن اسرار است. این صفت پسندیده از فضایل اخلاقی است و ناشی از قوّت نفس و شهامت انسانی است. این عمل دو نوع است یکی، راز دیگران نگاه داشتن و دیگری اسرار خود را پوشاندن است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

راز دل پیش دوستان مگشای

رازداری، نگهداری راز و پوشاندن اسرار است. این صفت پسندیده از فضایل اخلاقی است و ناشی از قوّت نفس و شهامت انسانی است. این عمل دو نوع است یکی، راز دیگران نگاه داشتن و دیگری اسرار خود را پوشاندن است.

زهرا یوسفی - بخش ادبیات تبیان
راز دل

اسرار آدمی یا حاکی از سعادت و نیکبختی اوست و یا خبر دهنده از نکبت و ناکامی وی است؛ که توصیه شده در هر دو حالت کتمان آن شایسته تر است. چون در حالت اوّل افشای راز باعث عداوت و حسادت دیگران نسبت به فرد می گردد و در حالت دوم، باعث سرزنش دشمنان اندوه دوستان و خفت و خواری انسان در نظر ظاهر بینا نمی گردد.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِکُمْ لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً.»؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، از غیر خودتان همراز مگیرید [آنان] از هیچ نابکاری در حق شما کوتاهی نمی ورزند(آل عمران: 118)
 حضرت علی(ع) می فرمایند: «احفَظ لِسانَکَ تُعزُّ، وَ لاَ تُمَکّنِ النَّاسَ مِن قِیادِ رَقَبَتِکَ فَتَذِلُّ». ؛ زبانت را نگهدار تا عزیز شوی، و مردم را به افسار گردنت مسلط مساز که ذلیل گردی. (اصول کافی،ج 3ص320)
و در سخنی نغز می فرمایند: صَدرُ العاقِلِ صندوقُ سِرِّه... ؛ سینه ی خردمند صندوق راز اوست .)نهج البلاغه دشتی ،حکمت 6(
امام صادق علیه السلام درباره ی رازداری چنین  مى فرمایند: "دوستت را بر آن مقدار از اسرارت آگاه ساز كه اگر دشمنت هم آن را بداند به تو زیان نرساند، شاید دوستت نیز روزى دشمنت گردد."
)سفینة البحار ، ج 2 ، ص 469 (

در باب پنجم مرزبان نامه، داستان خطاب به دادمه، گشودن راز را یکی از عادات نادانان می داند، و بر این باور است که راز چیزی است که بقای آن در محافظتش و فنای آن در آشکار نمودن آن است

مولانا در مثنوی با استناد به حدیثی از پیامبر اعظم، حضرت محمد ( ص)، در بیان این که هر کسی که سرّش را مخفی نماید و برای کسی بازگو نکند زودتر به مرادش خواهد رسید اشاره می کند. وی برای تفهیم بیشتر به دانه ای اشاره می کند که وقتی در زیر خاک پنهان می شود لایق سرسبزی می گردد و باز به دو شیء با ارزش طلا و نقره اشاره دارد که به واسطه ی ارزش مادی که دارند در معادن مخفی هستند که اگر آشکار بودند هیچ گاه با ارزش نمی شدند:
 گفت پیغمبر هر آنکو سرّ نهفت          زود باشد با مراد خویش جفت
دانه چون اندر زمین پنهان شود          سر آن سر سبزی بستان شود
زر و نقره گر نبودندی نهان                 پرورش کی یافتندی زیر کان
(مثنوی، دفتر اول)
شاعر شیرین سخن پارسی، سعدی شیرازی، خاموشی را بهترین فضیلت می داند و هشدار می دهد که انسان باید راز را درون سینه ی خود نگاه دارد و با احدی بازگو نکند و در بیت بعد، از ضرب المثلی برای تفهیم آن بهره برده است.
«خامشی به که ضمیر دلِ خویش           با کسی گفتن و گفتن که مگوی
 ای سلیم، آب زسرچشمه ببند              که چو پُر شد نتوان بستن جوی
هر آن سرّی را که داری، با دوست در میان منه؛ چه دانی؟! باشد که وقتی دشمن گردد؛  و هر بدی که توانی به دشمن مرسان؛ که باشد که وقتی دوست گردد.
و رازی که نهان خواهی، با کس در میان منه، اگر چه دوست مخلص باشد که مر آن دوست را نیز دوستان مخلص باشد همچنان مسلسل.»
(گلستان سعدی، باب هشتم)
در بیت زیر حافظ شیرازی با توجه به اهمیت پوشاندن راز، از زبان پیر و راهنمای خود آن را راه نجات می شمارد:
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات      بداد جام می و گفت راز پوشیدن
(حافظ،غ 393)
فردوسی در بیت زیر گفتن راز را حتی به فردی که رازدار است نفی می کند، زیرا معتقد است که هر رازداری خود راز داری دیگر دارد که سرّ تو را فاش خواهد کرد.
سخن هیچ مگشا با رازدار                       که او را بود نیز انباز و یار
(شاهنامه حکیم فردوسی)
سعدی شیرازی از رازی می گوید که سنگینی آن در جانش سایه افکنده است؛ امّا کجاست محرمی تا بازگو کند و قدری  آرام گیرد:
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده    ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی بینم
(کلیات سعدی، غزل426)
رهی معیری (متوفی به سال 1347) تاکید می کند که راز دل را نباید حتی برای دوستان بیان کرد چرا که هیچ کس محرم و راز دار واقعی نیست و ممکن است آن را به دشمنانت بازگو کند، یا شاید خود او روزی دشمن گردد و از دانستن راز تو استفاده ی سوء نماید:
خویشتن داری و خموشی را
هوشمندان حصار جان دانند
گر زیان بینی از بیان بینی
ور زبون گردی از زبان دانند
نتوانی نهفت، دیگر بار
قصه ای را که این و آن دانند
راز دل پیش دوستان مگشای
گر نخواهی که دشمنان دانن
د)رهی معیری، دیوان اشعار،426)
خیام نیشابوری بیان می کند که راز باید در سینه مخفی  و دست نیافتنی باشد. وی راز داری را تشبیه می کند به صدفی که قطره ی باران را می گیرد و در خود پنهان می کند تا  گوهری بوجود می آورد.
هر راز که اندر دل دانا باشد
باید که نهفته تر ز عنقا باشد
کاندر صدف از نهفتگی گردد در
آن قطره که راز دل دریا باشد
(خیام،رباعی 91)
ضد رازداری، افشای راز است که از رذایل به شمار می رود؛ چرا که افشای راز موجب اذیّت و آزار و اهانت در حق دوستان و یا غیر ایشان می گردد. در این باره در کتاب معراج السعادة حدیثی از حضرت رسول (ص) نقل شده است که فرموده اند: "طُوبَى لِكُلِّ عَبْدٍ نُوَمَةٍ ، عَرَفَ النَّاسَ وَلَمْ یَعْرِفْهُ النَّاسُ ، عَرَفَهُ اللَّهُ بِرِضْوَانٍ ، أُولَئِكَ مَصَابِیحُ الْهُدَى ، یَكْشِفُ اللَّهُ عَنْهُمْ كُلَّ فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ ، سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ ، لَیْسَ أُولَئِكَ بِالْمَذَایِیعِ الْبَذِرِ ، وَلا الْجُفَاةِ الْمُرَائِینَ ؛ خوشا به حال بنده ای که گمنام باشد، خدا او را شناسد و معروف مردم نباشد، چنین اشخاص، چراغ راه هدایت و سرچشمه ی علم و حکمتند. هر فتنه ی ظلمانی به واسطه ی ایشان روشن می شود. نه فاش کننده ی اسرارند، و نه بردارنده ی پرده از کار، و نه در صدد جفا و آزار. از ریا دور، و از خودنمایی مهجورند». (نراقی،ص453)
 در باب پنجم مرزبان نامه، داستان خطاب به دادمه، گشودن راز را یکی از عادات نادانان می داند، و بر این باور است که راز چیزی است که بقای آن در محافظتش و فنای آن در آشکار نمودن آن است.
 در باب هشتم، در حکایت شتر و شیر نیز خرس خطاب به شتر، افراد ساده دل ، پرگو، می گسار و پراکنده گو را شایسته ی رازداری نمی داند؛ «... ای برادر، مرا با تو رازیست که مضرّت و منفعتِ آن بنفسِ عزیز تو تعلّق می دارد و ثمره ی خیر و شرّ آن جز بخاصّ ذات شریف تو باز نخواهد داد، لکن تو شخصی ساده دلی و درونی که ودیعت اسرار را شاید نداری و در آن حال که زبانت را کلم فراز آید، اندیشه بر حفظِ آن گماشتن بر تو متعذّر باشد و گفته اند: راز با مرد ساده دل و بسیار گوی و می َخواره و پراکنده صحبت، مگوی که این طایفه از مردم بر تحفّظ و کتمانِ آن قادر نباشند...». ( وراوینی،ص571)
صائب تبریزی نیز بر رازداری تأکید می ورزد و هیچ دوستی را محرم راز نمی شمارد:
 با كس مگوی راز دل خود، گمان مدار / كز صد هزار دوست، یكی محرم اوفتد (صائب تبریزی،دیوان)
صاحبدلی را گفتند : چگونه راز نگاه می داری؟ گفت : نخست وی را در زندان سینه جای داده و سپس به گور دل می سپارمش. (اخلاق ناصری)
در مسیر سلوک نیز، سالک الی الله، اجازه ی افشای آن چه از اسرار بر او عیان می شود را ندارد. در غیر این صورت از چنین توفیق هایی محروم می گردد.
در پایان باید یادآور شد که وقتی خود انسان نمی تواند از اسرار خویش محافظت کند چگونه انتظار دارد که دیگران راز مگویِ او را حفظ و پاسداری کند.