انتهای شب یلدا
مروری گذرا بر ویژگی شعری شاعران شاخص انقلاب.
شمار شاعران انقلاب قطعا بیش از این است که در یکی دو صفحه بتوان به آنها پرداخت اما به خاطر محدود بودن صفحات تصمیم گرفتیم از بین شاعران به آنهایی بپردازیم که شهره تر هستند. در هر حال پیش از اشاره ای کوتاه به زندگی و آثار شاعران زیر باید توجه داشت که نام هایی مثل مهرداد اوستا، نصرالله مردانی، سید حسن حسینی، احمد عزیزی و... در این نوشته خالی است. حتما در شماره های آینده به ویژگی شعری و جایگاه آن ها در ادبیات ایران خواهیم پرداخت.
قیصر امین پور
هرچند گفته اند که شعر و شعار دو مقوله جداگانه اند اما گاهی شاعر، شعار خود را شاعرانه بیان می کند. نگاه کنید به شعر «طرحی برای صلح (3)» از زنده یاد قیصر امین پور. او یکی از شاعران آزاده ای بود که پس از مرگش جناح های مختلف آمدند تا مصادره اش کنند اما شعر امین پور همچنان زنده است و خود گواه خویش است. وقتی می گوید: «شهیدی که برخاک می خفت / سرانگشت در خون خود میزد و مینوشت / به امید پیروزی واقعی / نه در جنگ / که بر جنگ»
او از جمله شاعرانی بود که تحول فکری و شعری اش را می توان پی گرفت و به فردی رسید که در سال های زندگی اش به پختگی و کمال رسید. امین پور اواخر عمرش دیگر آن شاعر روزهای نخستین بود. با این حال او با شعر معروف «و قاف حرف آخر عشق است / آنجا که نام کوچک من آغاز می شود» آغاز کرد و در نهایت به دوباره رسید به «دستور زبان عشق». شعر او درباره بنیانگزار انقلاب اسلامی نیز تا مدت ها بر سر زبان شاعران متعهد بود و همچنان نیز تبدیل به یکی از مَثل های آثار عاشقانه شده است: «لبخند تو خلاصه خوبی هاست / لختی بخند، خنده گل زیباست / پیشانی ات تنفس یک صبح است / صبحی که انتهای شب یلداست»
حمید سبزواری
علی معلم یکی از تکنیکی ترین شاعران انقلاب است. ارادت او به خاقانی بی جهت نیست. او با پیچ و خم های زبانی آشنا بوده و حتا در ساده ترین قالب های شعری هم تلاش کرده دست این قابلیت ها را نادیده نگیرد. او با مثنوی بلند «هجرت» به شهرت می رسد و در تمام اشعارش دست از سبک و سیاق خود بر نمی دارد
حمید سبزواری شاعری آرمانگرا بود و آرمانگرا ماند. هر چند در سال های دولت پیشین انتقادهای تند و تیزی به عملکرد سیاسی برخی مسئولان داشت اما در شعرش او همچنان یک آرمانگراست. اتوپیای سبزواری گویی که تغییرناپذیر است و در این سال ها دستی در آن برده نشده است. نگاه کنید به اولین ترانه سبزواری که در روز تسخیر صدا و سیما توسط نیروهای انقلابی همانجا سرود: «این بانگ آزادی ست / کز خاوران خیزد / فریاد انسان هاست...». اوج شعر زمانی است که می رسد به «آتشفشان قهر ملت های در بند است». آرمانشهر سبزواری با انقلاب شکل می گیرد و در سال های بعد به همان شکل باقی می ماند. او همچنان شاید مثل خیلی از ما دنیایی برساخته دارد و اعتقاد راسخ بر اینکه این جهانِ ذهنی «حبل المتین توده های آرزومنده است» و می تواند تبلور بیرونی داشته باشد. سبزواری تجلی این جهان ذهنی را انقلاب اسلامی ایران می دانست. او همزمان با ورود امام خمینی به ایران، شعر «خمینی ای امام» را سرود و به دل های مردم ایران راه پیدا کرد. بعد ها هم با شعر «ای مجاهد شهید مطهری» مورد تقدیر و تحسین رهبر انقلاب قرار گرفت. سبزواری همچنین از معدود کسانی است که مقام معظم رهبری، مقدمه ای بر کتابش نوشته است. حسین ممتحنی متخلص به حمید ، متولد سال 1304 در سبزوار است و جوایز فراوانی در این سالها به خود اختصاص داده. از مهم ترین شان می توان به انتخابش به عنوان چهره ماندگار شعر و ادبیات کشور در سومین دوره از همایش چهره های ماندگار کشور در سال 1382 اشاره کرد. او متأسفانه مدتی است به بیماری آلزایمر دچار شده و همسرش از مردم خواسته تا برای شفای استاد دعا کنند. امیدوارم به صحت و سلامت برگردند.
علی معلم دامغانی
علی معلم یکی از تکنیکی ترین شاعران انقلاب است. ارادت او به خاقانی بی جهت نیست. او با پیچ و خم های زبانی آشنا بوده و حتی در ساده ترین قالب های شعری هم تلاش کرده دست این قابلیت ها را نادیده نگیرد. او با مثنوی بلند «هجرت» به شهرت می رسد و در تمام اشعارش دست از سبک و سیاق خود بر نمی دارد. هنجارشکنی های معلم در شعر از او شاعری قدرتمند و توانا ساخته است. نگاه کنید به شعر « شب مرقس، شب پولس، شب برنابا....» که چطور اوزان سنگین و بحور غریب را مثل موم در دستش به بازیچه می گیرد و استادانه پیش می رود. او بعدها در ترانه ها هم همین روش را پیش گرفت که با استقبال مردم مواجه شد. اصلاً از ابتدا بعید بود چنین ذهنیتی بتواند عوام را نیز با خود همراه کند اما ترانه های او با صدای اخشابی نشان داد که در این زمینه نیز موفق بوده است. به عنوان مثال ترانه تیتراژ سریال «خانه به دوش» به کارگردانی رضا عطاران یکی از همین نمونه هاست؛ جایی که می گوید: «زخمی تیغ و ترنجه حسن یوسف / شاهدم پیراهنای پاره تونه / آهنه اون که دلش سرد و سیاهه / آینه روی دلش ماته یه آهه / همه مون رو ازگل و خار آفریدن / ماها عاشقیم فرشته بی گناهه / نازنین سمند رو زین کن...» در تمام این ترانه تسلط زبان آرکائیک همچنان به چشم می آید و کلمات و تعابیر ادبیات کلاسیک بر آن سنگینی دارد.
طاهره صفارزاده
مرحوم طاهر صفارزاده زندگی غریبی داشت. در بدو امر از جریان های روشنفکری دهه چهل و پنجاه سر برآورد، مدتی را در خارج از کشور به تحصیل گذراند و چند سال بعد از انتشار ترجمه قرآن کریم به زبان فارسی و انگلیسی، درگذشت. او را شاید بتوان مهم ترین بانوی شعر انقلاب دانست. تسلط او در بین شاعران هم تایش به زبان انگلیسی و همچنین جریان شعری خارج از کشور، چندان بود که محمد حقوقی و احمد شاملو نظرش را صائب می دانستند. درست است که صفارزاده از جریان هایی خارج از شاعران انقلاب اسلامی به این جریان پیوست اما از همان ابتدا شاعری متعهد بود. به عنوان نمونه می توان به شعر «کودک قرن» اشاره کرد؛ جایی که شروع می کند به نقد زن معاصر و می گوید: «کودک این قرن / هر شب در حصار خانه ای تنهاست...» و نوعی سبک زندگی را مورد نقد قرار می دهد که در آن سال ها به تأسی از فرهنگ غرب در حال شکل گیری است؛ کودکانی که در خانه تنها می مانند و مادرانی که فرزندانی بی هویت را در خلوت مهر مادری شان می پرورند. اشعار مربوط به خارج از کشور هم دور از این قاعده نیست. در همان سال ها هم می خوانید که: «شب در لندن، بومی ست / غربت در من» تا می رسد به «سفر عاشقانه» و می گوید: «تبت یدا ابی لهب و تب / و این صدا / که از بضاعت سلسله ی صوتی بیرون است / راهی در رگ هایم دارد / به راه باید رفت / بیهوده ایستاده ام...» خدایش بیامرزد....
علی موسوی گرمارودی
گرمارودی شعرش را اواخر دهه چهل با چاپ کتاب «سایه» شروع کرد. او متولد 1320 در قم است و دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران. از او تاکنون کتاب های شعر فراوانی به چاپ رسیده که از جمله شان می توان به «در سایه سار نخل ولایت»، «چمن لاله»، «تا ناکجا آباد» و گزیده شعرهایش به انتخاب «بهاء الدین خرمشاهی» اشاره کرد. او در سال 1352 به جهت فعالیت سیاسی توسط ساواک دستگیر شد و 4 سال بعدی را در زندان گذراند. گرمارودی همچنین یکی از بنیانگزاران حوزه هنری امروز است. او اوائل انقلاب «کانون فرهنگی نهضت اسلامی« را دائر کرد که تا امروز با عنوان «حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی» ادامه کار می دهد. او در سال 1358 «چهره ماندگار بخش شعر» و در سال 1390، به عنوان یکی از مفاخر ایران زمین معرفی شد. او همچنین با مهدی اخوان ثالث آشنایی و رفت و آمد داشت و شعری برای گرمارودی سروده بود. کتاب «درباره هنر و ادبیات امروز» نیز گفت و شنودی میان مهدی اخوان ثالث و گرمارودی است که در سال 1368، قبل از مرگ اخوان به چاپ رسید.
سلمان هراتی
سلمان هراتی زود رفت. او سال 1338 در شمال ایران به دنیا آمد و سال 1365 در سانحه ای رانندگی در گذشت. عمر کوتاهی داشت اما در این همین زمان اندک نشان داد که شاعری خلاق و تواناست. او را متأثر از سهراب سپهری می دانستند و خودش نیز شعری در تقدیم به این شاعر دارد. دوستی اش با قیصر و سید حسن حسینی هم زبانزد بود؛ تا جایی که حسینی بعد از مرگش، کتاب «بیدل، سپهری و سبک هندی» را به او تقدیم کرد. قیصر امین پور هم کلیاتش را منتشر کرد. او در واقع شاعری متفاوت به شمار می آمد؛ شاعری که در بین شاعران انقلاب زبانی تازه و سبکی نو داشت. نمونه این نوآوری هم یکی از مشهورترین غزل هایش است که می گوید: «پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت / شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت» مضامین اجتماعی و دفاع مقدس نیز در اشعار سلمان جایگاه ویژه ای داشت. در کل باید گفت مخاطب شعر سلمان در همان اولین برخورد با جهان بینی او آشنا او می شود و شاعر تمام تلاشش را می کند تا راهی را که رفته به خواننده اش نشان دهد؛ راهی که همواره به نظر سلمان روشن و ملموس بود. با وجود فرصت اندکی که زندگی به سلمان هراتی ارزانی داشت، او اما یکی از بهترین و تأثیرگذارترین شاعران انقلاب است. با زبان ساده و صمیمانه ای که دارد هر خواننده ای را به خواندن اشعارش می خواند و کسی نیست که در ارتباط برقرار کردن با او با مشکل مواجه شود. 27 سال سن و قریب به یک دهه شاعری، عمر زیادی نیست اما سلمان هراتی ثابت کرد که عرض این فرصت به مراتب مهم تر از طول آن است. یادش گرامی.