تبیان، دستیار زندگی
گفت و گوی خبرگزاری حوزه با استاد حجت الاسلام حاج شیخ حسین انصاریان به مناسبت آغاز دهه فجر و ایام پیروزی انقلاب اسلامی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شیخ حسین انصاریان از دوران مبارزات می‌گوید (١)

شیخ حسین انصاریان

کمتر کسی است که با نوای گرم او آشنا نباشد. سخنرانی‌ها، روضه‌خوانی‌ها و مناجات‌خوانی‌های او طرفداران زیادی دارد که به ویژه در ماه رمضان پای منبرش را شلوغ می کند.

خبرگزاری «حوزه»، به مناسبت آغاز دهه فجر و ایام پیروزی انقلاب اسلامی با حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسین انصاریان درباره خاطراتش از دوران مبارزات علیه رژیم ستمشاهی گفت‌وگو کرده است که در ادامه، آن را با هم می‌خوانیم:

- استاد انصاریان در ابتدا مختصری از زندگی نامه خودتان بفرمایید.

اواخر ١٣٢٣ در شهر خوانسار از توابع اصفهان به دنیا آمدم. شهرت این شهر در هشت-نه قرن گذشته به دانشمندان، شعرا، خطاطان، علما و مراجع بزرگ است.

چند ماه بیشتر نداشتم، خانواده‌ام به تهران منتقل شد. پدرم كه بازاری بود با لطف ویژه خداوند در خیابان خراسان و لرزاده منزل گرفت. در آن خیابان، عالمی بود كه وقتی سیزده سال داشتم فوت كرد. ایشان، مرحوم شیخ علی اكبر برهان، از صاحب‌نفَسانی بود كه یكی از نفَس‌خورده‌های او مرحوم آقای مجتهدی تهرانی بود. البته از شاگردان ایشان، برخی هنوز زنده‌اند. از زمانی كه ایشان فوت كرده‌اند تا حالا، در اخلاق و رفتار و نَفَس، نمونه ایشان را هنوز ندیده‌ام و پدر من چون از خانواده ریشه‌دار مذهبی بود، با ایشان پیوند خورد.

بهره‌ای که از نفَس مرحوم شیخ علی اکبر برهان بردم

مرحوم برهان با آن حالات روحی و معنوی، زمان‌شناس خوبی بود. غیر از مسجد و حوزه‌ی علمیه، دبستان و كودكستان و دبیرستان هم دائر كرد. من شاگرد دبستان و دبیرستان ایشان بودم و بعد هم با تمایل قلبی كه خدا به من داد و با تشویق شخصیت‌هایی مانند مرحوم الهی قمشه‌ای، شیخ محمد حسن رفیعی و آیت الله حاج میرزا علی آقا فلسفی به قم رفتم و طلبه شدم.

- علاقه‌تان به منبر هم از اینجا شروع شد؟

ظاهراً نمی‌توانم بگویم علاقه به منبر داشتم. این را هدایت خداوند می‌دانم، چون می‌توانستم در قم بمانم و كار علمی داشته باشم ولی فكر می‌كنم خداوند بدون خواست من، مرا به منبر و تألیف هدایت كرد.

اطلاعیه‌ای که ما را جذب امام خمینی کرد

- هنگامی كه مبارزات مردم ایران علیه رژیم شاه شروع شد كجا بودید؟ و چه فعالیتی داشتید؟

شروع مبارزه، با اراده قوی حضرت امام خمینی (ره) آغاز شد، من هنوز در تهران محصل دوره دبیرستان بودم. از آنجا كه تربیت شده‌ی مرحوم برهان بودم، روحیه بسیار بالای ضدفساد داشتم. اولین اعلامیه‌ی حضرت امام را كه دیدم، خطاب به اسدالله علم نخست وزیر آمریكایی شاه بود. یك جمله از آن برای ما كه نوجوان بودیم جالب بود. امام به علم خطاب كرده بودند (قریب به مضمون): اگر مسأله نمی‌دانی پاشو بیا قم مسأله یاد بگیر.

با اینكه امام را ندیده بودیم، همین جمله خیلی از ما نوجوان‌ها را جذب ایشان کرد. زیرا مصداق روایتی است که می‌فرماید: بالاترین جهاد، کلام حقی است که در برابر سلطان ستمگر بیان شود.

ما از آن زمان منتظر اعلامیه‌های بعدی امام بودیم. اعلامیه‌ها ادامه یافت و ما هم كارمان این بود آن را در كیسه پارچه‌ای می‌گذاشتیم و دست مردم می‌دادیم. اصلاً هم به این توجه نمی‌کردیم كه ممکن است ساواك ما را دستگیر کند.

خدا می‌خواست صدای اسلام از قلم امام به درباری‌ها هم برسد

این وضع ادامه داشت تا اینکه اعلامیه چهلم فاجعه فیضیه با آن جملات بسیار كوبنده آمد: «شاه‌دوستى یعنى غارتگرى... شاه‌دوستى یعنى ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام... شاه‌دوستى یعنى تجاوز به احکام اسلام... شاه‌دوستى یعنى کوبیدن روحانیت»

من با یك دبیر دبیرستان در توزیع همین اعلامیه آشنا شدم. نام ایشان آقای فرقانی بود؛ دوچرخه‌ای داشت و با اینکه شهربانی و ساواك كاملاً مسلط بود، من با این مرد، به چه آب و آتشی زدیم و گیر نیافتادیم. آن زمان، بالاترین خیابان تهران خیابان شاه رضا بود؛ الآن انقلاب نام دارد و کله‌گنده‌های حكومتی از جمله وزیران و نمایندگان و مدیران مملکت در آنجا زندگی می‌کردند. یکی از کارهایمان این بود که دو تایی نشستیم ٥٠٠ تا اعلامیه را در یك خورجین دوچرخه گذاشتیم و در ماشین‌های گران‌قیمت و خانه‌های گران‌قیمت آن خیابان انداختیم.

- از این كار نمی‌ترسیدید؟ از این که شكنجه شوید؟

من خودم خبر نداشتم ممکن است ما را بگیرند و بزنند و شکنجه کنند. چنین ذهنیتی نداشتم. ولی فكر كنم خدا لطف كرد که صدای اسلام از قلم امام به آنها هم برسد و در این میان، ما هم واسطه شده بودیم.

این پرونده به درد امام می‌خورد!

اواخر ١٣٤١ بود. من آرام آرام برای رفتن به قم آماده می‌شدم. در جریان پخش کردن اعلامیه‌ها با افرادی كه در این مسیر بودند آشنا شدم؛ از جمله با حاج صادق امانی (كه حسن علی منصور را ترور كرد) و دست كم هفته‌ای یك بار با او در جلسه‌ای شركت می‌كردم.

در این جلسات با چهره‌های مختلفی كه كارمند دستگاه‌های دولتی و در عین حال انقلابی بودند آشنا شدم. اینها گاهی پرونده‌هایی از زمان رضا شاه (مثل اموالی که از مردم گرفته بود و مردم شكایت کرده بودند) را از بایگانی دادگستری به صورت پنهانی بیرون می‌آوردند.

یکی از اینها یک بار پرونده جالبی آورد و گفت: «فکر می‌کنم این پرونده به درد می‌خورد، می‌توانی آن را به امام برسانی؟» ؟ گفتم: بله، بده می‌برم. گفت: فقط اگر در راه گیر افتادی اسمم را نبر كه من را می‌کشند.

- اسم آن شخص چه بود؟

مهدی شریعتمدار. البته بعدها هنگامی که روحانی شده و منبری بودم از طریق همین چهره‌ها که در نیروی هوایی و دادگستری و دیگر نهادهای دولتی بودند و پای منبر من می‌آمدند اطلاعات به دست می‌آوردیم، مثلاً سرهنگ جم‌زاد در نیروی هوایی كه از حضور آمریكایی‌ها در نیروی هوایی ناراضی بود و خیلی چیزها را برای من تعریف می‌كرد.

- چگونه امام را دیدید؟

به خانه حضرت امام رفتم در حالی که چند نفر دور ایشان نشسته بودند. عرض كردم یكی از پرونده‌های ناب رضاخانی را آورده‌ام. فرمودند بگذار پیش من. پرونده را گذاشتم و بیرون آمدم. از آن پس هر وقت امام سخنرانی داشت من از تهران به قم می‌رفتم. از وقتی طلبه شدم به منزل امام رفت و آمد می‌كردم بدون اینكه مرا بشناسند چون نوجوان بودم.

- از توزیع اعلامیه‌ها خاطره دیگری دارید؟

من با یك روحانی به نام آقای جعفری (كه الآن پیر و شكسته شده) آشنا شدم. آن زمان حتی بردن اسم امام هم ممنوع بود، اما ما یك رساله عملیه از امام چاپ كردیم با عكس ایشان!

- كجا چاپ کردید؟

قاچاقی در یکی از چاپخانه‌های تهران. حدود سه هزار جلد رساله چاپ کردیم و بردیم سر آسیاب دولاب، زیر یك شیروانی قدیم پنهان كردیم. تک تک در می‌آوردیم و به مردم می‌دادیم. این هم یكی از كارهای خطرناك بود. ساواك خیلی دنبال این بود كه رساله عكسدار را چه کسی چاپ كرده و چه کسی پولش را داده و ...

رساله ولایت فقیه هم که به ایران آمد، بردند پیش شخصی كه سر چهار راه غیاثی لبنیاتی معروفی داشت. او به همراه شخص دیگری کتاب را داده تا با موتور برای من می‌آوردند.

من این کتاب را از تجریش می‌بردم به جاهایی که جمعیت زیاد داشت، تا می‌رسیدم به جنوب شهر و در این مسیر توزیع می‌کردم.

بخش بعدی را اینجا ببینید


منبع: خبرگزاری حوزه

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان