مشعر و منا؛ جبهه بزرگ پیكار و ایثار
پس از شناختها و یافتهها كه در عرفات نصیب حاجى شده، و وجودش از عرفان و معرفت جوشان شد، به فرمان الهى با همراهان به سوى مشعرالحرام كه بین عرفات و منا قرار گرفته شبانه حركت مىكند، خداوند این حركت را چنین بیان كرده مىفرماید: «فاذا افضتم من عرفات فاذكروا الله عند المشعر الحرام (1)؛ و هنگامى كه از عرفات كوچ كردید خدا را در مشعرالحرام یاد كنید.»
جمله افضتم از افاضه به معناى جوش و خروش است، این تعبیر بیانگر آن است كه شما از عرفات همچون لشگر پراكنده و شكست خورده متفرق نشوید، بلكه همچون آب چشمهاى جوشان و خروشان با جوش و خروش همراه كولهبارى از فیض عرفان سرشار و آزادگى حركت كنید، حركت به سوى منى كه باید شب را در آستانه منا؛ یعنى در سرزمین مشعر كه نام دیگرش مزدلفه است درنگ نمایید، مشعر از شعور گرفته شده؛ یعنى این دومین درنگ در بیابانى است كه مشعرالحرام نام دارد، آن جا شعورگاهى است كه بىشعورى در آن حرام است. جاى باریك بینى و موشكافى و دقت است، كه حاكى از شناختهاى دقیق مىباشد. در آن جا باید شعور دقیق یافت و با این شعور به خدا پیوست، به این ترتیب شناخت نارسیده عرفات در كنار شعورگاه و باریكبینى مشعر تكمیل مىشود. در این جا شناخت نارسا پذیرفته نیست، باید تكمیل گردد. عرفات مركز نمایش شناختها بود، نه انتخاب آنها، ولى در این جا باید با باریكبینى، خوبترها را برگزید، خوب و خوبترها را غربال كرد، و راههاى كج را طرد نمود، و براى حركت در مسیر الهى آماده شد. باید در تاریكى شب در همین مشعر تیرهایى از ریگهاى آن جا را فراهم كنیم چرا كه پس از طلوع آفتاب، باید به جنگ شیطان برویم و جمره را كه نمود شیطان است سنگباران كنیم، با این شعور و تصمیم به سوى سرزمین منى حركت مىكنیم، تا نمود و سپس نمودهاى شیطان را از وجود خود طرد نماییم، باید به طور كامل متوجه باشیم كه گلوله به هدف بخورد، و تا به هدف نخورده دست برنداریم تا اطمینان یابیم كه «هفت» تیر ما به هدف رسیده است، گرچه هفتاد تیر بزنیم باید یقین كنیم كه از این هفتاد تیر، «هفت» تیر آن به پیكر شیطان خورده است .
پس از این موفقیت، در حالى كه به طور قاطع شیطان را از خود راندهایم، خود را براى یك ایثار بزرگ و قربانى و فداكارى، آماده مىسازیم، از آن جا به قربانگاه مىرویم، تا قربان كنیم چرا كه روز عید قربان و روز اثبات رحمان، پس از نفى شیطان است .
این جا سرزمین منا است؛ یعنى سرزمین تحقق آرزوها است، حاجیان یكتاپرست پس از پیمودن مراحل متعدد حج، اكنون به این جا آمدهاند تا به آرزوها و اهداف خود دست یابند، آرزوى بزرگ آنها ترور شیطان بزرگ (جمره اولى) و سپس تثبیت ایمان كامل به خدا است، چرا كه:
آئینه شو جمال پرى طلعتان طلب جاروب كن تو خانه سپس میهمان طلب
باید نخست با پاكسازى از پلیدىهاى شیطان، روح و روان را صاف و آماده كرد، سپس طلعت نورانى الهى را در آن جایگزین نمود و چرا كه تا دل از نواهى مبرا نشود، هرگز نمىتواند آینه نور الهى گردد .
پس از این مرحله سرشان را مىتراشند یا اندكى از ناخن یا موى شارب خود را مىگیرند، به امید آن كه گناهشان ریخته شد، و از هرگونه پلیدى پاك و پاكیزه شدند .
حاجیان، پس از این مراحل به سوى مكه حركت نموده و به طواف خانه خدا مىپردازند، و پس از هفت بار طواف، دو ركعت نماز در مقام ابراهیم به جا مىآورند و سپس هفت بار بین صفا و مروه را سعى مىنمایند و پس از آن به طواف نساء و انجام نماز آن پرداخته، آن گاه به منا برمىگردند تا شب 11 و 12 ذىحجه را در منا بمانند، این بار در روز یازدهم و دوازدهم باز به جبهه شیطان مىروند و هر روز به سه جمره به نامهاى جمره اولى، جمره وسطى و جمره عقبه به هر كدام هفت سنگ بزنند، و براى آخرین بار آن سه نماد شیطان را سنگباران كنند، این سه جبهه داراى سوء سابقههایى است چرا كه مدفن سه جاسوس ضد پیامبر یا جایگاه سه بت و جولانگاه شیطان در حساسترین امتحان ابراهیم خلیل(ع) است، كه در ماجراى قربان كردن اسماعیل(ع) بر سر راه ابراهیم(ع) و اسماعیل و هاجر مادر اسماعیل(ع) آمد، و در هر سه بار، توسط ابراهیم و اسماعیل و هاجر، با شلیك هفت گلوله سنگ رانده شد، و به این ترتیب این خانواده آزاده سه نفرى، درس بزرگ پیكار با شیطان و ایثار و قربان شدن در راه خدا را به همه جهانیان براى همیشه تاریخ آموختند كه به طور فشرده نظر شما را به داستان پیكار آنها با شیطان جلب مىكنیم:
داستان پیکار ابراهیم(ع) با شیطان
ابراهیم(ع) فرزند دلبندش اسماعیل را بسیار دوست داشت. روزى دید اسماعیل(ع) كه قامتى زیبا و رعنا داشت، از صحرا كه براى شكار رفته بود بازگشت، قلب ابراهیم(ع) با این دیدار، سرشار از مهر و علاقه او شد، و زوایاى دلش پر از محبت او گردید، چرا كه داشتن چنان فرزند با كمال و با جمال به راستى مایه افتخار و عزت پدر است. خداوند خواست ابراهیم (ع) را در همین محبت سرشار، بیازماید. شب شد، ابراهیم(ع) به بستر خواب رفت، همان شب در عالم خواب دید كه خداوند مىفرماید: «اى ابراهیم! خداوند فرمان مىدهد كه باید اسماعیل را قربان كنى.» (2) وقتى كه ابراهیم (ع) بیدار شد در فكر فرو رفت كه آیا خواب او رحمانى است یا وسوسه دیگرى در كار است، شب دوم و سوم نیز همین خواب را دید، دریافت كه خواب حقیقى است، تصمیم گرفت كه اسماعیل را به قربانگاه براى قربان كردن ببرد، شیطان بر سر راه او آمد و بىامان او را به وسوسه انداخت، و به او مىگفت: «این خواب شیطانى است و از عقل دور است كه انسان جوانش را بكشد و ...» ابراهیم(ع) با پرتاب چند سنگ، شیطان را از خود دور كرد، شیطان از ابراهیم مایوس شد و به صورت پیرمردى به سراغ هاجر آمد و او را نیز به وسوسه انداخت، ولى هاجر در حالى كه با پرتاب سنگ او را از خود دور مىكرد، گفت: «هزار جان من و فرزندم فداى راه خدا باد! كاش هزار فرزند مىداشتم و همه را در راه خدا قربان مىكردم.» شیطان از او نیز مایوس شد و به سراغ اسماعیل(ع) آمد و خواست او را نیز با وسوسههاى خود گمراه كند، ولى اسماعیل(ع) همچون پدر و مادرش، او را سنگباران كرده و از خود راند، در حالى كه مىگفت: «اگر فرمان خدا است، در برابر فرمان او باید تسلیم بود.»(3) سرانجام همراه پدر به قربانگاه رفت، و به تعبیر قرآن با صراحت به پدر عرض كرد: «یا ابت افعل ما تؤمر ستجدنی ان شاء الله من الصابرین(4)؛ اى پدر! آن چه را از سوى خداوند فرمان داده شدهاى انجام بده كه به زودى مرا در اجراى فرمان خدا صبور و مقاوم خواهى یافت.»
ابراهیم(ع) اسماعیل را به قربانگاه برد، و در آن جا اسماعیل را بر زمین خوابانید كه قربان كند، حتى كارد تیز را بر گلوى او نهاد، در همین هنگام نداى الهى به گوشش رسید كه هان اى ابراهیم! فرمان خدا را با عمل تصدیق كردى، در همین هنگام گوسفندى از جانب خداوند براى ابراهیم(ع) آورده شد، ابراهیم(ع) نداى دیگرى شنید كه از اسماعیل(ع) دست بردار و به جاى او این گوسفند را قربان كن، و به این ترتیب ابراهیم(ع) در یك امتحان بزرگ الهى قبول گردید(5) و خاطره اخلاص، ایثار و جهاد اكبر او درس سازنده و بزرگى براى انسانها، در همه زمانها و مكانها گردید .
پینوشتها:
1- بقره، آیه 198 .
2- صافات، آیه102 .
3- علامه طبرسى، مجمع البیان، ج7، ص452/ ملا احمد نراقى، معراج السعادة، ص491 .
4- صافات، آیه102 .
5- همان، آیه 105 تا 107 .
منبع:
ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 207 و 208 ، حجةالاسلام والمسلمین محمد محمدى اشتهاردى .