تبیان، دستیار زندگی
با آغاز دهه فجر و بزرگداشت پیروزی انقلاب اسلامی، تمامی کشور، حال و هوای بهمن 57 را به خود گرفته است. به همین بهانه قصد داریم در این مقاله تاثیرات وقوع انقلاب را بر هنرهای تجسمی بررسی کنیم.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جنبش نقاشی انقلاب در ایران

با آغاز دهه فجر و بزرگداشت پیروزی انقلاب اسلامی، تمامی کشور، حال و هوای بهمن 57 را به خود گرفته است. به همین بهانه قصد داریم در این مقاله تاثیرات وقوع انقلاب را بر هنرهای تجسمی بررسی کنیم.

سمیه رمضان ماهی- بخش هنری تبیان
جنبش نقاشی انقلاب در ایران

همسو با جنبش مردمی شکل گرفته در سالهای اولیه انقلاب، عرصه هنر نیز از این تحولات دور نماند و به زودی و در همان روزهای اول، تاثیرات این قیام در هنرخصوصا هنر نقاشی به خوبی پدیدار گشت.
مهمترین شاخصه هنرانقلاب، استفاده از المان های فیگوراتیو  و پیکره های انسانی در نقاشی بود که نوید بازگشت به نوعی تازه از رئالیسم را نوید می داد.
توضیح آن که در هنر سال های قبل از انقلاب، نوع گرایش غالب، بهره گیری از سبک ها و مکتب های غالب در هنر غربی بود. شاه که دوران نوجوانی را در اروپا گذرانده بود پس از به تخت نشستن، همیشه سودای آن را در سر داشت که ایران را متجدد کند؛ اما این تجدد در تقلید و تبعیت از هنر اروپایی معنا می یافت. به همین دلیل دولت وقت تصمیم گرفت عده ای از هنرمندان ایرانی را برای تحصیل و فراگیری آخرین دستاوردهای هنری، به اروپا خاصه بوزار پاریس بفرستد.
البته لازم به ذکر است این پیروی از هنر غربی و ارجح دانستن دستاوردهای هنری غرب بر هنر بومی و شرقی، نه در دوران پهلوی بلکه ریشه در دوران صفوی و سپس قاجار دارد. هنرمندانی چون کمال الملک، صنبع الملک و محمد زمان سال ها پیش از زمانه پهلوی به سودای یادگیری هنر غربی به اروپا سفر کرده بودند. نقد این عملکرد و پاسخگویی به این پرسش که آیا اساسا چنین تفکری درست بود یا غلط؟ و آیا رهاورد این هنرمندان فرنگ رفته سبب رشد هنر ایرانی شد یا تخریب آن، خود مقاله ای مستقل را می طلبد، اما به هر تقدیر رهاورد این تصمیم دوره پهلوی دوم را در چند بخش می توان دسته بندی کرد:
ابتدا آن که با شروع بازگشت هنرمندان فرنگ دیده، لزوم تشکیل گالری های هنری و همچنین بینال های سالانه در کشور ضرورت یافت.
دوم آن که وقتی آثار هنری در این گالری ها عرضه شد، نوعی شکاف میان مردم به عنوان مخاطب عامه  و هنرمندان و گالری دارها به عنوان مخاطب خاص پدید آمد. البته چنین نتیجه ای نه مختص به ایران بلکه رهاورد تفکر مدرنیته است. از روزی که هنر پا در عرصه زیبایی شناسی گذاشت (قرن18م.) و قلمرو خود را از هنرهای کاربردی (صنایع دستی) جدا کرد و چیزی با عنوان "Fine Art" مطرح شد، خواه ناخواه هنر از جنبه مردمی خود فاصله گرفت و این فاصله با ورود به عرصه مدرنیته و مطرح شدن چیزی تحت عنوان "هنر برای هنر" به اوج خود رسید.
ایجاد انواع "ایسم " های هنری در دوران مدرن، نتیجه همین نگاه هنر برای هنر به انواع فعالیت های هنری بشری شد. خلاصه آن که ادراک هنر در چنین عرصه ای نه به راحتی ممکن بود و نه هر فرد عادی می توانست آن را انجام دهد. شناخت و درک هنر مربوط به طبقه خاصی شد که متخصص هنری محسوب می شدند و سلیقه عامه و انتقال پیام خاص به مردم از هنر رخت بر بست؛ هنر به عرصه تجریدی (آبستره) وارد شد و هدفی جز ارائه هیجان بصری ، انتقال حس آرتیست ، ثبت زیبایی و فرم نداشت.
اما با ظهور انقلاب هنر نیز خواه ناخواه درگیر این انقلاب گشت و به یک عبارت، انقلابی نیز در هنرهای بصری به وقوع پیوست.
آثار هنری که تا دیروز به دنبال کارکرد خاص اجتماعی نبودند، به یکباره بستری برای ارائه مهمترین مسائل جامعه و فرهنگسازی عقیدتی و دینی شدند. البته این نیز امری خاص هنر انقلاب اسلامی نبود. در انقلاب های بزرگ جهان و پیش از انقلاب ایران، همچون انقلاب فرانسه، انقلاب کبیر روسیه و انقلاب مکزیک، همچنین رویه ای رخ داده بود. اما چیزی که هنر انقلاب ایران را از چنین انقلاب هایی جدامی کرد، تلاش برای انتقال اصول مذهبی ، دینی و عقدتی تحت لقای تصویر بود. چنین هدفی استفاده از المان های سمبلیکی را می طلبید و البته به نوعی مهمترین نقد را بعدها بر پیکره هنر انقلاب نیز وارد کرد و آن این بود که این هنر رو به شعاری شدن پیش رفت و هیچ گاه نتوانست به مانند یک مکتب یا سبک اصیل برای خود جایی در هنر ایرانی بیابد.