تبیان، دستیار زندگی
نیکول فریدنی از عکاسان مشهور ایرانی است که بیشتر به ثبت عکاسی از منظره و طبیعت می پرداخت. در آستانه سالروز وفات این هنرمند گذری داریم بر زندگی شخصی و حرفه ای او.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یادگاری های نیکول فریدنی

نیکول فریدنی از عکاسان مشهور ایرانی است که بیشتر به ثبت عکاسی از منظره و طبیعت می پرداخت. در آستانه سالروز وفات این هنرمند گذری داریم بر زندگی شخصی و حرفه ای او.

فراوری: سمیه فروغی، بخش هنری تبیان
نیکول فریدنی


هشت سال از درگذشت نیکول فریدنی می گذرد؛ عکاسی که با ثبت طبیعت در عکاسی ایران ماندگار شد. او ٢٨ دی ماه ١٣١٤ در شیراز متولد شد و از ١٤سالگی دوربین به دست گرفت. خودش ماجرای زندگی اش را این گونه تعریف می کند؛ «پدر من درتشکیلات اصل چهار؛ یعنی، در طرح معروف ترومن شاغل بود وشخصی به نام حسین شریفی هم متصدی عکاسی اصل چهار بود. او گاهی از منمی خواست در خشک کردن عکس ها کمکش کنم. در آن چهاردیواری تاریک، تمام عشق و علاقه من به این کار آرام آرام شکل می گرفت.»
نیکول در سال های پایانی دچار بیماری پارکینسون، سرطان پروستات و عفونت ریوی شد، تا اینکه ١٧ بهمن در خواب صبحگاهی از دنیا رفت.
نیکول عکاس شرکت نفت بود و آن طور که خودش می گفت از قدیم برای پروژه های شرکت نفت از مسکن و بیابان عکس می گرفت و چون امکاناتی مانند هلیکوپتر هم در اختیارش قرار می گرفت، به طبیعت عادت کرده بود. اوایل کار هم در حد امکان یک ماشین فولکس ١٥٠٠ داشت که به بیابان می رفت.
در مراسم تشییع پیکر او نه تنها از سامان دادن عکس هایش بلکه از تأسیس مدرسه عکاسی نیکول فریدنی گفته شد؛ وعده هایی که تا امروز همچنان باقی مانده اند، حتی گالری ای که در بخشی از خانه اش راه اندازی شده بود و همسر دوم او سعی داشت آن را سرپا نگه دارد، به دلیل مسائل حقوقی مسکوت مانده است. در میان اینها اما هنوز آرشیو عکس های او باقی مانده اند؛ آرشیوی که به گفته سیمون آیوازیان، استاد دانشگاه، نوازنده گیتار، عکاس و از دوستان نزدیک فریدنی، هنوز کشف نشده است.

« سیمون آیوازیان: نیکول بسیار ارائه تمیز و خوبی داشت یعنی چاپ عکس ها و اسلایدهایی که خودش انجام می داد، واقعا عالی بود یعنی هیچ لابراتوار یا عکاسی سراغ نداشتم که به خوبی ایشان کارها را ارائه دهد و همین موضوع باعث می شد آن عکس اگر هم از نظر حالت، زیاد ویژه نباشد و مانند عکس های دیگر باشد اما از نظر چاپ مخصوصا سیاه وسفید عالی به نظر برسد. من عاشق عکس های سیاه وسفید او بودم.»

وی در رابطه با آشنایی و دوستی اش با نیکول فرید نی می گوید: نیکول را قبل از این سفر هم می شناختم. من روی کاروانسراهای حاشیه کویر و مرکزی ایران کار می کردم. نیکول خصوصیات خیلی ویژه ای در شناخت فلات ایران داشت و به راحتی راه ها را می شناخت. او با حس GPS (مسیریاب) طبیعی خود راه را پیدا می کرد، به طوری که حتی با تجربه طولانی اش در یکی، دو سفر با دیدن گردوخاک در افق گفت باید قایم شویم چون قاچاقچی ها درحال رفتن از جنوب غربی به شمال شرقی هستند. یکی از تجربیات نیکول این بود که مکان َهای بکر و دست نخورده را بهتر از دیگران می َشناخت و یک نوع حافظه و شناخت عجیبی روی فلات ایران داشت... .
وی می گوید: «آشنایی ما بدین گونه بود که ، افتتاح ذوب آهن بود و تعدادی از دوستان من در بخش معماری و دکوراسیون آن کار می کردند. قرار شد عکاسی آنجا را هم من انجام دهم و نمایشگاه عکسی برگزار شود. یکی از عکس ها بزرگ بود. امکانات کافی نداشتم. یکی از دوستان دانشکده ام گفت، کسی را می شناسد که احتمالا بتواند به ما کمک کند، آنجا بود که نیکول با ابتکارات خاصی به ما کمک کرد.
او در همان زمان هم خیلی مجهز و آتلیه َاش بسیار بزرگ بود. او آدم بسیار خوش مشرب و گرمی بود و همین خصوصیت باعث شد دوستی ما شکل بگیرد. درواقع تشابه کار و علاقه َهای مشترک، این دوستی را ادامه َدار کرد. او با اینکه از نظر آکادمیک تحصیل کرده این رشته نبود اما از نظر تحصیل و علاقه روی تکنولوژی زمان بسیار پژوهشگر بود.
 سیمون در مورد سفرهایی که در با نیکول داشت می گوید : «آدم َها وقتی در سفر برای کار عکاسی یا پژوهش می َروند، اگر کسی بخواهد سایه به سایه دنبالشان باشد، کارها خیلی خوب جلو نمی َروند و اصطلاح آن این است که می َگویند در جاپای من نایست و عکس نگیر.
ما در این سفر با هم بودیم و منظره زیبایی  می دیدیم. همه مجبور بودیم از یک نقطه عکاسی کنیم. جالب اینجاست که وقتی عکس های همدیگر را نگاه می کردیم هیچ عکسی شبیه دیگری نبود درحالی که منظره و نقطه عکاسی یکی بود. نیکول عاشق طبیعت بود و طبیعت را در جاهای مختلف می شناخت، مثلا می گفت از این لحظه غروب تنها سه دقیقه برای عکاسی وقت دارید والا نوری که می خواهید از بین می رود.»
نیکول فریدونی در طول سال های عکاسی پنج بلیزر داشت ،روی بلیزرها سقفی زده بود تا فضایی برای خوابیدن هم داشته باشد. نیکول به طور مستقیم در این مورد حرف نزد اما براساس تعریف َهایی که می َکرد، از نوجوانی عکس می گرفت. طبیعت ایران هم جذاب است. اگر کسی یک مقدار حس و گرایش به آن داشته باشد، کم کم به این سمت کشیده می شود. کمتر عکاسی را می شناسم که پروژه یا سفارشی انجام داده باشد و بعد به آن موضوع علاقه مند نشده باشد.

نیکول فریدنی

سیمون در این مورد می گوید : « نظر شخصی من این است که نیکول بسیار ارائه تمیز و خوبی داشت یعنی چاپ عکس ها و اسلایدهایی که خودش انجام می داد، واقعا عالی بود یعنی هیچ لابراتوار یا عکاسی سراغ نداشتم که به خوبی ایشان کارها را ارائه دهد و همین موضوع باعث می شد آن عکس اگر هم از نظر حالت، زیاد ویژه نباشد و مانند عکس های دیگر باشد اما از نظر چاپ مخصوصا سیاه وسفید عالی به نظر برسد. من عاشق عکس های سیاه وسفید او بودم، عکس های سیاه وسفید او صحبت می کرد و رنگ در آن بود. نیکول به نظر من از نظر کار چاپ، تک بود و این باعث می شد جلوه کارش بیشتر از آنچه هست، نشان داده شود. وقتی کار را از نظر دید عکاسی آنالیز می کردی، عادی بود اما جذابیت عکس در نوع چاپ آن بود. البته اینها نظر شخصی من هستند.»
 وی در ادامه می گوید:« نیکول واقعا عاشق ایران بود. تعدادی عکس در کانادا هم گرفته بود اما جذابیت عکس َهای ایرانش را نداشت. البته آن عکس ها در فرم کوچک بودند و بزرگ چاپ نشده بودند اما می خواهم بگویم شاید اگر به تگزاس آمریکا می رفت، می توانست گرایش َهایی شبیه آنچه در کارهای ایرانش داشت، پیدا کند اما همسر و دو دخترش مقیم کانادا شده بودند و خودش هم منعی برای سکونت در کانادا نداشت بااین همه نشد و به ایران برگشت. با وجود اینکه با هم صمیمی بودیم، به دلیل اینکه در جریان جزئیات زندگی اش بودم، از او زیاد سؤالی نمی پرسیدم. »

نیکول در سالهای پایانی عمر

منیر سلطانی که همسر دوم نیکول و از شاگردانش بود، عاشقانه او را دوست داشت و تا آخرین لحظه از نیکول مراقبت کرد. خانم سلطانی دنبال کارهای نیکول را گرفت و مقدار زیادی کارهای نیکول و چاپ کتاب هایش مرهون زحمات همسر دومش است. اواخر هم که نیکول روی صندلی چرخدار نشسته بود، نمایشگاهی برگزار کرد. این نمایشگاه در گالری ای برگزار شد که بخشی از منزل نیکول بود.
او آرشیو بسیار عظیم عکسی داشت که حالت تاریخچه دارد. او از نوجوانی عکس هایی از مناطق مختلف ایران گرفته است که دیگر آن مکان ها نیستند و اگر کسی که این عکس ها را در اختیار دارد، روی فرهنگ و میراث فرهنگی شناخت داشته باشد، به راحتی می تواند بخشی از عکس هایی را که شاید جنبه هنری اش ضعیف تر باشد اما جنبه های پژوهشی در معماری، طبیعت، تاریخ و فرهنگ دارد، استخراج کند.
هرچند در مراسم تدفین این عکاس شهیر، مسئولین وقت وعده هایی در مورد حمایت از هنر وی، ساماندهی عکس ها و مجموعه هایش و حتی ساخت و اختصاص مدرسه عکاسی نیکول از سوی مسئولین وقت داده شد اما تا به امروز هنوز هیچ عملی در جهت ماندگاری این آثار صورت نگرفته است.