تبیان، دستیار زندگی
حلیم از اسماء الهی است از آن جهت که در عقوبت بندگان گناهکار عجله نمی کند به ایشان مهلت می دهد و با وجود توانایی بر انتقام، مجازات ستمکاران را به تأخیر می اندازد. حال ببینیم بزرگان و شاعران در این باره چه می گویند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هرکه را صبر نیست حکمت نیست

حلیم از اسماء الهی است از آن جهت که در عقوبت بندگان گناهکار عجله نمی کند به ایشان مهلت می دهد و با وجود توانایی بر انتقام، مجازات ستمکاران را به تأخیر می اندازد. حال ببینیم بزرگان و شاعران در این باره چه می گویند.

زهرا یوسفی-بخش ادبیات تبیان
صبر

در فرهنگ های لغت، این دو واژه مانند هم معنی شده اند، اما بدیهی است که در نزد علمای اخلاق هر کدام برای خود دارای معنی ویژه َ ای هستند . حلم در فرهنگ لغت، به معنی بردباری و شکیبایی است.
حلم از مهمترین فضایل اخلاقی به شمار می رود، و در قرآن به عنوان یکی از صفات متّقین یاد شده است.
 «... وَالکاظِمینَ الغَیظَ وَ العافینَ عَنِ النّاسَ وَ اللهُ یُحِبُّ المُحسِنینَ » ؛ و خشم خود را فرو می خورند و از مردم در می گذرند، و خدا نیکوکاران را دوست دارد.(آل عمران/ 134)
حضرت علی علیه السلام در این باره فرمودند: « اَلحِلمُ غِطَاءٌ سَاتِرٌ ، و العَقلُ حُسَامٌ قَاطِعٌ». ؛ بردباری پرده ای است پوشاننده و خرد شمشیری بُرّان. (نهج البلاغه مبشری،حکمت424)
 خواجه نصیرالدین طوسی، حلم را تحت اجناس شجاعت آورده است و آن را آرامش قلبی می داند که غضب و خشم نمی تواند آن را به آسانی برانگیزاند تا او بر اثر آن زبان به دشنام گشاید. «...حلم آن بود که نفس را طمأنینتی حاصل شود که غضب به آسانی تحریک او نتواند کرد و اگر مکروهی بدو رسد در شغب نیاید». (اخلاق ناصری،ص113)
در باب دوم مرزبان نامه، یکی از وصایای ملک نیکبخت، به فرزندانش تشویق به بردباری است. «...و بردبار شو تا ایمن شوی و داد از خویشتن بده تا داورت بکار نیاید و از خود بهر آنچِ  کنی، راضی مشو تا مردمت دشمن نگیرند، مَن رَضِیَ عَن نَفسِهِ کَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَیهِ ، ... که استاد سرایِ ازل این کدخدائی از بهر تو نیکو کردست و میزان تسویت هر دو بدست تو باز داده... و بد دلی (بزدلی) را بردباری نام منه، وَ حِلمُ الفَتی فِی غَیرِ مَوضِعه جَهل.»؛  بردباری نابجای جوانمرد نادانی است. (مرزبان نامه،ص98 -99)
صبر چیست؟ صبر در مقابل جزع و جزع به معنای بی تابی است. كتاب لسان العرب ذیل ماده صبر از جوهری نقل می كند: نگه داشتن نفس هنگام جزع (بی تابی) را صبر گویند. بنابراین، در معنای صبر، نوعی حبس و نگه داشتن نفس وجود دارد. روزه را هم صبر، نامیده اند؛ زیرا در آن، نفس از خوردن و آشامیدن و نكاح حبس می شود.
در روایتی که از امام صادق (علیه السلام) نقل می کنیم: صبر یكی از صفات مهم شیعیان برشمرده شده است. نَحْنُ صُبَّر وَ شِیعَتُنا أَصُبَرُ مِنّا، وَ ذلِكَ أنّا صَبَرْنا عَلى ما نَعْلَمَ وَ صَبَروا عَلى ما لا یَعْلَمُونْ.  
ما اهل صبر هستیم، ولی شیعیان ما از ما صابرترند؛ زیرا ما بر آنچه می دانیم، صبر می كنیم، ولی شیعیان ما بر آنچه نمی دانند، صبر می كنند. (مجمع البحرین 3 ، ذیل ماده «صبر».)

خواجه نصیر الدین طوسی در اخلاق ناصری، صبر را از انواعی که تحت جنس عفّت است آورده است. و صبر آن بود که نفس مقاومت کند با هوی تا مطاوعت لذّات قبیحه ازو صادر نشود

شاعران و ادیبان فارسی با الهام از آیات قرآن و احادیث و سیره ی پیشوایان دین به این موضوع پرداخته اند و این فضیلت انسانی را یادآور شده و صبر را اگر چه تلخ است، همچون گنجی دانسته اند که در صورت کسب چنین فضیلتی خداوند پاداشی شایسته به انسان عنایت خواهد کرد.
سعدی در گلستان به تلخیِ صبر و ثمره ی شیرین آن اشاره می کند و همچنین صبر را همچون گنجی می داند که اگر کسی خود را مزین به زینت این فضیلت ننماید عاری از حکمت است.
منشین تُرش تو از گردش ایام که صبر     گرچه تلخ است ولیکن بر شیرین دارد (گلستان باب اول).
گنج صبر اختیار لقمانست                     هرکه را صبر نیست حکمت نیست   (گلستان باب سوم ).
پادشاهی را شنیدم که به کشتنِ اسیری اشارت کرد. بیچاره در حالتِ نومیدی به زبانی که داشت ملک را دشنام دادن گرفت و سَقَط گفتن که گفته اند: هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید.
وقت ضرورت چو ن ماند گریز                   دست بگیرد سر شمشیر تیز
ملک پرسید: این اسیر چه می گوید. یکی از وزیران نیک محضر گفت: ای خداوندِ جهان همی گوید:
والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس، ملک را رحمت در دل آمد و از سرِ خون او درگذشت.» (گلستان سعدی، باب اول)
حافظ شیرازی هم صحبتی با گل را که همان رسیدن به مقصود است منوط بر صبر می داند.
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش      بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش (حافظ،غ276)
حافظ می فرماید که سنگ بی ارزش با صبر و شکیبایی ارزشمند می گردد؛ هر چند  ارزشی که پیدا می کند به سختی و رنج بدست آمده باشد.
گویند که سنگ لعل شود در مقام صبر      آری شود و لیک به خون جگر شود(حافظ، غ217)
لذا بسیارى از علماى اخلاق  صبر را سه قسم دانسته اند: صبر بر طاعت، صبر بر معصیت و صبر بر مصیبت.
هفت سال ایوب با صبر و بلا               در بلا خوش بود با ضیف خدا(مثنوی، دفتر پنجم)
صبری که برای رضای پروردگار متعال، همراه با امید و نشاط صورت گیرد و از هر گونه شِکوه و بی تابی دورباشد، صبریست جمیل، صبری مورد پسند محبوب ازلی؛ که انسان را در برابر حوادث سخت و آزمایش های سنگین از لغزش های احتمالی مصون می دارد.

زمان

در قرآن آیات زیادی در این باره وجود دارد که همه در دعوت به صبر، ستایش صابران و بشارت به آنان است. در سوره ی لقمان، یکی از وصایای لقمان به فرزندش صبر کردن بر مصیبت هاست.«... وَاصبِر عَلی مآ اَصَابَک...» ؛ و در آسیبی که به تو رسد صبر کن... . (لقمان/17)
و در آیه ی 156 سوره ی بقره نیز خداوند به شکیبایی به مصیبت ها مژده ی فضل و رحمت الهی داده است. الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ ؛آنها که هر گاه مصیبتی به ایشان می رسد، می گویند: ما از آن خدائیم؛ و به سوی او بازمی گردیم!
حضرت علی(علیه السلام) صبر را دو نوع می دانند: اَلصَّبرُ صَبران: صَبرٌ عَلی مَا تَکرَهُ وَ صَبرٌ عَمَّا تُحِبُّ؛ شکیبایی بر دو گونه است: شکیبایی در آن چه آن را ناگوار می شماری و شکیبایی بر آنچه آن را دوست می داری.(نهج البلاغه ی مبشری، حکمت55)
صبر، از فضایل اخلاقی است که شاعران و نویسندگان بسیار به آن پرداخته اند، صبر اگر چه تلخ است امّا، نتیجه ی آن شیرین است. و باعث رسیدن انسان به درجات عالی ایمان می شود و خیر و سعادت شامل حال او می گردد.
صبر تلخ آمد ولیکن عاقبت                           میو   شیرین دهد پرمنفعت
(مثنوی،دفتر اول)
صد هزاران کیمیا حق آفرید                          کیمیایی همچو صبر آدم ندید
(مثنوی،دفتر دوم،ب1854)
گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان        بلا بگردد کامِ هزار ساله برآید
( حافظ،غ210)
خواجه نصیر الدین طوسی در اخلاق ناصری، صبر را از انواعی که تحت جنس عفّت است آورده است.«و صبر آن بود که نفس مقاومت کند با هوی تا مطاوعت لذّات قبیحه ازو صادر نشود».(خواجه نصیر،ص114)
 در باب سوم مرزبان نامه، دانای مهران به خطاب به اردشیر درباره ی صبر چنین آمده است: « لشکرِ من صبرست و قناعت که از من همه چیزی به وقت و اندازه خواهند. اگر دارم و بدهم شکر گویند و اگر ندارم و یا ندهم شکیبائی و خرسندی نمایند و اگر همه اهل روی زمین خصم من شوند، از متابعت من عنان نپیچانند».(همان،193)
در باب پنجم مرزبان نامه، فرّخ زاد ، دوست دور اندیش خرس، از او می خواهد که صبر پیشه کند: «هر که عنانِ مرکوبِ هوی کشیده دارد و پای در رکابِ صبر استوار کند، عاقبت خرّمی و نشاط هم عنانِ او آید». (همان،329-330)
و در همین باب، شتابزدگی و بی صبری را از نادانی می داند و یادآور می شود که: «دانی که شتاب زدگی کارِ شیطانست و بی صبری از بابِ نادانی». (همان،333)