تبیان، دستیار زندگی
یکی از عملیات های مهم دفاع مقدس «کربلای ۶» بود که محور این گزاره را ارتش جمهوری اسلامی ایران بر عهده داشت؛
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یادی از کربلای ۶ در تبیان

یکی از عملیات های مهم دفاع مقدس «کربلای ۶» بود که محور این گزاره را ارتش جمهوری اسلامی ایران بر عهده داشت؛

هومن بهلولی- روابط عمومی

کربلای ۶

عملیات کربلای ۶ روز ۲۳ دی ۱۳۶۵، چهار روز پس از اجرای عملیات کربلای ۵ در منطقه عمومی «سومار» با رمز «یا فاطمه الزهرا (ع)» توسط گردان های پیاده، زرهی و هوابرد ارتش آغاز می شود؛ هدف از این عملیات کاهش فشار دشمن در جنوب و درگیر کردن آن ها در غرب کشور است.
دشمن که این روزها پس از هر شکست متوسل به اسلحه کشتارجمعی می شود این بار نیز در این عملیات با بمباران وسیع شیمیایی منطقه عملیاتی «منجمله» بیمارستان صحرایی سومار سعی در جلوگیری از پیشروی رزمندگان ارتش اسلام می کند.
با توجه به اینکه هدف در این عملیات مشخص نشده بود ارتش توانست ۴۰ کیلومترمربع از خاک میهن اسلامی را آزاد و از عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه با موفقیت پشتیبانی کند.
تکاوران کربلای ۶
جانباز آزاده میکائیل احمدزاده یکی از تکاوران ارتش در کربلای ۶ است، او در خاطرات خود می آورد: حماسه های جاوید و به یادماندنی از رزمندگان دلاور ارتش اسلام در این عملیات مانند رشادت های شهید علی اکبر گندمی بر روی تپه آنتن (سومار) به یادماندنی است.
عملیات در منطقه نفت شهر «کربلای ۶» نام گذاری شده بود. هدف این بود که دشمن را مجبور کنیم برای مقابله با نیروهای ایران، نیرو و تجهیزات خود را از جنوب به غرب منتقل کنند. در واقع با این فریب و تاکتیک، اهداف مهم ایران در جبهه جنوب تحقق می یافت. برابر اطلاعات دریافت شده، دشمن از اجرای عملیات ما در این منطقه اطلاع کامل داشت، از این رو آمادگی کامل دشمن نیز برای ما متصوّر بود، ولی عملیات باید انجام می شد.
مأموریت برای گرفتن اسیر
عراق در این حمله مواضع تیپ ها، پدافند هوایی، پشتیبانی و حتی بیمارستان صحرایی ارتش را بمباران کرد که در این بمباران بیش از ۲۰۰ نفر مصدوم و ۲۰ نفر شهید شدند
در یکی از شب ها و حین اعزام گشتی شناسایی، متوجه معابر وصولی دشمن به طرف نیروهای خودی شدیم که شبانه برای حفر سنگر به جلو می آمدند. گویا دشمن نیز قصد انجام عملیاتی کوچک علیه نیروهای ما را داشت که این موضوع می توانست برای نیروهای مستقر در خط بسیار خطرناک باشد، از این رو برای به دست گرفتن ابتکار عمل قبل از ترفند دشمن، به اتفاق گروه عملیات تصمیم گرفتیم که روز بعد و آغاز تاریکی هوا، برای گشتی های عراقی در بیابان کمین بزنیم و ضمن اطلاع از ترفند دشمن، در صورت امکان نفراتی از آنان را برای تخلیه اطلاعاتی اسیر کنیم.
شب بعد به صورت آرایش نظامی و با گماردن نگهبانان صحرایی، به طرف محل موردنظر حرکت کردیم. با توجه به کوهستانی بودن منطقه و سرمای شدید در آن فصل سال، از لباس های سبز جنگلی که در شب قابل دید و تشخیص نیستند، استفاده کردیم تا مأموریت ما توسط دشمن کشف نشود. حدود ساعت ۰۳:۰۰ بود که یازده نفر از نیروهای عراقی با احتیاط به سوی مواضع ما می آمدند. بعد از طی مسافتی، هرکدام به سمت مواضع خود رفتند. هوا بسیار تاریک بود و یکان ما در پشت خط به دلیل خاموش بودن بی سیم ها به خاطر کشف نشدن موقعیت تا آن موقع از ما بی اطلاع بودند که در صورت نیاز آمادگی داشتند با پشتیبانی آتش و اعزام نیرو به ما کمک کنند.
با استفاده از دوربین های مادون قرمز در تاریکی شب منطقه را می پاییدیم. ناگفته نماند در کنار تپه آنتن، رودخانه معروف و پرآبی به نام «کنگاووش» جاری است که به خاک ایران می ریزد. به دلیل حجم زیاد و سرعت حرکت آب رودخانه، امکان مین گذاری و تله های انفجاری در آن وجود نداشت. با این وجود خیال دشمن از این ناحیه راحت نبود. آنان هر شب برای جلوگیری از نفوذ گشتی های ایران، چندین نگهبان برای حفاظت و کمین به نقاط مختلف این نواحی اعزام می کردند، زیر ا تنها راه نفوذ به مواضع عراقی ها، همین رودخانه کنگاووش بود.
پس از مدتی قصد حرکت داشتیم که متوجه دو نفر عراقی شدیم. آنان مشغول نگهبانی در کنار رودخانه بودند که تکاوران برای دستگیری و در صورت لزوم کشتن عراقی ها، آهسته به سمت آنان حرکت کردند. دو نفر از تکاوران به طرف نگهبان رودخانه رفتند و چهار نفر از ما هم به صورت سینه خیز به سوی سنگر استراق سمع عراقی ها حرکت کردیم. بقیه نیز هرکدام مسئول تأمین و حراست از همدیگر شدند. قرار بود با هماهنگی به نگهبان نزدیک و در صورت نیاز او را از پای درآوریم. دو نفر دیگر نیز مسئولیت دستگیری نگهبان رودخانه را بر عهده داشتند. لحظه ای ناهماهنگی و بی توجهی، منجر به کشته شدن ما می شد. سرمای هوا و تاریکی مطلق، سبب شده بود عراقی ها به کنجی پناه برده و چرت بزنند و درنتیجه کم تر متوجه صداهای احتمالی ما شوند. در چند قدمی سنگر عراقی ها مستقر شدیم. شلیک گلوله های منور در آن ساعت از شب قطع نمی شد.
سلاح های خودکار و کوتاه خود را زیر شکم مخفی کرده بودیم تا برق نزند و صدا هم نداشته باشد. به پنج متری دشمن رسیده بودیم. هوا کم کم روشن می شد و کار ما دشوار. شیار بسیار کوچکی بود که می توانستم در حین تیراندازی احتمالی عراقی ها در آن جان پناه بگیرم. به زور خود را در آن جا دادم، نصف بدنم بیرون بود. علف های کوتاه کوهی که در منطقه روییده بود، ما را از دید دشمن به صورت نسبی مخفی نگه می داشت. در همین زمان یک گربه وحشی به طرف ما حمله ور شد و صدای بسیار بلند و وحشتناکی از خود درآورد. یکی از عراقی ها از خواب پرید و با نگاه های وحشت زده خود منطقه را پایید. به دلیل تاریکی و استتار، نتوانست ما را تشخیص دهد و خوشبختانه گربه نیز فرار کرد. خواست خدا بود که ما تیراندازی نکردیم. سرباز عراقی به منطقه حساس شد و سعی کرد منطقه را خوب زیر نظر داشته باشد. او پشت تیربار و ما هم در چند قدمی وی بودیم. همگی حرکات سایه وار او را نگاه می کردیم و در صورت نیاز آماده درگیری بودیم.