تبیان، دستیار زندگی
حرص همیشه هم مذموم و ناپسند نیست، بلكه گاهی مورد ستایش است و آن زمانی است كه در مورد علاقه شدید به كارهای خیر باشد.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حرص خزان است و قناعت بهار

درباب آزمندی ، قناعت و اسراف

حرص همیشه هم مذموم و ناپسند نیست، بلكه گاهی مورد ستایش است و آن زمانی است كه در مورد علاقه شدید به كارهای خیر باشد.

زهرا یوسفی - بخش ادبیات تبیان
حرص خزان است و قناعت بهار

*آزمندی

«آزمندی به معنی حرص؛ ولع؛ بسیارخواهی: ایا دانشی مرد بسیار هوش/ همه چادر آزمندی مپوش » فردوسی: ۱/۳۱۵.(فرهنگ لغت عمید)
«آزمند: حریص . شَرِه. طامع.صاحب آز. آزناک . طمعکار. پرخواه :
حاسد و بدخواه او دائم به مرگ است آزمند
گر در این حسرت بمیرد باک نبود، گو بمیر.» سوزنی. (لغت نامه دهخدا)
«آزمند، در اصطلاح، حالت و صفتی نفسانی است كه انسان را به جمع آوری آنچه نیاز ندارد برمی انگیزد، بدون آنكه به حدّ و مقدار معینی اكتفا كند، چون حریص هرگز به حدی كه در آنجا توقف كند، منتهی نمی شود.» (مجتبوی، سید جلال الدین؛ علم اخلاق اسلامی (ترجمه حاج السعادات)، نشر حكمت، 66، چاپ دوم، ج 2، ص 137(
 باید دانست که حرص همیشه هم مذموم و ناپسند نیست، بلكه گاهی مورد ستایش است و آن زمانی است كه در مورد علاقه شدید به كارهای خیرباشد، قرآن یكی از فضایل پیامبر اكرم (ص) را این گونه بیان می كند: ...حَریصٌ عَلَیْكُمْ بالمومنین...؛ حریص بر هدایت مردم و نجات آنها از گمراهی. (توبه/ 128.)
اما  درباره ی مال و ثروت، نظرات متفاوتی در جهت افراط و تفریط وجود دارد، مال و ثروت در نظر بعضی افراد آنچنان اهمیّتی دارد که آن را حلاّل تمام مشکلات می دانند، لذا مدام در حال جمع آوری مالند، بطوری که به حلال یا حرام بودن آن اهمیتی نمی دهند. و گروهی دیگر که برای مال و ثروت هیچ ارزشی قائل نیستند، فقر را ستایش می کنند و حتی مال را مزاحم نزدیکی به خداوند می دانند! در برابر این دو عقیده سومی هست که مال از نظر آنها هدیه ای الهی است و وسیله ای برای نزدیکی بیشتر به حضرت حق، با استفاده ی بجا و شریک کردن همنوعان خود در بهره گیری از آن. در واقع چنین افرادی هم خود از این موهبت الهی بهره می برند و هم انفاق می کنند.
 در اینجا به آیه ای از قرآن کریم اشاره می کنیم که آزمندی را یکی از رذیلت هایی می داند که مانع کمال و سعادت بشر می گردد؛ و رستگاری را در مصون ماندن از حرص و بخل بیان می کند.
فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِكُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ؛  تا آن جا كه در توان دارید تقواى الهى پیشه كنید، و گوش دهید و اطاعت نمایید، و انفاق كنید كه براى شما بهتر است، و آنها كه از بخل و حرص خویشتن مصون بمانند رستگار و پیروزند. (تغابن- 16)

پیامبراکرم(ص)، از جبرئیل درباره معنای قناعت پرسیدند؛ جبرئیل فرمود: آن است که انسان به آنچه از دنیا (از راه حلال) نصیبش می شود هرچند مقدارش کم باشد، آن را کافی دانسته و از خدای خویش سپاسگزاری نماید

مولای متقیان حضرت علی(ع) طمع را خوار کننده می دانند: «الطّمع مذلّ، الورع مجلّ» ؛ طمع خوارکننده است و پارسایی بزرگ کننده.(غرر،تمیمی آمدی،1:1410/53)
و مولانا آز را همانند بندی می داند که دست و پای سالک الی الله را می بندد و او را برای رسیدن
به مطلوب از راه باز می دارد و توصیه می کند به پاره کردن این بند، برای رسیدن به آزادی .                 
بند گسل باش آزاد ای پسر        چند  باشی بند سیم  و بند زر
گر بریزی بحر را در کوز           چند گنجد  قسمت یک روز
کوز چشم حریصان پُر نشد        تا صدف قانع نشد پُر دُر نشد
(مولوی،1373:دفتراول،ب19-21)
گر حرص زیر دست و طمع زیر پای تست        سلطان  وقت خویشی و سلطان گدای تست
(خواجوی کرمانی، غزلیات 108)
حرص خزانست و قناعت بهار                        نیست جهان را ز خزان خرمی
(دیوان شمس، غزل 3177)

*قناعت

در علم اخلاق «قناعت» حدّ وسط اسراف و حرص است. «صفت قناعت موجب می شود که شخص به مقدار نیاز و ضرورت بسنده کند و زاید بر آن را نطلبد.» (نراقى، ملا مهدى، جامع السعادات، ج ۲، ص ۱۰۴)
قناعت؛ به معنی 1 - خشنودی ، خرسندی . 2 - رضا و تسلیم . 3 - صرفه جویی . (فرهنگ معین)
ز عالم به دست آوری گوشه ای                      به صبر و قناعت خوری توشه ای
(فردوسی/ شاهنامه)
درویش را که ملک قناعت مسلم است              درویش نام دارد و سلطان عالم است
(ناصر بخاری )
ز پیر جهان دیده کردم سؤالی                        که بهر معیشت ز مال و بضاعت
چه سرمایه سازم که سودم دهد گفت               اگر می توانی قناعت قناعت
(سلمان ساوجی )
پیامبراکرم(ص)، از جبرئیل درباره معنای قناعت پرسیدند؛ جبرئیل فرمود: آن است که انسان به آنچه از دنیا (از راه حلال) نصیبش می شود هرچند مقدارش کم باشد، آن را کافی دانسته و از خدای خویش سپاسگزاری نماید. (طرائف الحکم، آیه الله احمد آشتیانی، جلد۲، ص ۲۹۸)
در این مقوله افراد به چهار تقسیم می شوند:
خود می خورند و به دیگران هم می دهند، ایشان اهل انفاق اند.
خود نمی خورند و به دیگران می دهند، ایشان ایثارگرانند.
خود می خورند، ولی به دیگران نمی دهند. ایشان بخیل اند.
خود نمی خورند و به دیگران نیز نمی دهند، ایشان پست و لئیم اند.
سعدی در « بوستان » ، باب ششم  «قناعت» را از جمله هنرهایی معرفی می کند که موجب توانگری انسان  قانع می گردد.
خدا را ندانست و طاعت نکرد                     که بر بخت و روزی قناعت نکرد
قناعت توانگر کند مرد را                           خبر کن حریص جهانگرد را
و حافظ قناعت را باعث سرفرازی انسان می داند و به کسانی که زیر بار منت انسانهای پست می روند هشدار می دهد.
چو حافظ درقناعت کوش و ز دنیای دون بگذر        که یک جومنّت دونان دوصد من زر، نمی ارزد
(غزل/151)
دنیا طلبان ز حرص، مَستَند همه                       موسی کُش و فرعون پرستند همه
هر عهد که با خدای بستند همه                        از دوستی حرص شکستند همه
ابو سعید ابوالخیر/رباعیات ،ش 618 
کسی که او نظر مهر در زمانه کند                     چنان سزد که همه کار عاقلانه کند
قناعت است و مروّت نشان آزادی                      نخست خان دل وقف این دوگانه کند
(قصاید سعدی/ ش 20)

*اسراف :

اسراف ؛ ضد حرص و طمع است؛ در فرهنگ لغت به معنی: «از حد گذشتن . زیاده روی . ولخرجی .»  (فرهنگ فارسی معین)
در آیه ی زیر خداوند از بندگانش می خواهد از نعمت هایی که در اختیارشان قرار داده استفاده نمایند، اما زیاده روی نکنند.
«...كُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ ».(اعراف / 31)
و در این حدیث امام صادق علیه السلام ، به کم ترین حد اسراف اشاره می فرمایند:
«لَمّا سُئِلَ عَن أَدنَى الاسرافِ   إِبذالُكَ ثَوبَ صَونِكَ و إِهراقُكَ فَضلَ إِنائِكَ...» ؛ كم ترین اندازه اسراف آن است كه لباس بیرونت را لباس خانه دم دستى قرار دهى و ته مانده ظرفت را دور بریزى. (اصول كافی ،ج4، ص56)
سعدالین وراوینی در مرزبان نامه، باب سوم، در حکایت ملک اردشیر و دانای مهران به، با آوردن مترادف اعتدال؛ یعنی اقتصاد، این روش را مسلک روندگان راه حقیقت می َداند.
«باد دستی و تبذیر از جود و سخا مشمر، إنَّ المُبَذّرینَ کانُوا اِخوانَ الشیاطینِ و بخل و امساک از کدخدائی مدان و عدالت میان هر دو صفت نگه دار ... که استاد سرای ازل این کدخدائی از بهر تو نیکو کردست و میزان تسویت هر دو بدست تو بازداده، وَ لا تَجعَل یَدَکَ مَغلُولَ اِلی عُنُقِکَ وَ لاَ تَبسُطهَا کُلَّ البَسطِ». دست را بسته بر گردن مدار و به یکباره مگشا. به کنایه یعنی افراط و تفریط مکن . (وراوینی،98:1384-99)
«... پس عنان اختیار هر دو کشیده داشتن تا جز بر طریق اقتصاد که مسلک روندگان راه حقیقت است نروند، اولیتر. اگر نیم تأمل کنی، پاسبانان گنج مکنت مقتصدانند که در امور معاش تا قدم بر جادّ وسط دارند، هرگز رخن زوال و نقبِ اختلال بدان راه نیابد، لاَزلت غنیّاً مَادُمتَ سویّا». پیوسته بی نیاز می مانی تا گام در طریق اعتدال نهی و میانه رو باشی. (همان،192)