تبیان، دستیار زندگی
چند اثر داستانی ایرانی و خارجی که به تازگی روانه بازار کتاب شدند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چند کتاب داستانی

چند اثر داستانی ایرانی و خارجی که به تازگی روانه بازار کتاب شدند.

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
کتاب

کتاب « سبزه زارهای بهشت» نوشته جان استاین بک و ترجمه مهرداد وثوقی، در 229 صفحه، با شمارگان 1100 نسخه و قیمت 13500 تومان به بازار آمده است. 
در توضیح پشت جلد کتاب آمده است: «استاین بک، که معمولا محیط اجتماعی و تاثیر آن بر انسان ها را هدف قرار می دهد، در کتاب «سبزه زارهای بهشت» ناتوانی ها، لغزش ها، توهم ها و رفتار های متظاهرانه انسان را به تصویر کشیده است. قلم زیبای نویسنده در بازنمایی لحظه های خرد اما حیاتی که زندگی های عادی را به مسیر های پرتلاطم می افکند، خواننده را به دنیایی می برد که اگر خود را در آن محیط نبیند، دست کم با تمام وجود درکش می کند. از نظر نویسنده، جایی که در زیبایی و پرباری همچون و همنام بهشت باشد، اگر ساکنانش از سر عمد یا ناتوانی درگیر توهم شوند، بی شباهت به جهنم نیست».

غول آهنی

کتاب « غول آهنی» نوشته تدهیوز، با تصویر گر اندرو دیویدسون و ترجمه رضا چایچی، در 76 صفحه و قطع جیبی، با شمارگان 750 نسخه و قیمت 6000 تومان منتشر شده است.
در معرفی کتاب عنوان شده است: «موجود اسرار آمیزی میله ها و سیم حفاظ های مزارع را می بلعد. تراکتور و ماشین های شخم زنی را می خورد. کشاورزها گیج شده اند و ترسیده اند. بعد شبی او را می بینند؛ غول آهنی بلندتر از یک خانه، با چشم هایی مثل چراغ های جلوی ماشین که می درخشد، موجودی سیرناشدنی که فلزها را می خورد. غول گرسنه باید متوقف شود. پسری به نام هوگارت که به اندازه کافی شجاع است غول آهنی را به خانه ای امن هدایت می کند. فقط هوگارت می داند که وقتی زمین نا امن شده است و به یک قهرمان نیاز دارد سراغ چه کسی برود».
این کتاب ابتدا در سال 1968 منتشر شد، داستانی کلاسیک که تد هیوز در ستایش صلح بر روی زمین و برای همه جهان نوشته است.

مردی با لاک قرمز

«سبزه زارهای بهشت» نوشته جان استاین بک ترجمه مهرداد وثوقی، «غول آهنی» نوشته تد هیوز ترجمه رضا چایچی، «مردی با لاک قرمز» نوشته رضا فیاضی و «ماهی های کف رودخانه» نوشته مهدی رجبی در انتشارات مروارید منتشر شده اند

رمان «مردی با لاک قرمز» نوشته رضا فیاضی، در 197 صفحه، با شمارگان 1100 نسخه و قیمت 12000 تومان به بازار آمده است.
در بخشی از متن کتاب آمده است: «امشب خیال دارم با ملوس درددل کنم. چند شبی است که این خیال را دارم، اما نشده بود. اما امشب باید بشود. هر طور هست بشود. امشب می خواهم رازی را فاش کنم که چند سال است مثل بختک روی سینه ام افتاده و راه نفسم را بسته است. من استاد کیا را کشته ام، من و نه شخص دیگری. من و نه رفقایش که می گفتند از سر راه برش خواهند داشت. من کشته ام و نه خود او آن طور که در گزارش پزشک قانونی آمده بود. «تمام شواهد و قرائن نشان از این می دهد که استاد اسماعیل کیا شخصا دست به خودکشی زده است. مهر و امضای دکتر پزشک قانونی».

ماهی های کف رودخانه

مجموعه داستان «ماهی های کف رودخانه» نوشته مهدی رجبی شامل داستان های «روژان»، «ماهی های کف رودخانه»، «دالان های ذرت»، «پاییز و نظامی ها»، «رد تیغ سلمانی»، «مرثیه بارانی»، «زندگی در آن سوی رودخانه»، «این سرما مرا می کشد» و «جن در رختخواب» در 119 صفحه، با شمارگاه 1100 نسخه و قیمت 7500 تومان منتشر شده است.
یادداشت پشت جلد کتاب: «مهدی رجبی فارغ التحصیل رشته های فیلمسازی و ادبیات نمایشی است. عمده آثارش را برای نوجوانان نوشته و برخی کتاب هایش نیز جوایزی را از آن خود کرده اند. از آثار او می توان به رمان های «لولو شب ها گریه می کند»، «کابوس اسب» و «کنسرو غول» اشاره کرد که آخری جزو پرخواننده ترین کتاب های نوجوان در سال 1393 به شمار می رود».
از متن کتاب: «گفت در بست مجیدیه. ترمز زدم. کمکش کردم کیسه های سنگین را بگذارد صندوق. شیک پوش بود با چشم های خمار قهوه ای. عطر گیج و جنگلی جاسمین نویر بولگاری شش هفت ساعتی ماند به چرم صندلی. کرایه را بین راه داد. با تلفن که حرف زد فهمیدم ارمنی است. دم خانه اش که رسیدیم دو تا گریپ فروت درشت و هم اندازه از کیسه درآورد گذاشت رو صندلی. گفت: «پسر من خیلی دوست دارد».
اصرار کردم برشان دارد. خنده گرمی کرد و بی حرف در ماشین را بست. زنگ خانه را زد. دلم می خواست تا ابد همین جور بماند جلو در و نگاهم کند. تا ابد کسی در را باز نکند برایش. اما در باز شد. رفت تو. گاز دادم با حرص گاز دادم».

کافه ای کنار آب

جعفر مدرس صادقی نویسنده و روزنامه نگار، تازه ترین رمان خود را با عنوان «کافه ای کنار آب» منتشر کرد.
این رمان که مانند بیشتر آثار مدرس صادقی از سوی نشر مرکز منتشر شده است روایتی است داستانی که با ماجرای انتشار داستان بلند یک نویسنده پس از دو سال شروع می شود. نویسنده در حالی پس از دو سال با پیغام ناشر مبنی بر انتشار رمانش مواجه شده که حس می کند نوشتن و انتشار داستان برایش به امری بیهوده مبدل شده و تمایلی به انجام این کار ندارد.

کافه ‌ای کنار آب

از متن کتاب: «داستانی که داده بودم به ناشر تازه بعد از دو سال و نیم نامه آمده که چاپش می کنیم. یک نسخه نهایی صفحه بندی شده هم برای من فرستادند که برای آخرین بار بخوانم و آخرین اصلاحاتم را روش انجام بدهم که برود زیر چاپ. اصلا ذوق نکردم.
راستش، خیلی وقت بود که از توی فکر این داستان آمده بودم بیرون. همه چی یادم رفته بود. ابی خیلی ذوق کرد. اما خوشبختانه هیچ علاقه ای به این که آن را بخواند نشان نداد. فقط نسخه ای را که فرستاده بودند از دستم گرفت و یک تورقی کرد و گفت تبریک. حتا محض کنجکاوی یک نگاهی هم به اولین جمله داستان نینداخت، یا مثلن لای کتاب را باز کند و از بالای یک صفحه یا اول یک فصل چند سطری محض تبرک بخواند. ابدا.
اصلن اهل این حرف ها نیست. فقط روی جلد را نگاهی انداخت که یک روی جلد موقت بود و نه طرحی داشت نه تصویری و فقط اسم داستان بود که با حروف درشت آمده بود وسط در وسط و بلافاصله بعد از جلد هم صفحه عنوان کتاب که اسم من آن بالا بود و اسم داستان در وسط و اسم ناشر پایین - که با خودم گفتم یادم باشد که بگویم جای عنوان را با اسم نویسنده عوض کنند: اسم داستان برود بالا و اسم نویسنده بیاید پایین. اولین اصلاح».


منابع: مهر/ ایسنا