تبیان، دستیار زندگی
یک روز موشی دُم مامانش را گرفته بود و دنبالش می دوید. رسیدند به تپه ی خاکی. باد خاک ها را از نوک تپه، سر می داد پائین. خاک ها سُر بازی می کردند...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خاک

خاک

  یک روز موشی دُم مامانش را گرفته بود و دنبالش می دوید. رسیدند به تپه ی خاکی.

 باد خاک ها را از نوک تپه، سر می داد پایین. خاک ها سُر بازی می کردند. موشی خندید.

دم مامان موشی را کشید و گفت: « مامان موشی! منم بازی، منم بازی! »

 مامان موشی گفت: « باشه. برو بازی! منم می رم و زودی بر می گردم. »

موشی از تپه رفت بالا. خاک ها زیر پایش سر می خوردند پایین، اما موشی باز هم رفت بالا. رسید نوک تپه. دمش را کشید روی خاک و گفت: « به به، چه نرم و گرمی!» و آمد بنشیند که دمش گیر کرد زیر پایش.

موشی قِل خورد پائین قِل قِل قِل ... موشی رسید پایین. خاکی بود. چشمش می سوخت. یه چیزی توی چشمش رفته بود.

موشی گفت: « آخ! کی رفته تو چشم من؟»

یه صدا گفت: « منم، یه ذره خاکم. توی چشمت گیر کردم. منو بیار بیرون! »

موشی گفت: « چه جوری بیارمت بیرون؟ »

خاک گفت: « فقط چند بار چشمت را ببند و باز کن! » موشی چشمش را باز وبسته کرد. یکهو یه ذره خاک از چشمش افتاد بیرون. یک قطره اشک هم پشتش سُر خورد بیرون.

موشی خوش حال شد و گفت: « هورا هورا! دراومدی! »

 قطره اشک با خاک قاطی شد. خاک، گِل شد.

موشی گفت: « چرا این شکلی شدی؟ »

گِل گفت: « خاک بودم، آب خوردم، گِل شدم. میایی گِل بازی؟»

موشی گفت: « آره. ولی خیلی کوچولوئی. بگذار بازم آبت بدم، بزرگ شی. »

موشی رفت از چشمه دو سه تا مشت آب آورد.

 ریخت روی خاک و گفت: « بخور! بخور! » خاک، آب ها را خورد و گِل شد.

گل گفت: « بزرگ شدم؟ »

موشی خندید و گفت: « آره، حالا بازی!» موشی گل را گوله کرد. به توپ کرد و انداخت هوا. توپ گلی بالای تپه ی خاکی افتاد. موشی دوید دنبالش. توپ گلی را بغل کرد و با دمش قل داد پائین. قِل قِل قِل ... خاک ها به توپ چسبیدند. توپ گلی هی بزرگ شد بزرگ و بزرگ و بزرگ ...

 موشی داد زد: « هوریا هوریا! تو دیگر خیلی بزرگ شدی! » و سُر خورد دنبالش. موشی و توپ گلی قل خوردند و قل خوردند. رسیدند پای تپه، خوردند به مامان موشی و دیگر قل نخوردند.

 مامان موشی خندید و گفت: « من برگشتم! پاشو بریم! »

موشی گفت: « مامان موشی! ببین چه توپ گنده ای! » و توپ را بغل کرد.

مامان موشی هم موشی را بغل کرد و رفتند خانه. شب، سه تائی کنار هم خوابیدند.

https://telegram.me/koodaktebyan

koodak@tebyan.com

منبع: ماهنامه نبات کوچولو

تنظیم: فهیمه امرالله

شبکه کودک و نوجوان تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.