تبیان، دستیار زندگی
در مقاله گذشته گفتیم که آرای برخی از صاحب نظران قرن 15م. سبب ایجاد تحولی در اندیشه و فرهنگ بشری شد که امروزه از آن با عنوان رنسانس نام می بریم. در این مقاله به بسط آراء لئون باتیستا آلبرتی پیرامون هنر و زیبایی خواهیم پرداخت.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

باتیستا آلبرتی، نابغه رنسانسی

در مقاله گذشته گفتیم که آرای برخی از صاحب نظران قرن 15م. سبب ایجاد تحولی در اندیشه و فرهنگ بشری شد که امروزه از آن با عنوان رنسانس نام می بریم. در این مقاله به بسط آراء لئون باتیستا آلبرتی پیرامون هنر و زیبایی خواهیم پرداخت.

سمیه رمضان ماهی-بخش هنری تبیان
هنر

آلبرتی سه گانه ای نگارش کرد که در مجموع، ساختار اصلی امانیسم رنسانسی را بنیان نهاد. این سه گانه عباتند از:
در باب نقاشی، در باب مجسمه سازی ، و در باب معماری
بر خلاف فیچینو ، آراء آلبرتی از نگره های فلسفی خالی شده و به همین جهت امروزه روز نیز فهم نظریات وی بسیار آسان است. وی در فلورانس به دنیا آمد و به تحصیل در علوم امانیستی (انسانی) از جمله ادبیات، هنر کلاسیک، فلسفه و علوم طبیعی پرداخت. پس از فراغت از تحصیل به خدمت شورای واتیکان در رم درآمد. سپس در سال 1434م. وارد فلورانس شد؛ جایی که جریان اصلی رنسانس در حال شکل گیری بود: مازاتچو درگذشته بود، برونلسکی در حال ساخت گنبد کلیسای جامع بود، لورنتسو گیبرتی نیز در حال پرداختن به مجسمه سازی به سبک و سیاق کلاسیک بود.
همانطور که در مورد آراء فیچینو گفتیم، بخش عمده آراء نوافلاطونیان پیرامون زیبایی شناسی، بر امر ناپیدا (نامحسوس) تکیه داشت و به همین دلیل پیرو آراء ایشان، امرزیبا وارد قلمرو امر معقول ، امر عرفانی و امر مثالی شد. آراء آلبرتی نقطه مقابل چنین نگرشی است و حول محور اشیاء محسوس  (مادی) می گردد. به قول آلبرتی " نقاش مستقیما آن چیزی را نشان می دهد که می توان آن را دید." با چنین نگره ای ، آلبرتی هنر را از قید دنیای معقول رهانید.

واژه ایستوریا به این مفهوم است که هر تصویر الزاما واجد روایت آموزنده ای باشد. آلبرتی این روایت آموزنده را در تصویرسازی مذهبی باز می جوید

اگر کار هنر، بازنمایی دقیق طبیعت و عالم محسوس است، مسلما علم ریاضیات و ارزیابی و اندازه، اهمیتی دوچندان خواهند یافت. علاوه بر این شیء برای بازنماییِ صحیح، نیاز دارد که ثابت باشد. این ثبات جایگاه و اهمیت ریاضیوار، سبب جلب نظر آلبرتی به علم پرسپکتیو یا ژرفنمایی شد. به طوری که وی نه تنها نخستین فردی است که شیوه پرسپکتیو خطی را بکار برد، بلکه نخستین کسی است که درباره این روش رساله نوشت.
به اعتقاد آلبرتی ، تصویر نمایانگر آن چیزی است که گویا در پشت آن قرار دارد، مانند پنجره ای شفاف که از پس آن می توان جهان را مشاهده کرد. این نظریه سبب "روئیت پذیری کاملا قطعی" موضوع و سوژه در هنر شد.
نکته جالب آن که در تصویری که با توجه به ژرفنمایی خطی به تجسم عالم می پردازد، نه تنها می توان جایگاه دقیق تک تک اشیاء صحنه را به درستی تعیین کرد، بلکه حتی می توان جایگاه ناظر بر صحنه (یعنی مخاطب) را نیز با دقت مشخص نمود. چنین امری تا پیش از رنسانس سابقه نداشت . این نگاه سبب می شود بیننده، اثر هنری را به مثابه گسترش فضای شخصی خود تصور کند و با صحنه نقاشی، بیش از هر زمان دیگری احساس "این-همانی" داشته باشد.
مسئله حائز اهمیت آن که نباید غایت اندیشه آلبرتی را تجسم صرفا دقیق از یک منظره نقاشی داشت. این مفهوم در ذیل مبحثی که وی تحت عنوان ایستورا (istoria) مطرح می کند ادراک پذیرتر است.

ایستوریا

معنای تحت الفظی ایستوریا، همان تاریخ (history) است، اما ایستوریا در معنای مدنظر آلبرتی، بازنمایی صرف تاریخی نیست، بلکه بازتفسیر مضامینی مذهبی است که سبب تعالی روح بیننده و اثرگذاری در وی می شود.
واژه ایستوریا به این مفهوم است که هر تصویر الزاما واجد روایت آموزنده ای باشد. آلبرتی این روایت آموزنده را در تصویرسازی مذهبی باز می جوید.
به عبارت دیگر آلبرتی، برای هنر نوعی وجه معنوی و اثرگذارِ خوشایند قائل می شود، اما در مورد اینکه چه می شود که این احساس خوشایند، در درون ما با دیدن اثر هنری برانگیخته می شود، توضیحی نمی دهد.
علاوه بر این، با چنین رویکردی به ایستوریا، آلبرتی به بُعد روانی و اشتیاق به امر زیبا ، اهمیت بسزایی می دهد و به عبارتی واکنش عاطفی و عقلانی در برابر هنر را مطرح می کند.

ترکیب بندی

نکته حائز اهمیت بعدی در مورد آلبرتی، آراء وی در مورد ترکیب بندی است. به عقیده او، ترکیب بندی (کمپوزیسیون) باید از هرگونه افراط و تفریط در تعداد پیکره ها دور باشد. وی تعداد پیکره های مناسب را در بهترین حالت بین سه تا ده عدد ذکر می کند و معتقد است این میزان سبب می شود تصویر نه خیلی پرمایه(شلوغ) و نه خیلی تُنُک مایه (خلوت) شود و به معنایی دیگر، سبب پرصلابت و وزین بودن تصویر می گردد.

علاوه بر تمامی موارد بالا ، آلبرتی به بحث پیرامون جایگاه نقاش از نظر منزلت اجتماعی می پردازد. به عقیده وی ، نه هنر صرفا صناعت است و نه نقاش صرفا کارگری فرودست؛ بلکه هنرمند از منزلت برخوردار است و برای اثبات نظرگاه خود، به جایگاه هنرمند در جامعه یونانی به عنوان یک جامعه آرمانی می پردازد.
و آخر آن که آلبرتی در کتاب " در باب ساختن در ده کتاب" که به معماری اختصاص دارد، تعریفی دقیق از ارزیابی ارائه می دهد و آن را چیزی می داند که برابر با نوعی هماهنگی در همه اجزاء یک شیء است، به نحوی که نه بتوان به آن چیزی افزود و نه چیزی از آن فروکاست.
بدین ترتیب می توان گفت نظریات آلبرتی تمامی گستره هنر از نقش اثر هنری، جایگاه هنرمند و تاثیرپذیری مخاطب را مورد بررسی و کنکاش قرار داده است.