تبیان، دستیار زندگی
سلام! دلم می خواهد یک راز یواشکی به تو بگویم: من همیشه دوست داشتم منظم باشم. خودم لباس هایم را جمع کنم...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یواشکی های من، یواشکی های تو
من از وقت کم آوردن می ترسیدم

من از وقت کم آوردن می ترسیدم!

سلام!
دلم می خواهد یک راز یواشکی به تو بگویم: من همیشه دوست داشتم منظم باشم. خودم لباس هایم را جمع کنم.
خودم اتاقم را مرتب کنم و تکالیفم را درست و به موقع انجام دهم. حتی دوست داشتم به دیگران هم کمک کنم.
اما راستش همیشه وقت کم می آوردم.
اتاقم شلخته می شد. انگار در اتاقم بمب ترکیده بود.

به تکالیفم خوب نمی رسیدم. همیشه نیاز به کمک دیگران داشتم یا تند تند و بی دقت آن ها را انجام می دادم تا تمام شوند.

من از وقت کم آوردن می ترسیدم!

بدون کمک دیگران از پس کارهایم برنمی آمدم.
از این وضع خسته شده بودم.
حس می کردم که همه توی دلشان می گویند:
« وای! چقدر شلخته و تنبل است.»
با خودم فکر کردم و دنبال راه حل گشتم. من نمی خواستم تنبل باشم!
بابا به من گفت: « بیشتر به زمان دقت کن! یعنی بفهم هر کاری چقدر زمان نیاز دارد؟ »
هر روز صبح لیستی از کارهایم را می نوشتم و با دقت شروع به انجام دادن آن ها می کردم.
این طوری به هم نمی ریختم. حواسم پرت نمی شد و برای هر کاری به اندازه خودش وقت می گذاشتم.
این جوری وقتم دیرتر تمام می شد و من می توانستم کارهای بیشتری انجام دهم.
کمکم شدم همان آدم منظمی که دلم می خواست. چون برنامه ریزی گرفتم.

https://telegram.me/koodaktebyan

منبع: ماهنامه نبات

تنظیم: فهیمه امرالله

بخش کودک و نوجوان تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.