سلین و سیاست زبان
در جهان ادبیات، سلین اولین نویسنده ای است که زبانی خاص برای ادبیاتش برمی گزیند، گویی اولین بار است که با مقوله زبان در موقعیتی پدیدارشناسانه درگیر می شود، به همین دلیل تلاش می کند زبانی خاص برای ادبیاتش بیافریند.
سلین می گوید چیزها در آب خودبه خود شکسته و خمیده به نظر می آیند. حال اگر ترکه ای دستت باشد و بخواهی آن را در آب درست و صاف، همان طور که هست، نشان بدهی باید خمش کنی، حتی بشکنی اش و بعد آن را در آب فرو کنی تا این بار نه دیگر شکسته و خمیده، بلکه همان طور که هست دیده شود. به نظر سلین اصلا درستش همین است، این همان کاری است که هر نویسنده صاحب سبک می کند. سلین خود را صاحب سبک می دانست او در ادبیات سعی می کرد از «زبانی شکسته» استفاده کند تا این زبان شکسته همان کاری را انجام دهد که ترکه شکسته انجام می دهد. تا آنگاه به نظر خواننده ای که داستان را می خواند، انسان ها و روابط میانشان اصلا چنان که هست دیده شود، درست مانند ترکه در آب که وقتی از بیرون به آن نگاه می کنی آن را همان طور که هست می بینی- راست و قائم- ترکه شکسته را می توان به زبان شکسته تشبیه کرد. در زبان فرانسه به زبان شکسته، به زبانی که رسمی نیست اما در زیر پوست جریان دارد زبان آرگو گفته می شود.
اهمیت زبان شکسته در آن است که قادر به بیان خیلی چیزهاست که زبان رسمی ناتوان است. به نظر سلین زبان رسمی خیلی ناتوان است و قادر به انجام خیلی کارها نیست، مثلا نمی تواند «...تنگناهای بی در و فقر، بی پولی، گرسنگی غرایز محروم، فشار و زور اربابان سفله، تنهایی، طردشدگی، بی فریادرسی و انبوهی از بن بست ها»١ را نشان دهد به همین دلیل سلین به این زبان رسمی دزد و رهزن می گوید چون زبانی است که واقعیت ها را صادقانه نشان نمی دهد «زبانی که غالبا مافی الضمیر آن و بسی به ندرت برسازنده ارتباط بی غش و صادقانه است»٢. بنابراین زبان رمان برای سلین مسئله اساسی می شود. به بیانی دیگر، عملا دو زبان مقابل هم قرار می گیرند: یک زبان مدام در پی «خام کردن» است و سلین مدام در پی «خام نکردن» است تا در پی آن احساساتی واقعی و هیجاناتی صادقانه را منتقل کند. در این جا سلین به رغم مشابهاتی که به لحاظی با نویسندگان ناتورالیست و رئالیست دارد اما به لحاظی دیگر تفاوتی بسیار اساسی با آنها پیدا می کند و آن مسئله «زبان» است به این معنا که نویسندگان این سبک، به خصوص نویسندگان دوره کلاسیک، اگرچه مایل بودند واقعیت را آنچنان که هست ارائه دهند- سلین هم می خواست واقعیت ها را آن چنان که هست ارائه دهد- اما از نظر سلین مهم ابزار انتقال واقعیت ها بود زیرا آن نویسندگان از زبان رسمی استفاده می کردند که از نظر سلین البته وسیله مناسبی نبود. مثلا نویسندگان ناتورالیست و رئالیست گمان می کردند که می توانند نعل به نعل کلام، کنش و یا گفت وگوی فی المثل فقرا را بنویسند اما «به نظر سلین نه فقط واقعیت را نشان نداده اند بلکه با فقرا، در پنهان سازی خبث های درونی آنها همدست شده اند»٣به بیانی دیگر آنها خواسته و یا ناخواسته هنر خود را همدست مکر زبان کرده اند در حالی که سلین در پی آن بود که ادبیات را از دست چنین زبانی -زبان سلطه گر- برهاند.
از بسیاری جهات می توان سلین را نویسنده ای منحصربه فرد در نظر گرفت، از جهت زندگی پرماجرایش، از جهت گرایشات سیاسی اش و حتی از جهت مضامین داستان هایش، اینها همه و همه سلین را نویسنده ای متفاوت می کند اما آنچه سلین را به راستی متفاوت تر می کند به کارگیری «زبانی» است که دیگر نویسندگان لااقل تا قبل از سلین از آن غافل بودند
سلین واژه های ادبیات فرانسه را زیر و رو می کند. او در جایی گفته بود که با این کار تلاش می کند تا زبان فرانسه را از کهنگی و فرسودگی نجات دهد. ابزار او برای این کار «زبان آرگو» است. «هنر سلین در این است که با همین زبان کوچه بازاری و بعضا آمیخته به زشت گویی و زبان آرگو جسورانه پا به میدان مناقشه با هر نوع خواننده ای می گذارد.»٤
سلین برای خلق این زبان به ساختن کلمات غیرمعمول و غیرمصطلح می پردازد. ساختار نحوی جملات را تغییر می دهد و از استعاراتی غریب استفاده می کند که لااقل تا آن هنگام در ادبیات مرسوم نبوده. «...قوز که بدون قوز نمی شود... گرفتاری های تازه ای هم با «دلاور» پیدا کرده ایم که هی بیشتر چاک برمی داشت و پاره پوره و سوراخ سوراخ می شد... آ ن قدر درب و داغان شده بود که این بندها و طناب هایش وامی رفت!...»٥ در اینجا زبانی که سلین استفاده می کند زبان محاوره است، زبانی است که به زبان عامیانه شباهت دارد اما این تمام ماجرا نیست. سلین از زبان محاوره استفاده نمی کند که فقط استفاده کرده باشد، بلکه می خواهد خواننده را به سمت چیزی ببرد که فیلیپ دِ تروئل به آن «متروی هیجانی» می گوید: آن احساس اولیه و آهنگینی که انسان در تماس با جهان و زندگی آن را تجربه می کند مثل اینکه آدمی بار اول باشد که به سوی چیزها می رود و از دیدن آنها دچار شوک، حظ اولیه و هیجانات می شود؛ چیزی که در پدیدارشناسی به آن نگاه نخستین گفته می شود. سلین دوست می دارد خواننده را به همان سمت و سو سوق دهد. خود او در اشاره به همین مسئله می نویسد «... من ریل های آهن را در مترو برای آنها منحرف می کنم. خودم اقرار می کنم... که مسافران در خواب هستند... خشونت نیز در خواب... اعتراف می کنم... بنابراین ریل های آهن فقط در درون احساس و هیجان راست و قائم هستند... در بحبوحه سیستم عصبی.»٦ سلین می خواهد بگوید که ریل های آهن فقط درون احساس و هیجانات راست و قائم اند، درست مثل ترکه های چوب در انکسار مضاعف، منتهی لازمه این متروی هیجانی استفاده از زبان هیجان است. یعنی زبان شکسته و یا زبان محاوره ای که به صورت نوشتار وارد گفت وگو شده باشد. هنگامی که سلین زبان محاوره را به صورت نوشتار وارد گفت وگو می کند، بخش مهمی از تلاشش آن است که به اتوریته کلمات فاخر در متن های مرسوم و البته متون کلاسیک پایان دهد. در این گونه متن ها غالبا «وزین بودن کلمات» گاه مانع از انتقال حس و هیجان به طرف مخاطب می شد، به عبارتی گرمی هیجانات در زیر سردی رسمیت رعایت دقیق موازین دستوری گم می شد. در این صورت آنچه پنهان می ماند هیجانات و حتی هذیانات در جهان است اما با به کار بردن زبان گفتاری در نوشتار دیگر قدرت کلمات است که کم می شود اما در عوض به جای آن توجه مخاطبان معطوف به کسی می شود که آن کلمات را بیان می کند. تلاش سلین همه آن است که زبان محاوره را به متنی ادبی وارد کند تا بتواند تمام هیجانات نفرت را و اگر هم عشقی وجود داشته باشد، تمام هیجانات عشق را به وسیله زبان، آن هم با «کمترین هدررفتگی» به مخاطب منتقل کند. در اینجا آنچه برای سلین اهمیت دارد آن است که احساس زبان به سخن درآید. برای همین است که سلین زبان آرگو را برمی گزیند. این زبان گاه با کمترین واژه ها احساس خود را بیان می کند: زبان کوچه بازاری توأم با زشت گویی. همه اینها بدین منظور که زبان از اقتدار رهایی یابد، نه فقط از دست پیش کسوتان کلام بلکه از دست همه مراجع با نزاکت و فرهنگستان های واژه سازی که به «تولید انبوه» کلمات زیبا و تمیز مشغولند. رهایی از هر اقتدار البته سلین را آنارشیست* و ادبیات او را بی ادب می کند. اما به نظر سلین اینها هیچ اهمیتی ندارد زیرا حس واقعی منتقل می شود. خود او درباره علت انتخاب زبان آرگو می گوید: «آرگو ساخته شده تا حس واقعی فلاکت و بدبختی را نشان دهد. روزنامه اومانیته را بخوانید چیزی نیست جز یک زبان عجیب و نامفهوم. آرگو ساخته شده تا یک کارگر بتواند به رئیسش بگوید از او متنفر است، تو حال می کنی و من سگ دو می زنم، از من کار می کشی و با ماشین پت وپهنت این ور و آن ور می روی، یه روز پدرتو درمی آورم»٧
با این حال سلین در رمان هایش منحصرا از زبان آرگو استفاده نمی کند: «زندگی پیچیده تر از این حرف هاست، مخصوصا در شکل انسانی اش»٨ در این صورت به کارگیری انواع زبان الزامی می شود. سلین در ادبیاتش از سه زبان استفاده می کند و این هر سه، گاه تواما در یک متن دیده می شود: اول زبان عامیانه یا آرگو که قسمت عمده ادبیات سلین است، سپس استفاده از زبانی که در سطح بالایی قرار دارد. در اینجا با کلماتی مواجه می شویم که فاخرند و در سطحی دیگر با زبانی مواجه می شویم که می توان آن زبان را گفت وگوهای روزمره نام داد. مهم آن است که این هر سه زبان در کنار هم و توأما دست اندرکار خلق متنی ادبی به نام ادبیات سلین در جهان اند. این سه زبان اگرچه هر یک به کلیت متن انسجام می دهند، اما با این حال هر یک از این سه زبان خود به تنهایی مجموعه ای منسجم با ویژگی ها، واژه ها و ساختار دستوری خاص خود هستند.
پی نوشت ها:
١، ٢، ٣، ٤- انکار حضور دیگری، سیاوش جمادی.
٥- مرگ قسطی، سلین، مهدی سحابی.
٦- نگارش در تعارض، فیلیپ دِ تروئل، وحید نژاد محمد.
٧- معرکه سلین، سمیه نوروزی، به نقل از مقدمه.
٨- سفر به انتهای شب، سلین، فرهاد غبرایی.
منبع: شرق (نادر شهریوری )