من بی گناهم
درباره ی رمان «رهایی از شاوشنك» نوشته استفن کینگ.
رهایی از شاوشنك/ نویسنده: استفن كینگ/ ترجمه: علی كاووسی/ نشر: آذركلك
دو نفر. دو نفر را كشته؛ همسرش به علاوه ی مربیِ گلفِ همسرش. حكم: صندلی الكتریكی؟ طناب دار؟ تزریق دارو؟ نه! هیچكدام. اینجا ایالت «مین» است و اعدامی در كار نیست. به دو بار حبس ابد محكوم می شود. چون دو نفر را كشته؛ دو بار. اما آیا واقعاً دو نفر را كشته؟ خودش به صراحت می گوید بی گناه است. اما چطور چنین چیزی ممكن است؟ مغازه داری كه اسلحه فروخته، شهادت می دهد كه آقای «اندی دوفرین» روزِ قبل از قتل، از او اسلحه خریده. چند نفر او را همان روزها در محل جنایت دیده اند. پیش از قتل، چند روزی با همسرش مشكل داشته. حتی تصمیم داشته خودكشی كند. اوضاعِ روحی و روانیِ مناسبی نداشته، دنبال انتقام بوده؛ همه ی انگیزه های قتل جمع اند.
- «باز هم كتمان می كنین آقای دوفرین؟»
- «من كسی رو نكشتم. من بی گناهم»
كسی باور ندارد جز راوی. راوی كسی ا ست كه چندی بعد از ورودِ «دوفرین» به زندان با او آشنا و به تدریج صمیمی می شود. خودِ راوی قاتل است و به این قتل اذعان دارد. و نه مثل «دوفرین» به اتهام قتل دو نفر؛ به اتهام قتل سه نفر! همسر، زن همسایه و بچه ی كوچكِ زنِ همسایه. می خواسته از شَرِّ زنش خلاص شود. ترمزِ ماشین را دست كاری می كند و از بدِ حادثه زنش، قبل از حركت، زنِ همسایه و فرزندش را نیز سوار ماشین می كند و.... حالا این راوی، روایتگرِ زندان و ورودِ «دوفرین» و آشنایی اش با اوست. از «دوفرین» با احترام یاد می كند و او را بی گناه می داند.
جای تأسف است كه در ایران، همه او را به جهت نمایش آثار سینمایی ای كه بر اساس رمان هایش ساخته شده، می شناسند: «راز»، «درخشش»، «مسیر سبز» و.... و باز جای تأسف است كه اكثر آثاری كه از او در ایران ترجمه شده، پایین تر از سطح توقع هستند؛ اما خوشبختانه «رهایی از شاوشنك» چنین نیست
و وقتی 15 سال بعد از ورودِ «دوفرین» به زندان یقین می كند دوستش بی گناه است، نخستین كسی ا ست كه از ته دل شاد می شود. «دوفرین» نزد قاضی می رود اما... و این شروعِ طرحِ رهایی از شاوشنك است. جالب اینجاست راوی، دوستِ «دوفرین» است نه خودِ «دوفرین». و این البته ماجرا را جذاب تر می كند. فرض كنید قرار بود به جای دكتر «واتسون»، «شرلوك هلمز» راوی باشد؛ مطمئنا نیمی از جذابیتِ داستان را هم نداشت.
وقتی قرار است از یك ابرانسان صحبت به میان آید، بهتر است كسِ دیگری راوی باشد؛ كسی كه هوش و ذكاوتش به اندازه ی شخصِ مذكور نیست و همذات پنداریِ مخاطب با او بیشتر است؛ طرف معما را حل می كند، حال آنكه «ما» و «راوی» هنوز اندر خمِ یك كوچه ایم. شیوه ی روایت گری در «رهایی از شاوشنك» هم به همین شكل است؛ همراه با یك داستانِ خطی با شروعی فوق العاده جذاب. ضمن اینكه خودِ طرحِ قصه قابلیت فراوانی برای جذب مخاطب دارد. و زمانی كه تبدیل به فیلم سینمایی می شود، كمتر كسی ا ست كه آن را ندیده باشد. خود نگارنده هم، سال ها پیش بعد از دیدن فیلم با نام نویسنده آشنا شد. و البته تا به امروز، هر چه گشت، ترجمه ی قابل قبولی از آثار او ندید.
«كینگ» متأسفانه در ایران بخت و اقبال نداشته؛ درست مثل كودكی هایش در «پورتلندِ» آمریكا. وقتی یك ساله بود، پدرش به بهانه ی خریدِ یك پاكت سیگار بیرون می رود و دیگر برنمی گردد. مادر، او را نزد پدربزرگ و مادربزرگش می فرستد؛ چون توان مالی ندارد. اما پدربزرگ و مادربزرگ، «استفن» را پس می فرستند چون آنها هم پیر و فرسوده اند و توانِ نگهداری اش را ندارند. چه می دانستند روزی فروش كتاب های همین كودك به نسخه های 50 میلیونی خواهد رسید؟ و روزی در بسیاری كشورهای جهان از جمله ایران طرفدار پیدا می كند؟ جای تأسف است كه در ایران، همه او را به جهت نمایش آثار سینمایی ای كه بر اساس رمان هایش ساخته شده، می شناسند: «راز»، «درخشش»، «مسیر سبز» و.... و باز جای تأسف است كه اكثر آثاری كه از او در ایران ترجمه شده، پایین تر از سطح توقع هستند؛ اما خوشبختانه «رهایی از شاوشنك» چنین نیست. ترجمه ای ا ست كم اشتباه كه شما را با خود می كشد و كاری می كند كه كمتر به دست اندازهای دستور زبانی و لغوی و غیره بربخورید. ضمنا! خواهشمند است به خاطر دیدنِ نسخه ی سینمایی، خود را از خواندنِ این رمان محروم نكنید. جذابیتِ رمان (حتی با اینكه ماجرا را می دانید) هیچ دستِ كمی از فیلم ندارد. و چه بسا برای علاقه مندانِ رمان بیشتر هم باشد؛ مثل من.