تبیان، دستیار زندگی
مهمترین و قابل بررسی ترین بخش از مجموعه فعالیت های سینمایی منجر به ساخت ذوب شدن پادشاه، بررسی ایده اصلی آن و نه فیلمنامه اش است. این فیلم نه در حوزه بازی و نه در بخش کارگردانی، به چیزی بیش از یک تجربه و تلاش قابل احترام تبدیل نشده است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یک ایده خوب و باقی قضایا

نگاهی به "ذوب شدن پادشاه"

مهمترین و قابل بررسی ترین بخش از مجموعه فعالیت های سینمایی منجر به ساخت "ذوب شدن پادشاه"، بررسی ایده اصلی آن و نه فیلمنامه اش است. این فیلم نه در حوزه بازی و نه در بخش کارگردانی، به چیزی بیش از یک تجربه و تلاش قابل احترام تبدیل نشده است.

محمدرضا مقدسیان - بخش سینما و تلویزیون تبیان
ذوب شدن پادشاه

سینمای ایران همیشه از نقطه فیلمنامه نویسی، فقدان بدعت در روایت و تازگی در بیان داستان ها لطمه خورده است. این نقیصه چنان بدیهی و عیان است که بعضا منجر به تلاش هایی برای رفع آن از سوی برخی فیلمسازان هستیم. تلاش هایی که به ندرت منجر به نتیجه ای در خور و ماندنی تبدیل می شود، اما به صرف تلاش و ردگیری دغدغه داستان گویی و تزریق کمی تازگی به جریان فسیل شده فیلمنامه نویسی ایران، می توان با احترام به این آثار نگریست. احترامی از سر حسرت و اندکی ذوق که صد حیف که این ایده چنان شد و صد شکر که این سوژه عیان شد. "ذوب شدن پادشاه" هم از آن دسته تلاش هایی است که بنا بوده سراغ جریان تکراری و پوسیده فیلمنامه نویسی نرود و سراغی از ایده های نو بگیرد، ولی نتیجه تبدیل شده به یک ایده خوب که مجال تبدیل شدن به یک فیلمنامه مناسب را پیدا نکرده است.

"ذوب شدن پادشاه" اولین شرط تبدیل شدن به اثری استاندارد و قابل بحث را دارد، ولی شروط کافی برای رسیدن به این هدف را ندارد. سراغ گرفتن از ایده ای چنین غامض و پیچیده که بیان شفاهی آن هم برای مخاطب چندان کار ساده ای نیست، ریسک بزرگی است که یا از توان و بزرگی لازم برای ساخت آن بر می آید و یا از شور و شوق و علاقه برای خطر کردن و طعم عدم موفقیت را چشیدن

ایده اصلی فیلمنامه "ذوب شدن پادشاه" را اگر روی کاغذ بخوانیم بی شک یکی از ایده های تازه و بدیع در سینمای ایران تلقی خواهد شد. البت که این ایده در سینمای دنیا چندان تازگی ندارد اما جسارت روایت آن در سینمای ایران به خودی خود برای ما که محافظه کار شده ایم و به لنگه کفشی در بیابان قانعیم و به طرزی رقت آمیز کمترین روزنه ای را به مثابه راه نجاتی می بینیم، قابل تامل است. روایت داستان های تو در تو با هدف تغییر قواعد ذهنی مخاطب برای دنبال کردن اثر در سه مقطع متفاوت، خط اصلی روایت در این فیلم را شکل می دهد.
این فیلم روایت زندگی شخصیت های یک داستان سطحی و زرد نوشته یک نویسنده سطحی است که خود آنها بی خبرند که در دل داستان زندگی می کنند. این شخصیت ها از جایی به بعد از این وضعیت باخبر می شوند و با جریان رخدادهای درون داستان مخالفت می کنند و برای انتقام از نویسنده خودشان ، سراغ او می آیند تا او را مجبور به تغییر سرنوشت آنها کند. نکته اما اینجاست که خود زن نویسنده هم ، خلق شده توسط یک نویسنده دیگر است و هم داستان سطحی لایه اول، و هم بیرون آمدن شخصیت ها از دل داستان و اعتراضشان به زن نویسند، در دل یک داستان بزرگ تر که در نقش نویسنده آن روانکاو و درمانگر ظاهر شده، نوشته شده است.

ذوب شدن پادشاه

اولین و جدی ترین چالش بر سر راه ارائه داستانی با این سبک، داشتن توان قانع کردن مخاطب برای همراه شدن با مدل ذهنی فیلمنامه نویس است. در واقع مادامی که مخاطب نتواند با داستان لایه نخست فیلم ارتباط برقرار کند، نمی توان انتظار غافلگیر شدنش و اثر بخشی تمهید رو دست زدن به مخاطب و تغییر منطق داستان را داشت. میزان غلیظ سطحی نگری در روایت و اجرای داستان در بخش نخست به حدی است که نه تنها رغبتی برای دنبال کردن داستان ایجاد نمی کند، بلکه رمقی هم برای مخاطب باقی نمی گذارد تا بعد از رو شدن دست فیلمنامه و منتقل شدن فضای داستان به دل لایه دوم، ادامه کار را متصور شود. در واقع "ذوب شدن پادشاه" اسیر همان ایرادی می شود که خودش سعی در نقد و مذمت آن دارد. پنجاه و چند دقیقه ابتدای کار صرف روایت داستان سطحی و زرد می شود که نویسنده مجنون فیلم نوشته و این خود به تنهایی کافی است که مخاطب را از ادامه تماشای کار منصرف کند. لایه دوم کار هم چندان حال و روز بهتری ندارد. در واقع در بخش دوم به شکلی سطحی و غلو شده تلاش می شود که سطحی نگری بخش نخست به چالش کشیده شود. اما شعار زدگی و خام دستی در بیان مفاهیم و فقدان هرآنچه که یک فیلمنامه قابل قبول را سر و شکل می دهد، باعث تبدیل شدن لایه دوم داستان به سمبل اغراق، خام دستی و نخراشیدگی در فیلمنامه نویسی و فیلمسازی شود. این همه به نحوی است که رو شدن دست روانکار و مشخص شدن ریشه تمام داستان هایی که تا به حال دیده ایم هیچ حس و هیجان ویژه ای در مخاطب ایجاد نکند. تنها حس موجود در این سکانس هیجان مخلوط با افسوس است.
دیکته نانوشته غلط ندارد ولی سنگ بزرگ هم علامت نزدن است."ذوب شدن پادشاه" اولین شرط تبدیل شدن به اثری استاندارد و قابل بحث را دارد، ولی شروط کافی برای رسیدن به این هدف را ندارد. سراغ گرفتن از ایده ای چنین غامض و پیچیده که بیان شفاهی آن هم برای مخاطب چندان کار ساده ای نیست، ریسک بزرگی است که یا از توان و بزرگی لازم برای ساخت آن بر می آید و یا از شور و شوق و علاقه برای خطر کردن و طعم عدم موفقیت را چشیدن. تنها حسی که این تلاش در مخاطب منصف ایجاد می کند، افسوس و احترام توامان است. چرا که تنها نتیجه این تلاش جسورانه ذوب شدن مخاطب مقابل پرده سینماست و کار به ذوب شدن پادشاه نمی کشد.