تبیان، دستیار زندگی
من خیلی خیلی یواش راه می روم. من در روز فقط چند متر از جایم تکان می خورم! برای همین است که اسمم را گذاشته اند، تنبل!...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

من یک خرس تنبل هستم!

من یک خرس تنبل هستم!

از آشنایی با شما خوشبختم!
من خیلی خیلی یواش راه می روم. من در روز فقط چند متر از جایم تکان می خورم! برای همین است که اسمم را گذاشته اند، تنبل!

من یک خرس تنبل هستم!

روزی که فهمیدم عاشق خوابیدن هستم!
آن روز از شاخه درخت آویزان شدم و خوابم برد. 15، 18 ساعتی خوابیدم.
در هر دقیقه فقط 6 بار نفس کشیدم. وقتی بیدار شدم، بچه تنبلم هم که روی شکمم خوابیده بود، بیدار شد و گفت: « من گشنمه! » تنبل کوچولوی من توی تختوابش صبحانه اش را خورد!

روزی که فهمیدم، تنبل ها  هم غذا می خواهند!
آن روز داشتم از گرسنگی می مردم. بالاخره دستم را دراز کردم تا به یک برگ رسید. حسابی فین فین کردم تا بوی برگ را فهمیدم. با لب هایم یک برگ را هُل دادم توی دهانم. بچه تنبلم هم برگ را  بو کرد و بعد مزه کرد.

آخ جون، برگ ها چقدر خوشمزه اند!
این یکی از 30 نوع گیاه جنگل های بارانی است که غذای خوش مزه بنده است.
روزی که پی پی داشتم!
آن روز بالاخره عقب عقبکی از درخت پایین آمدم. یک هفته بود که پی پی نکرده  بودم، نگهش داشته بودم!
با دم کوتاهم زمین را گود کردم تا توی آن پی پی کنم.
آخیش، راحت شدم!

وقتی برگشتم تصمیم گرفتم درخت دیگری پیدا کنم.

یواش یواش قدم برداشتم. با پنجه هایم بدنم را می کشیدم جلو. سرعت حرکت من خیلی عجیب است. آن قدر آرام راه می روم که یک دقیقه طول کشید که فقط چهار متر راه بروم!

سر راهم به یک رودخانه رسیدم. پریدم توش و شنا کردم. با این که پوستم پر از موهای ضخیم است، ولی راحت روی آب ماندم.
با چند تا حرکت درست و حسابی خودم را به ساحل رساندم. چون که یک درخت که پر از برگ بود، آن جا دیدم. چه جای خوبی! دیگر لازم نبود تا چند هفته دنبال غذا بگردم.

منبع: ماهنامه نبات
تنظیم: فهیمه امرالله

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.