خواب آقا شیره!
آقا شیره می خواست بخوابد. اما خوابش نمی بُرد. قدم زد و گفت: « یکی خواب من را برداشته. »
رفت دنبال خرگوش. خرگوش خواب بود. آقا شیره داد زد: « آهای خرگوشه، خواب من را پس بده! »
خرگوش بیدار شد و گفت: « خوابت را من برنداشتم! »
آقا شیره گفت: « پس موشه برداشته! »
رفت به طرف لانه موش. خرگوش هم دنبالش رفت. آقا شیره جلوی لانه موش ایستاد و داد زد: « آهای موشه، زود باش خواب من را پس بده! »
موش با چشم های خواب آلود سرش را از توی لانه بیرون آورد و گفت: « خوابت را من برنداشتم! »
آقا شیره عصبانی شد و گفت: « یکی خوابم رابرداشته! بروید خوابم را پیدا کنید! »
آقا شیره به لانه اش رفت و منتظر ماند. خرگوش و موش دنبال خواب آقا شیره گشتند. از هرکس پرسیدند خواب آقا شیره را تو برداشتی؟ گفت: من برنداشتم! »
نزدیک صبح شد. خرگوش پرسید: « حالا چی کار کنیم؟ »
موش گفت: « برویم بگوییم فردا شب پیدایش می کنیم. »
خرگوش و موش آهسته به لانه آقا شیره نزدیک شدند. از توی لانه صدای خُر و پُف می آمد. آقا شیره خوابیده بود!
موش با خوش حالی گفت: « چه خوب شد! آقا شیره خوابش را پیدا کرده، خوابیده! »
خرگوش و موش هم بدو بدو به لانه اش برگشتند و مثل آقا شیره خوابیدند!
منبع: ماهنامه رشد نوآموز
تنظیم: فهیمه امرالله