تبیان، دستیار زندگی
فضا در هنرهای بصرى، حوزه اى گسترش یابنده و در عین حال، فراگیرنده است. جایگاه یا محیطى را در ابعاد جسمانى [ فیزیكى] و روانشناختى تعریف می كند. از كل روابط شكل، رنگ و حركت شكل می گیرد.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مفهوم فضا در هنرهای بصری

فضا در هنرهای بصرى، حوزه اى گسترش یابنده و در عین حال، فراگیرنده است. جایگاه یا محیطى را در ابعاد جسمانى [ فیزیكى]  و روانشناختى تعریف می كند. از كل روابط شكل، رنگ و حركت شكل می گیرد.

سمیه فروغی/کارشناس ارشد ارتباط تصویری-بخش هنری تبیان
رنگ

استفاده از عنصر فضا همواره در هنر، خصوصا هنر نقاشی و مجسمه سازی امری بدیهی است. در دوران کلاسیک هنر، هنرمند نقاش همواره تلاش داشت تا با ایجاد توهم بصری نوعی حس فضای سه بعدی را در اثر دوبعدی خود القاء کند.
هرچند با ورود به دوران مدرنیته، استفاده از توهم بصری و ایجاد حس فضای سه بعدی، دیگر دغدغه هنرمند نبود اما استفاده از فضا به صورتی دیگر در اثر هنرمند جلوه گر شد.
در هنر مدرن، فضایى كه نقاش مى كوشد آنرا تقسیم بندى كند ، در اساس، نظم قابل رؤیت واقعى است كه خود تجربه مى كند. نقاشى كردن نوعى اندیشیدن است و بنابراین طبیعى و نیز اجتناب ناپذیر است كه گامهایى كه نقاش به طرف صورتبندى تجربه اى فضایى بر مى دارد، توسط پندارها و درك او از نظم اجتماعى موجود مشروط شده باشند.
به عبارت دیگر، در دوران مدرنیته، آن هنگام كه گستردگى كامل در فضاى نامحدود و فارغ از معیار رجوعى كهنه آزموده شد، نقاش بار دیگر به جستجوى نظم مشخص برخاست و به آنچه تنها نظم مثبت قابل رؤیت زندگى مى پنداشت روى آورد- نظم ماشین، ساختمان دقیق سرد هندسى . پیشرفت فنى با دقت و صرفه جویى اش تنها راه بهبود شرایط اجتماعى به نظر مى رسید. فرض بر این بود كه كاهش هزینه تولید باید هرج و مرج اجتماعى را حل كند.

فضاى دو بعدى، فقط طول و عرض دارد. فضاى تزیینى ، نیز به طول و عرض محدود است . فضاى سه بعدى شامل عمق  یا ضخامت، و طول و عرض است

در جامعه مدرن غربی، تكنسین به عنوان پیامبر نظم نوین اجتماعى پذیرفته گشته بود ؛ هنرمند كوشید خود را با پیامبر متحد سازد. فن و هنر یكى شدند و هنرفنى، نیروى مستقل دگرگونى اجتماعى تلقى شد.

اما آنچه که در این نوشتار و به طور مختصر برآنیم که روشن سازیم آن است که فضا به طور کلی در هنرهای بصری در بردارنده چه معانی ای است و چه حیطه ای را در هنر شرق و غرب به خود اختصاص داده است؟
در پاسخ باید گفت که فضا در هنرهای بصرى، حوزه اى گسترش یابنده و در عین حال، فراگیرنده است. جایگاه یا محیطى را در ابعاد جسمانى [ فیزیكى]  و روانشناختى تعریف می كند. از كل روابط شكل، رنگ و حركت شكل می گیرد. گاه خالى( منفى) است؛ وگاه فاصله میان عناصر را مى نمایاند ( خواه این فاصله در سطح باشد، خواه در عمق واقعى و خواه در عمق توهّمى كه به مدد قواعد پرسپكتیو مجسم مى شود).
فضاى دو بعدى، فقط طول و عرض دارد. فضاى تزیینى ، نیز به طول و عرض محدود است . فضاى سه بعدى شامل عمق  یا ضخامت، و طول و عرض است. فضاى چهار بعدى علاوه بر ابعاد سه گانه، بُعد زمان را مى رساند. فضاى لایتناهى یك مفهوم تصویرى است كه توهّم فضا در آن معادل بى كرانگى در محیط طبیعى است. فضاى شهودى، كاربست غریزى وغیر ارادى عناصر بصرى است براى ایجاد توه ّم فضا.
روشهاى مختلف تجسم فضا نتیجه تفاوت در بینشِ واقعیت است . در هنر طبیعت گراى اروپایى، فضا خصلت ادراكى ( عینى ) دارد؛ و مكانى ثابت برای یك رویداد در یك زمان خاص را نمایش مى دهد. فضا در هنر شرق غالباً تصورى( ذهنى) ، و فارغ از قیود زمان و مكانِ محسوس است. فضاى خیالى در نگار گرى ایرانى از بخش هاى منفصل تشكیل یافته است كه رویدادها به موازات یكدیگر و بدون رابطه زمانى در آنها رخ مى نمایند. در كوبیسم كه نمودارهاى مختلف اشیا در یكدیگر ادغام مى شوند، عامل زمان در بازنمایى فضا دخالت مى كند. در كینتیك آرت فضا با حركت ( در اثر هنرى یا در نگرنده) ارتباط دارد؛ و از این رو، كیفیتى متغیر و پویا است. در كار هنرمندانى چون لوچو فُنتانا فضا به حالت منفى مجسم مى شود.
فضای مثبت ، بخشهای پرشده تصویر؛ اجسام تصویری _ اشیا یا جانداران _ که فضا را اشغال کرده اند( اصطلاحی در برابر فضای منفی).
فضای منفی [خلاء]. فضای خالی تصویر؛ پس زمینه ای که اجسام تصویری بر آن قرار گرفته اند(اصطلاحی در بربر فضای مثبت) قابل ذکر است که در ساختار کلی تصویر، محدوده های خالی نیز کارکردی همانند شکلهای خالی توپر دارند.
خط افق برای تماشاگر معیار رجوعی می سازد . او موقعیت چیزی را که می بیند نسبت به خط افق می سنجد و از این طریق برداشتی دارد از مسافتی که میان آن چیز با خودش و دیگر چیزهای پیرامونی وجود دارد .حتی اگر خط افق دیده نشود , سطحهای مختلف شکل بندی عناصر موقعیتهای خود را از طریق عمق نشان می دهند.
باز نمایی روی یک سطح دو بعدی به شکل قرار دادی ,از مفهوم فضایی موقعیت قائم سود می برد. خط افق چه قابل رویت بود وچه نبود , به عنوان معیار رجوع پذیرفته می شد .سطح تصویر با سطح افقی زمین هم ذات شناخته شده و به گونه ای قراردادی بر آن تثبیت می شد. بخش پایین سطح تصویر واحد قابل رویت نزدیکتر را نشان میداد, به همین ترتیب درجه ی بالا رفتن واحد قابل رویت روی سطح , موقعیتهای فضایی پس رونده را نمایان می کرد.اکتشافات فنی نو سبب شد تا موقعیت قائم از لحاظ القای عمق ارزش واقعی خود را باز یابد .



منابع:
- کپس, جئورگی,( 1358) ,زبان تصویر,ترجمه ی فیروزه مهاجر,تهران, نشر سروش
- پاکباز، روئین (1378) دایره المعارف هنر؛ انتشارات فرهنگ معاصر