تبیان، دستیار زندگی
« احتمال باران اسیدی»ساخته بهتاش صناعی ها به در دل این نوعی طمانیه، مکث و وقار ناشی از درک واقع گرایانه ای از تنهایی ساخته شده و این حال و هوا را به مخاطب منتقل می کند. این همه جدای از حال خوب یا بد شخصیت ها معنا می یابد.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گمشده در تنهایی

نگاهی به فیلم« احتمال باران اسیدی» ساخته بهتاش صناعی ها

« احتمال باران اسیدی»ساخته بهتاش صناعی ها به در دل این نوعی طمانیه، مکث و وقار ناشی از درک واقع گرایانه ای از تنهایی ساخته شده و این حال و هوا را به مخاطب منتقل می کند.

محمدرضا مقدسیان-بخش سینما و تلویزیون تبیان
احتمال باران اسیدی

این همه جدای از حال خوب یا بد شخصیت ها معنا می یابد. مهمترین اصل در این فیلم پذیرش هرآنچیزی است که وجود دارد و به عینه قابل درک و رویت است و دوری از توهم و مشغله فکری را باعث می شود.منوچهر و مهسا و کاوه هر یک به سبک خودشان به سازش فعالانه (و نه منفعلانه) با واقعیت موجود رسیده اند و در دل این پذیرش اجباری، فرصت همدلی را هم غنیمت می شمارند.
این فیلم حدیث تنهایی ازلی و ابدی نوع بشر است. نکته اما اینجاست که این اثر نه فقط روایت گر تنهایی شخصیت های مثالی دنیای داستانش است، بلکه در شکل و فرم هم حال و هوای تنهایی را یدک می کشد و چه از منظر ریتم ، رنگ ، قاب بندی و شیوه حرکت دوربین و چه از منظر شیوه هدایت بازیگران و مدل ادای دیالوگ و هرآنچه محتوای فرمی اثر را شکل می دهد، تصویرگر تنهایی و حال هوای اطراف آن است.

همه چیز در دنیای داستان گویی « احتمال باران اسیدی» جدا، منفک شده و ایزوله است.شخصیت ها با خود، انسان های اطراف و در ادامه اجتماعی که در آن زندگی می کنند احساس نزدیکی ، شناخت و همدلی نمی کنند. منوچهر دوران بازنشستگی اش را در خانه و به تنهای می گذراند، با همکاران محل کار سابقش و یا حتی نانوای محل دیالوگ نمی کند، تردد و در شهر و تعامل با اشخاص یا موقعیت های جغرافیایی هم برای اون تعریفی ندارد مگر در موارد ضرورت. مهسا هم سرنوشتی بهتر از منوچهر ندارد. ممکن است شیوه واکنش او به وضعیت روانی موجودش متفاوت باشد، اما در اصل ریشه این شکل از زندگی همان چیزی ست که منوچهر را آزار می دهد. مهسا بی کس و جدا افتاده از خانواده، نا آرام و جدا افتاده از خویشتن خود،  ناسازگار با محیط اطراف است حس عدم تعلق اش به اجتماعی که در آن زندگی می کند، عیان است. کاوه و داستان سفرش به مریخ هم در همین مسیر معنا می شود.
جدایی و ایزوله بودن در تشریح صحنه ها هم جاری است. جنس چیدمان وسائل خانه منوچهر در فومن، میزانسن دوربین و شیوه قرار گرفتن اشیا و وسایل داخل اتاق هتل، فرم قرار گیری میزهای غذاخوری در رستوران هتل ، موقعیت های جغرافیایی ای که داستان در آن رخ می دهد، معرفی نشدن بسیط و جدی موقعیت های جغرافیایی با این انگیزه که اصلا مهم نیست و حس تعلقی به آنها وجود ندارد، و حتی قاب بندی چهره ها و نماها که غالبا بسته یا متوسط هستند و ... همه و همه در خدمت انتقال معنا و حس و حال کلی داستان است. گویی فیلمنامه نویسان اثر تک تک جزییات صحنه را منطبق بر شخصیت پردازی و روح کلی اثر نوشته و اجرا کرده اند.

همه چیز در دنیای داستان گویی « احتمال باران اسیدی» جدا، منفک شده و ایزوله است.شخصیت ها با خود، انسان های اطراف و در ادامه اجتماعی که در آن زندگی می کنند احساس نزدیکی ، شناخت و همدلی نمی کنند. منوچهر دوران بازنشستگی اش را در خانه و به تنهای می گذراند، با همکاران محل کار سابقش و یا حتی نانوای محل دیالوگ نمی کند، تردد و در شهر و تعامل با اشخاص یا موقعیت های جغرافیایی هم برای اون تعریفی ندارد مگر در موارد ضرورت

از منظر روانشناسی چند دسته تنهایی را بر می شمرند. یکی تنهایی فیزیکی به این معنا که کسی یا کسانی در کنار ما حضور فیزیکی نداشته باشند. نوع دیگر تنهایی احساسی است که نشان از حضور در میان جمع اما درک نشدگی و بی بهره ماندن از معنای همدلی را نشانه گرفته است. نوع دیگر تنهایی، تنهایی اجتماعی است که مراد از آن فقدان جایگاه یا نا مشخص بودن موقعیت اجتماعی یک فرد در دل اجتماعی است که در آن زندگی می کند. اما عمیق ترین نوع تنهایی، تنهایی وجودی است که ریشه در آن تفکر دارد که انسان به ماهو انسان با سرنوشت تنها ماندگی ش دست در گریبان است و در عین بودن در جمع و مورد همدلی قرار گرفتن و رسیدن به جایگاه اجتماعی مشخص، باز هم تنهاست چون چیزی فرا تر این داشته های فعلی می بایست باشد تا خلا تنهایی او را پر کند.اغلب نگاه های الهی و خداپرستانه به نوعی این نوع از تنهایی را تبیین و توضیح می دهند و وجود خدا یا امری متافیزیکی را ابزاری برای پر کردن این تنهایی می دانند.

جنس تنهایی تصویری شده در « احتمال باران اسیدی» هرسه دسته ابتدایی این تنهایی را در بر می گیرد.منوچهر رهنما کارمند باز نشسته دخانیات است و دوران افولش را در فومن می گذراند.او همزمان از تنهایی فیزیکی و هم تنهایی احساسی و حتی تنهایی اجتماعی رنج می برد.ازدواج نکرده و دوست  و همسر و فرزندی ندارد. حتی همدل و همزبانی هم ندارد تا حالت روانی او را درک کند. از سوی دیگر موقعیت اجتماعی اش به عنوان کارمند دخانیات مدتهاست که از میان رفته و تلاش رقت انگیزش برای حفظ این موقعیت هم راه به جایی نمی برد.دیگر شخصیت های داستان فیلم هم سرنوشتی بهتر از این ندارند. "مهسا اقبالی" دختری تنهاست که با مادر بزرگ پیرش زندگی می کند. فشارهای روانی باعث شده تا در بیمارستان بستری شود ، شغل پیشیش را رها کرده چون دستمزدش را به درستی پرداخت نمی کرده اند،پدرش را از دست داده و مادرش هم جلای وطن کرده است.مهسا تنهایی فیزیکی کمتری را تجربه می کند چرا که به ظاهر یکی دو دوست در اطراف خودش دارد و حداقل مادربزرگش را کنار خودش می بیند، اما تنهای احساسی گریبان اورا گرفته و از طرفی تنهایی اجتماعی نیز هم. کاوه هم سر و شکل بهتری ندارد. او هم سرنوشتی شبیه مهسا و منوچهر دارد.هم به لحاظ احساسی و هم اجتماعی تنهاست.تا جایی که به احساس غلیظ عدم تعلق رسیده و تصمیم گرفته تا با سفر به مریخ از شر این وضعیت خلاص شود و به قول خودش در آنجا دیگر حداقل پایش روی زمین نیست. به هم رسیدن این سه و تعاملشان باهم همزمان باعث معرفی شان به مخاطب اثرشده و تغییر سرنوشت آنها را هم در پی دارد.

در پایان باید گفت « احتمال باران اسیدی» روایت گر رسیدن به همدلی و سطحی از صمیمیت میان سه شخصیت اصلی داستان از دل تنهایی محض است.شخصیت هایی که با دغدغه ای مشترک و بر حسب تصادف کنار هم قرار گرفته اند و همین کنار هم نشینی مقدمه نوع درک شدگی و از میان رفتن بخشی از تنهایی احساسی در آنها می شود.اما حکایت تنهایی بشر حکایتی نا تمام است که زیر ریزش باران تند انتهای فیلم که بر سر منوچهر می بارد هم به پایان نمی رسد.

شناسنامه احتمال باران اسیدی

کارگردان:بهتاش صناعی ها
نویسنده:مریم مقدم، بهتاش صناعی ها
بازیگران:شمس لنگرودی، مریم مقدم، پوریا رحیمی سام، ارسلان عبدالهی، عیسی حسینی، حبیب پور سیفی، پروین ملکی، امان رحیمی، سینوهه دانشمند، حسن حسینیان، سام جابر انصاری، سعید پیامی پور، علی نادربیگی، نیلوفر سیاری، احمد ذبیحی، الهه بخشی
خلاصه داستان فیلم: منوچهر شصت سال سن دارد، او بازنشسته اداره دخانیات است. ولی از سر بیکاری همچنان هر روز به اداره می رود. مادرش تا زنده بود آرزو داشت ازدواجش را ببیند. در حالی که منوچهر حتی دوستی هم در زندگی نداشته.. به جز خسرو...