تبیان، دستیار زندگی
در روزشمار وقایع حسینی به روزی می رسیم که دخترکی از میان کاروان در کاخ یزید ناله می کند و با سر بریده امام درد دل می کرد و می گفت که چه کسی این سر را به خون رنگین کرده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چه کسی این سر را به خون رنگین کرد؟

در روزشمار وقایع حسینی به روزی می رسیم که دخترکی از میان کاروان در کاخ یزید ناله می کند و با سر بریده امام درد دل می کرد و می گفت که چه کسی این سر را به خون رنگین کرده است.

مجتبی فراورده - بخش سینما و تلویزیون تبیان
قافله سالار

ماه می تابید بر ویرانه های باب الصغیر،
و سایه های بلند باروها گسترده بود بر زمین،
باب الصغیر ماتم سرا بود و جغد بر دیوار نشسته بود و می نالید.
دخترک پریشان بود، افسرده و غمگین می گریست،
زنان همه گِرد آمدند به دلداری،
زینب و فاطمه و سکینه و رباب، رمله و هانیه و ام وهب.
دخترک بی تاب و بی قرار،
محبوب خود را می خواند،
گریه می کرد و به فغان می نالید،
عاقبت مراقبان کاروان، کلافه شدند، طاقت از کف بدادند و رفتند،
لحظه ای گذشت، برگشتند، با طَبقی با درپوش.
طَبق را مقابل دخترک گذاشتند و باز رفتند.
دخترک ناله کنان، گریه سر داد و بهانه می گرفت،
به امید، سر پوش طَبق را برداشت،
سر خونینِ در طَبق، پُر فروغ تابید،
دخترک ناله از ته دل کشید و به فغان آمد،
گفت: چه کسی این سر را، به خون رنگین کرد؟
این رگ را، چه کسی جُراَت کرد که بُرید؟
چه کسی ما را، به یتیمی و تنهایی نشاند؟
ما به چه کس بعد تو دل بندیم؟
پی هم به آه و اشک می نالید،
غم تنهایی را به سوز دل از سَر می پُرسید،
آنقدر گفت و نوحه خواند و مویه سر داد، تا در و دیوار با او هم ناله شدند،
سر فرود آورد و لبان سر را بوسید،
دخترک صیحه ای زد و جان داد.


منبع : مهر