تبیان، دستیار زندگی
در روزشمار وقایع حسینی به روزی می رسیم که شاهدی از کاروان شرحی از پنجاه روز همراهی با کاروان می دهد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کربلا مقصد بود و آینده ای دور مقصود!

در روزشمار وقایع حسینی به روزی می رسیم که شاهدی از کاروان شرحی از پنجاه روز همراهی با کاروان می دهد.

مجتبی فراورده - بخش سینما وتلویزیون تبیان
قافله سالار

شب بود و مظلومیت و سکوت.
زینب در قنوت به نماز،
سیدالساجدین، سر بر تربت کربلا نهاده بود و با خدای خویش در راز و نیاز.
پنجاه روز بود که این کاروان، مکه را به مقصد و مقصودی والا ترک کرده بود،
و کربلا مقصد بود و آینده ای دور، مقصود!
سیدالساجدین، با خروج از کوفه به بعد، تاکنون ساکت بود و در سکوت،
بیمار بود، اما بیماری بهانه بود،
در شب و روز عاشور بیمار بود و بعد از آن،
گوییا قافله سالار در شب عاشور به زینب گفته بود: همانگونه که خداوند جدّمان را به تار عنکبوتی از مرگ رهایی بخشید،
فرزندم علی را به این بیماری از مرگ برهاند، تا زمین از نسل آل محمّد خالی نماند.
سیدالساجدین، سر از سجده برداشت و چون پدر، نگاه سوی آسمان بُرد و آسمان پُرستاره را نظاره کرد.
و در این میان، من بودم و پنجاه روز همراهی این کاروان.
نه!
تنها من نبودم!
همه بودند.
هم ارواح شیعیان و محبین آل الله،
همه با روحشان در این سفر، همراه کاروان بودند.
و همه شاهد بودند که در روز عاشور، چه ها بر قافله سالار گذشت.
شاهد بودند که بر آل الله چه ظلمی واقع شد.
شاهد بودند، چون پیوندی ناگسستنی میان آنان و مولایشان پابرجاست.
شِیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طینَتُنا.
شیعیان ما از باقیمانده گل ما آفریده شده اند.
خُلِقَ شِیعَتُنَا مِنْ شُعَاعِ نُورِنَا.
شیعیان ما از شعاع نور ما آفریده شده اند.
شِیعَتُناالْمُسَلِّمُونَ لِأمْرِنا.
شیعیان ما کسانی هستند که در برابر امر ما تسلی ماندند.
و من پُر درد و زخم خورده و رنجور، تنها نشسته و او را نظاره می کردم.
روحم پَر می کشید تا نزد او رود و با او هم کلام شود،
ولی پرهیز و شرم، اجازه نداد که بدون اِذن سوی او روم.
پس به تمنّا و عجز، در خیال خود با او همسخن شدم.
گفتم: این آرامش و یقین، این نور و این امید، که در چشمان تو موج می زند از کجاست؟
ای همسفر یتیمان و فقیران بینوا،
ای بلیغ و فصیح در سخنوری، همچون علی،
ای زینت عابدان، ای آقای ساجدین، که خدا ترا اینگونه خواند،
ای زینت صالحین و ای سید متقین،
ای صاحب دعا، در هنگام سحر،
ای غزلسرای زبور آل نبی،
ای فرود آورند اِنجیل اهل بیت،
ای صاحب اُخت القرآن،
ای آشکار ساز معارف حق آل الله،
ای ترجمان مَرام و مُراد حسین در زبان دعا،
ای رفیق مهربان، ای راوی اصیل عاشور و کربلا،
ای حافظ و ای مخزن اسرار الهی از اَزَل تا روز حَشر،
اگر تو نبودی، ما دعا و مدح و ثنا و ستایش رَب، از کجا آموختن؟
اگر تو نبودی، ما اخلاص و اخلاق را از کجا دانستن؟
اگر تو نبودی، ما توحید و ایمان را از کجا یافتن؟
اگر تو نبودی، ما از کجا دانیم سجده تنها بر خاک حسین باید؟
اگر تو نبودی، ما خدا را چگونه می خواندیم؟
اگر تو نبودی، شرح روز عاشورا، چگونه رقم می خورد؟
واژه ها از درونم زبانه می کشید، ولی توان بیان نبود.
روح، واله و شیدا بود و از درون می سوخت، ولی تاب سخن نبود.
گریه امان مرا بُریده بود.
عاقبت، بر این حال پریشان و زار چیره شدم.
گفتم: مولای من،
من از تبار سلمانم و از دیار او می آیم،
مگر نه آن که خداوند بر ما منت نهاد و خون ایرانی در شما جاری شد؟
مگر نگفتی، که من فرزند دو طایفه ام،
از عرب قریش و از عجم فارس،
و این دو طایفه، دو طایف برگزید خداست؟(۱)
مولاجان! من ایرانیم، به حق مادرت با من سخن بگو.
شب بود و سکوت.
شب بود و مظلومیت و سکوت.
شب بود و سیدالساجدین، لب فرو بسته بود و آسمان پُر ستاره را به تماشا نشسته بود.
.........
۱- در روایتی پیغمبر اکرم صلّی الله به دو گروه منتخب خدای متعال از میان اقوام مختلف اشاره می کنند و می فرمایند: «لِلَّهِ مِنْ عِبَادِهِ خِیَرَتَانِ فَخِیَرَتُهُ مِنَ الْعَرَبِ قُرَیْشٌ وَ مِنَ الْعَجَمِ فَارِس» برای خدای تعالی از میان بندگانش دو گروه منتخب است. پس گروه منتخب خدا از میان عرب، قریش و ازمیان عجم، فارس است.
با اتّکا به این کلام رسول خدا صلّی الله علیه و آله، مرحوم ابن شهرآشوب در مناقب خود از امام زین العابدین علیهالسّلام روایتی نقل می کند که آن حضرت خود را اینگونه معرّفی می فرمایند: كَانَ یَقُولُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسّلام: «أَنَا ابْنُ الْخِیَرَتَیْنِ، لِأَنَّ جَدَّهُ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله وَ أُمَّهُ بِنْتُ یَزْدَجَرْدَ الْمَلِك». حضرت زین العابدین علیهالسّلام می فرمودند: من فرزند دو تیره منتخب خدا هستم. به جهت آنکه جدّ بزرگوارشان رسول خدا و مادرشان، دختر یزدگرد پادشاه ایران بود.


مناقب آل أبیطالب (ع) (لابن شهرآشوب) ج ۴ص۱۶۷.


منبع: مهر