تبیان، دستیار زندگی
در دو مقاله پیش خواندیم که کودکان برای صحبت کردن قواعد مخصوص دارند . برای موفقیت در گفتگو با آنها باید قواعد آنها را بشناسیم وارتباط با آنها باید ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نتیجه اخلاقی از یک نان سوخته

گفتگو با کودکان ( 3)


برای خواندن مقاله پیش اینجا را کلیک کنید.

در دو مقاله پیش خواندیم که کودکان برای صحبت کردن قواعد مخصوص دارند . برای موفقیت در گفتگو با آنها باید قواعد آنها را بشناسیم وارتباط با آنها باید بر دو اساس باشد :

احترام و مهارت.

گفتگوی زیر میان یک مشاور و سه تن از مادران صورت گرفته است .

خواندنش خالی از لطف نیست:

این نمونه نشان می‌دهد که واژه‌ها چه قدرتی در ایجاد دشمنی یا خشنودی دارند. نتیجه اخلاقی این ماجرا این است که پاسخ‌های ما (اعم از گفتارها و احساس‌ها) می‌توانند تفاوتی آشکار و قطعی در محیط خانه‌مان بوجود آورند.

مشاور: «صبح روزی را در نظر بگیرید که گویی همه چیز غلط از آب در می‌آید و هیچ کاری درست انجام نمی‌شود. از یک طرف تلفن زنگ می‌زند و از طرف دیگر، بچّه گریه می‌کند، و قبل از اینکه متوجّه بشوید و بتوانید کاری بکنید می‌بینید که نان برشته سوخته است. شوهرتان نگاهی به دستگاه نان برشته کن کرده و می‌گوید: ای داد بیداد! بالاخره کی خواهی توانست نان برشته درست کنی؟!» در این هنگام، واکنش شما چیست؟

خانم الف:

«دستگاه را پرت می‌کنم و می‌زنم تو کلّه‌اش.»

خانم ب:

«به او می‌گویم: حضرت آقا لطف کنند و نان برشته لعنتی‌شان را خودشان درست کنند!»

خانم پ:

«آن قدر ناراحت می‌شوم که فقط می‌توانم بنشینم و زار زار گریه کنم.»

مشاور:

«حرف‌های شوهرتان باعث می‌شود که چه احساسی نسبت به او داشته باشید؟»

همه خانم‌ها با هم:

«خشم، نفرت، انزجار.»

مشاور:

«آیا بعد از آن، مایل هستید که نان برشته دیگری درست کنید؟»

خانم الف:

« دوباره نان برشته درست کنم؟! بله، درست می‌کنم، فقط یک کمی هم سم بهش می‌زنم!»

مشاور:

«وقتی شوهرتان به سرکار می‌رود، آیا خواهید توانست بآسانی بلند شوید و خانه را نظافت کنید؟»

خانم الف:

«خیر، برای اینکه دیگر تمام روزم خراب می‌شود.»

مشاور:

«همان وضع را در نظر داشته باشید: نان برشته سوخته است، اما شوهرتان نگاهی به اوضاع و احوال می‌کند و می‌گوید: عزیزم، چه صبح پر دردسری نصیبت شده- گریه بچّه، زنگ تلفن و حالا هم این نان سوخته.»

خانم الف:

«اگر شوهرم این حرف را به من بزند، از فرط خوشحالی سکته می‌کنم!»

خانم ب:

«احساس بسیار خوبی می‌کنم!»

خانم پ:

«چنان احساس خوبی به من دست می‌‌دهد که بغلش می‌کنم و می‌بوسمش.»

مشاور:

«چرا؟ آیا به خاطر اینکه گریه بچّه هنوز ادامه دارد و نان برشته هنوز می‌سوزد؟»

هر سه خانم با هم:

«اینها که دیگر اهمیتی ندارند.»

مشاور:

«چه چیزی سبب این تغییر رفتار است؟»

خانم ب:

«می‌دانید، وقتی او ایراد نمی‌گیرد و وقتی می‌بینم که با من است نه علیه من، یک نوع احساس حق‌شناسی نسبت به او پیدا می‌کنم.»

مشاور:

«وقتی شوهرتان می‌رود سرکار،آیا انجام کارهای خانه به نظرتان سخت می‌آید؟»

خانم پ:

«خیر، خیر! تازه یک آواز شاد هم می‌خوانم و انجام‌شان می‌دهم.»

مشاور:

«حالا اجازه بدهید درباره نوع سوّمی از شوهر هم برایتان بگویم.» او نگاهی به نان سوخته می‌کند و بآرامی به شما می‌گوید: «عزیزم، بگذار نشانت بدهم که چگونه نان را برشته کنی.»

خانم الف:

«اوه، نه تو را به خدا، این یکی از آن اوّلی هم بدتر است. باعث می‌شود آدم خودش را احمق حساب کند.»

رهبر گروه:

«حالا ببینیم این سه روش متفاوت در برخورد با موضوع نان سوخته چه کمکی در رفتار با کودکان به ما می‌کند.»

خانم الف:

«می‌فهمم مقصودتان چیست.» من همیشه به بچّه‌ام می‌گویم: «تو دیگربزرگ شده‌ای و باید این را بدانی، تو دیگر بزرگ شده‌ای و باید آن را بدانی. خوب حتماً این حرف‌های من او را عصبانی می‌کند. معمولاً هم چنین می‌شود.»

خانم ب:

«من همیشه به پسرم می گویم: عزیزم بگذار نشانت بدهم که چگونه این یا آن کار را انجام بدهی.»

خانم پ:

«آن قدر از خودم انتقاد کرده‌اند که حالا فکر می‌کنم انتقاد کردن طبیعی است. درست همان حرف‌هایی را می‌زنم که وقتی بچّه بودم مادرم علیه من می‌زد. من هیچ‌وقت کاری را درست انجام نمی‌‌‌دادم و مادرم همیشه مجبورم می‌کرد کارها را دوباره انجام بدهم.»

مشاور:

«و حالا شما در می‌یابید که خودتان همان حرف‌ها را به دخترتان می‌زنید؟»

خانم پ:

«بله. من به هیچوجه این رفتار را دوست ندارم- وقتی این‌طور رفتار می‌کنم از خودم بدم می‌آید.»

مشاور:

«شما در جستجوی راه‌های بهتری برای گفتگو با کودکانتان هستید؟»

خانم پ:

«بله، البتّه که هستم!»

مشاور:

«حال ببینیم از ماجرای آن نان سوخته چه درسی می‌توانیم بگیریم. چه چیزی کمک کرد که احساس علاقه و محبت جای احساس انزجار و تنفّر را بگیرد؟»

خانم ب:

«این واقعیت که کسی درکمان کرد.»

خانم پ:

«اینکه کسی سرزنشمان نکرد.»

خانم الف:

«و اینکه کسی نقش معلم سرخانه را برایمان بازی نکرد.»

نتیجه اخلاقی این ماجرا این است که پاسخ‌های ما (اعم از گفتارها و احساس‌ها) می‌توانند تفاوتی آشکار و قطعی در محیط خانه‌مان بوجود آورند.

ادامه دارد...

منبع: کتاب :رابطه والدین با فرزندان(راه حلهای جدید برای مسائل قدیمی)

نویسنده:دکتر هایم جی.گینات


لینک:

- علل فرار كودكان و نوجوانان از خانه

- 11 روش ساده و موثر برای تربیت و پرورش كودكی شاد

- با نوجوانان چگونه رفتار كنیم

- مسائلی که در مذهبی بارآوردن کودک باید مد نظر داشت

- مراحل پرورش مذهبی کودک

- راه های برقراری پیوندهای عاطفی بین کودک و والدین

- ویژگی های تربیت صحیح

- نقدی بر روش های تربیتی سختگیرانه و مقتدرانه ) قسمت اول(

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.