تبیان، دستیار زندگی
در روزشمار وقایع کاروان حسینی به گفتگوی عبدالله بن مطیع با امام حسین (ع) می رسیم و درخواست های مکرر او که ایشان را سوگند می داد تا به کوفه نرود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ترا بخدا سوگند می دهم به کوفه مرو و بنی امیه را به حال خود بگذار

در روزشمار وقایع کاروان حسینی به گفتگوی عبدالله بن مطیع با امام حسین (ع) می رسیم و درخواست های مکرر او که ایشان را سوگند می داد تا به کوفه نرود.

مجتبی فراورده-بخش سینما و تلویزیون تبیان
قافله سالار

خورشید، این چشم گشود آسمان، به تمامی خیره مانده بود بر زمین، تا ببیند که سرنوشت تاریخ، چگونه رقم می خورد در پیش روی این کاروان.
عبدالله بن مطیع، التماس کنان، عنان اشتر او را گرفته بود.
قافله سالار گفت؛ بنا دارم زمین شناخت معروف و ریشه کنی منکر را فراهم سازم، و به سیر جدم و پدرم علی بن ابیطالب رفتار کنم.
گفت؛ بخدا قسم نوادگان ابوسفیان و آل امیه تو را می کشند، برگرد.
گفت؛ جز تقدیر الهی به ما نخواهد رسید.
گفت؛ بعد از کشتن تو دیگر از هیچکس باکی ندارند و با هتک حرمت تو، حرمت اسلام و عرب شکسته خواهد شد.
قافله سالار، سماجت او را که دید، نگاه محبت آمیزی به او کرد و دست بر شانه او گذاشت.
گفت؛ اگر قضای الهی بر وفق مراد باشد، خدا را به نعمتهایش سپاسگذاریم، و اگر قضای الهی میان ما
و آرزوهایمان جدایی افکند، عمل کسی که خالصانه و از سرچشم تقوای الهی بجوشد، نزد خدا فراموش نمی شود.
خداحافظ برادر.
اشتر را هِی کرد و براه افتاد، و کاروان بدنبال او ره سپرد.
عبدالله بن مطیع، لحظاتی دورشدن کاروان را به نظاره ایستاد و سپس با تمام توان فریاد کرد.
گفت؛ ترا بخدا سوگند می دهم به کوفه مرو. بنی امیه را به حال خود بگذار!


منبع: مهر