تبیان، دستیار زندگی
در ادامه روایت روزشمار وقایع کاروان حسینی با ج ناده انصاری همراه می شویم که در طواف کعبه به دنبال مردانی می گردد تا فرزند رسول خدا را همراهی کنند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بیست نفر هم نبود حسین (ع) را یاری کند؟

در ادامه روایت روزشمار وقایع کاروان حسینی با جناده انصاری همراه می شویم که در طواف کعبه به دنبال مردانی می گردد تا فرزند رسول خدا را همراهی کنند.

مجتبی فراورده-بخش سینما و تلویزیون تبیان
قافله سالار

سپیده از پس ستیغ کوه سر زده بود و انوار خود را به کعبه می تاباند.
و جناده انصاری، در انتظار از پس دیوار خانه، به کوچه زل زده بود.
مردی از مکه، خود را به جناده انصاری رساند.
گفت؛ مگر می شود فریضه حج را رها کرد و رفت؟
جناده گفت؛ اگر بماند، امت رسول الله از کجا بداند چه طغیانی به پا شده و شجر ملعونه چگونه ریشه دوانده!
گفت؛ جهاد، آن هم در موسم حج؟
جناده گفت؛ بنی امیه چنان چهره دین را قلب کرده که از اسلام جز نامی نمانده. اگر اسلام نباشد، حج نیست!
گفت؛ ولی او مردمان را به سفر مرگ می خواند.
جناده گفت؛ نه برادر، به لقاءالله می خواند!
به صدای نزدیک شدن کاروان، جناده انصاری با تبسمی بر لب، با مرد وداع کرد.
دست در دست عمرو، عِنان اشتر ام عمرو را گرفت و به کاروان ملحق شد.
و مرد، تنها و در حیرت، او را نظاره کرد.
کاروان، از کنار مردمانی که به گِرد کعبه در طواف بودند گذر کرد، و جناده با نگاهی به آنان لحظه ای ایستاد و با خود نجوا کرد.
گفت؛ در میان اهل مکه و آنانی که به عشق میقات آمده اند، بیست نفر هم نبود تا حسین را یاری کند؟!
اندکی با خود، در اندیشه بود، و سپس به دنبال کاروان روان شد و زیر لب زمزمه کرد.
گفت؛ لبیک اللهم لبیک. لبیک لا شریک لک لبیک. ان الحمد و النعمته لک و الملک. لا شریک لک لبیک!


منبع: مهر