یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود هزار و سیصد سال پیش یک خبر مهمی بود ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : يکشنبه 1394/07/26
قصه کربلا
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود هزار و سیصد سال پیش یک خبر مهمی بود |
بچه ها خوب گوش کنید حواس هاتون را جمع کنید به صورت قصه می گم |
اما این افسانه نیست و قصه نیست شرح فداکاری یک انسان است که حسینش(ع) نامند |
در خوبی و پاکی در صبر و شکیبایی در حسن و جوانمردی در بندگی و طاعت او را نبود مانند |
پدرش شیر خدا، مادرش فاطمه زهرا بود راه او راه خدا، خوبی از چهره ی او پیدا بود |
به دعوت مردم شهر کوفه با دوستان و خویشان با یاران و فرزندان به سوی آن شهر رفت |
به سوی آن ناکسان مردم نااهل رفت |
آن کوفیان نادان بستند ره برآنان با یاران و فرزندان از غفلت و گمراهی |
یک باره یادشان رفت پروردگار خود را |
غرقه به خون نمودند کودک شش ماهه اش، قطعه به قطعه کردند اکبر مردانه اش |
به ظهر روز دهم به دست مردی پلید به نام شمر لعین جدا شد از تن سرش |
برآسمان غلغله فتاده از این ستم |
من چه بگویم چه شد؟ یک سره تاریک شد جهان، زمین، آسمان |
خاک به رنگ خون شد از ستم ظالمان ای دوستان خوبم شما این را بدانید: |
حق تا ابد پاینده است باطل همیشه مرده است |
راه حسین(ع) راه ماست شیوه ی اوکارماست |
درود ما برحسین (ع) لعنت ما بریزید |