تبیان، دستیار زندگی
توسل به حضرت رقیه بنت الحسین علیهماالسلام
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اشکواره های حضرت رقیه بنت الحسین علیهاالسلام

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
حضرت رقیه

توسل به حضرت رقیه بنت الحسین علیهماالسلام

تا خریدار تویی ناله ی مستانه کنیم
سر بازار غمت، گریه چو دیوانه کنیم
ما که از چشمه ی فیّاض، گ هر می نوشیم
کِی تمنّای وصال لب پیمانه کنیم؟
صحبت از جام بلای تو که آید به میان
ننگ بر ما طلب باده ی بیگانه کنیم
ما به جارو زدن خانه ی تو محتاجیم
تا ابد فخر بر این خدمت شاهانه کنیم
درد خوشتر، اگر از غیر تو درمان خواهیم
خواهشی هست اگر، بر در این خانه کنیم
مجلس روضه ی تو روضه ی رضوان دل است
وای بر ما که اگر ترک عزاخانه کنیم
تا شبی هم به خرابات دل ما برسی
گریه ها نذر تو و دختر دردانه کنیم
دامن قبله در آغوش کشیده کعبه
بهتر آن است نمازی سوی ویرانه کنیم
احسان محسنی فر

***

مصائب حضرت رقیه بنت الحسین علیهماالسلام

(1)

دستگیر عالمم اما دو دستم بر سر استمن چهل منزل رخم نیلی و چشمانم تر است
گر به من گویند بابا را نخوان سیلی نخورصورتم سازم سپر گویم که بابا بهتر است
شام را ویران کنم ورنه رقیه نیستم   
ذکر صبح و شام اینان سب جدم حیدر است
غائبین کوچه بر من عقده خالی می کنند   
هر که دیدم گفت رویت مثل روی مادر است
می شود فهمید از این حمله ی مرکب سوار   
آمده گیسو کشد کی در شکار معجر است
یک نسیم از این همه طوفان که من دیدم اگردر گلستانی فتد بر یک اشاره پر پر است
قد و بالای سه ساله دختری زانو بغل   
از کف یک چکمه زجر حرامی کمتر است
گر زمین گیرم به عمه اقتدا خواهم نمودچاره ی دردم فقط یک بوسه ای از حنجر است
وجه تشبیه سر من با سر تو این بودهر دو صورت سوخته گیسو پر از خاکستر است


قاسم نعمتی

***

(2)

عاقبت سایه بالای سرم می آیدپدر خوبتر از خوبترم می آید

مثل یک شاخه خشکم  که شکستند مرا
پدر از را ه رسد برگ و برم می آید
بی عصا روی زمین میکشم این پیکر رابه امیدی که ز ره بال و پرم می آید
باز هم میل تماشای فلک را دارمبا پدر نیز علمدار حرم می آید
نیست آهی به بساطم بخرم پارچه ایپدرم گفته که چادر به سرم می آید
گوشواره و النگو به چه کارم آیدوقتی از عرشه نی ها گوهرم می آید
آبرویم نرود کاش در این وادی شامهمه جا گفته ام امشب پدرم می آید
منتظر مانده ام  وجان به لبم آمده استخبری گرکه نیاید خبرم می آید
مو پریشانم و خاکستری و سوخته امهرچه امد به سر تو به سرم می آید
ای کسی که  به من و خواهر من  طعنه زدیصبر کن صبر عموی قمرم می آید

موسی علیمرادی

***

(3)

من از این بازی دنیا گله دارم بابا
دل خون از سفر و فاصله دارم بابا
جای خلخال در این راه پر از شمر و سنان
دور پاهام چرا سلسله دارم بابا
من که با پای پیاده ندویدم هرگز
زیر پایم چقدر آبله دارم بابا
چشمت از خرمن موهام اگر کرده سوال
دوسه تا سوخته گیسو بله دارم بابا
محرمی نیست در این بادیه جز عمه و من
ترس از بی کسی قافله دارم بابا
با یتیمی من این حرمله شوخی کرده
من چه مقدار مگر حوصله دارم بابا
عمه ام نیز شبی رو به نجف کرده و گفت
من دلی سوخته از حرمله دارم بابا
امیر عظیمی

***

(4)

سخت است وقتی روضه وصف دختری باشدحالا تصور کن به دستش هم، سری باشد
حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگیدر هاله ای از گیسویی خاکستری باشد
دختر دلش پر می کشد، بابا که می آیدموهای شانه کرده اش در معجری باشد
ای کاش می شد بر تنش پیراهنی زیبا ...یا لااقل پیراهن سالم تری باشد
سخت است هم شیرین زبان باشی و هم فکرتپیش عموی تشنه ی آب آوری باشد
با آن همه چشم انتظاری باورش سخت استسهمت از آغوش پدر تنها سری باشد
شلاق را گاهی تحمل می کند شانهاما نه وقتی شانه های لاغری باشد
اما نه وقتی تازیانه دست ده نامرددور و برِ گم گشته ی بی یاوری باشد
خواهرتر از او کیست؟ او که، هر که آب آوردچشمش به دنبال علیِ اصغری باشد

وای از دل زینب که باید روز و شب انگار
در پیش چشمش روضه های مادری باشد
وای از دل زینب که باید روضه اش امشب«بابا ! مرا این بار با خود می بری؟» باشد
بابا ! مرا با خود ببر، می ترسم آن بد مست   
در فکر مهمانی و تشت دیگری باشد
باید بیایم با تو، در برگشت می ترسم   
در راه خار و سنگهای بدتری باشد
باید بیایم با تو، آخر خسته شد عمهشاید برای او شب راحت تری باشد؟
قاسم صرافان



مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.