مناجات با صاحب عزا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1394/07/22
اشکواره های ورود به ماه محرّم و حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
مناجات با صاحب عزابوی سیبِ حرم از سمتِ سحر می آید | |
روز و شب كارِ شما گریه شده می دانم باز از دامنتان بویِ جگر می آید | |
كاشكی قدر بدانیم جوانی ها را زود بر شاخه در این فصل ثمر می آید | |
تا نشستیم در این حلقه سرِ مجلسمان مادرت دست شكسته به كمر می آید | |
روزها سایه نشینِ قَدمش خورشید است هر كه در سایه ی این بیرق اگر می آید | |
می رسد جمعه ای و پیشِ تو دم می گیریم عاقبت غربتِ این جمع به سر می آید | |
تا كه آبی بزند بر لبِ لب تشنه ی ما مادرِ سینه زنان زود ز در می آید | |
كفنم پیرهنِ مشكیِ من كاش شود رنگِ مشكی به كفن هم چقدر می آید | |
علت اول دیوانگی ماست حسین باز از مستیِ دیوانه خبر می آید |
حسن لطفی
***
ورود به ماه محرّم
(1)
ورود به ماه محرّم
(1)
عالم به ماتم تو حسینی غم است یعنی که فصل سوک و عزا، فصل ماتم است |
از عرش تابه فرش تمام فرشتگان فریاد می زنند که ماه محّرم است |
هفت آسم ان پ ر است ز گرد عزای تو چشم ان مهر و ماه ز داغ تو پر نم است |
کعبه سیاهپوش عزایت شد و هنوز شور غمت به سین پر شور زمزم است |
بعد از گذشت این همه سال از شهادتت گلزار دین هنوز ز خون تو خّرم است |
تا با خبر شوند همه عالم از غمت یادآور غم تو رسول مکّرم است |
تا فیضی از فضیلت غم های تو برند خلوت نشی ن سوک تو موسی و آدم است |
هرجا به پاست محفل سوکت، به پیش چشم تصویر کربلای تو آنجا مجسّم است |
از هر غمی که بر دل ما خیمه می زند فرموده اند گری بر تو مقّدم است |
ازح رمت غمت چه بگویم که تا به حشر زهرا سیاهپ وش عزایت دمادم است |
چون محتشم «وفائی »غمگین به گریه گفت «باز این شورش است که در خلق عالم است» |
سید هاشم وفایی
***
(2)
در شرار غم خلیلم مسلمم کوفیان پور عقیلم مسلمم | |
میهمانم ، میزبانم غم شده بی کسی با قلب من همدم شده | |
صید غربت بین دام کوفه ام دلشکسته از مرام کوفه ام | |
غربت دیرینه را حس می کنم در شب غم کینه را حس میکنم | |
کوفیان آئینه ها را مشکنید حرمت آدینه ها را مشکنید | |
کینه با قرآن ندارد افتخار کشتن مهمان ندارد افتخار | |
تا ابد نام شما بی ننگ نیست خسته ام من احتیاج سنگ نیست | |
با غریب و خسته همدردی چه شد ؟ سنگزن ها پس جوانمردی چه شد ؟ | |
سینه می سازم سپر پس تیر کو ؟ من حسینی مذهبم تکفیر کو ؟ | |
از تب عشقم کسی آگاه نیست با دلم جز سایه ام همراه نیست | |
چون علی در دام کوفه مانده ام در خزانی بی شکوفه مانده ام | |
در حصار کوچه های سرد شهر مانده ام با مردم نامرد شهر | |
کوفه یکسر رو بگرداند ز من ماه هم رخساره پوشاند ز من | |
آسمان کوفه بی کوکب بود شرح حال ماتم زینب بود | |
کوچه گردم ، گرد راه دلبرم آرزومند نگاه دلبرم | |
همچو میثم دار می خواهد دلم لذبت دیدار می خواهد دلم | |
عالمی را درس ایمان می دهم دم ز جانان می زنم جان می دهم |
سید محمد میر هاشمی
***
(3)
فدای نازنین مهمانِ کوفه | که شد رنجور و سرگردانِ کوفه |
بمیرم آن سفیری را که می سوخت | زِ بیعتهای بی بنیانِ کوفه |
دعا می کرد مولایش نیاید | دراین اوضاعِ بی سامانِ کوفه |
دعا می کرد و می گفتا: اماما! | به یادم آمد آن دورانِ کوفه |
أمیرالمؤمنین آمد به یادم | که رفت و رفت با او جانِ کوفه |
دگر مَردی پس ازمولا نمانده | أمان از دستِ نامردانِ کوفه |
منم تنهاترین تنها، به غربت | اسیرِ حیله و حیرانِ کوفه |
تو گوئی: تا قیامت جانِ عالم | به دام افتاده در زندانِ کوفه |
حسین!اینجا نیا، مسلِم فدایت | به خون آغشته شد، پیمانِ کوفه |
حمیدرضا کسرایی
***
(4)
جار و جنجالی عذاب آور به گوشم می رسد | نعره ی مستانه ی لشکر به گوشم می رسد |
هر دقیقه کوفه از این رو به آن رو می شود | تا صدای سکّه های زر به گوشم می رسد |
این جماعت کینه دارند از عمو جانم علی | ناسزاها از سر منبر به گوشم می رسد |
از دو ماه پیش که مهمان کوفی ها شدم | ضربه های پ تک آهنگر به گوشم می رسد |
تا که نزدیک دکان تیر سازی می شوم | خنده های حرمله بهتر به گوشم می رسد |
چند عمود آهنین را هم سفارش داده اند | صحبت ضربه به روی سر به گوشم می رسد |
روی مرکب هایشان بسیار خرجین چیده اند | حرف غارت کردن معجر به گوشم می رسد |
تا جهاز نوعروسان بیشتر کامل شود | وعده ی آوردن زیور به گوش می رسد |
من اگر چه نیستم در عصر عاشورا ولی | ناله ی جانسوز یک مادر به گوشم می رسد |
قبل مقتل رفتنت انگشترت را دربیار | صحبت انگشت و انگشتر به گوشم می رسد |
محمد فردوسی