تبیان، دستیار زندگی
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود تو روستان هَردِ رود ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بزی بزی قهرمان

بزی بزی قهرمان

یکی بود یکی نبود
شاخشو مالید به سنگ گرگ شد عصبانی
زیر گنبد کبودتا حسابی تیز کنهافتاد به دم تکانی
بزی بزی قهرمان
تو روستای هَردِ رودگرگه رو ریز ریز کنه آن گرگِ بد قواره
گله ای تو صحرا بود بزبزی رفت به میداننداشته راه چاره
بزی بزی قهرمان
چوپونش رفته بود به خواببا شاخ تیز و دندانتا رفت دَهَن باز کنه
گله اش کنار آبگرگه گفت: برو کنار حمله ای آغاز کنه
بزی بزی قهرمان
بزای شاد و خندون دست از این شوخی برداربزه پرید با مشتش
با گوسفندای شیطونکاری کنم بگی آخ ضربه ای زد به پشتش
بزی بزی قهرمان
بالا، پایین می پریدندبشکنه از سرت شاخ قصه اش این چنین شد
دنبال هم می دویدندمی برمت به خونهگرگه نقش زمین شد
بزی بزی قهرمان
اما کنار یه سنگواسه شام شبونهیک دفعه سگ گله
یه بز خیلی زرنگ بز گفت: برو بخور آشکه بوده چاق و چله
بزی بزی قهرمان
که اسمش بود بزبزیپس به همین خیال باش از بالا واق واق کنان
تنهای می کرد بازیمن بز پهلوانمآمد میان میدان
بزی بزی قهرمان
یک دفعه از پشت سنگقوی، اهل میدانم سگه با سر و صدا
یه گرگی آمد به جنگشاخمو خوب تیز می کنمچوپونو کرد، پیدا
بزی بزی قهرمان
گرگه چشاشو ریز کردگرگارو ریز ریز می کنمچوپونه از خواب پرید
دندونو تیزِ تیز کردمن باهوش و زرنگمتا پیش گرگه دوید
بزی بزی قهرمان
این گرگِ چاق و چلهقوی مثل پلنگم دید گرگ با گریه زاری
رفته تو فکر گله اما تو گرگ پیری زخمیِ و فراری
بزی بزی قهرمان
همه ترسیده بودندشاخ بزنم می میریچوپون رفت پیش بزی
تا گرگو دیده بودندخیال نکن که گرگی که حالا می کرد بازی
بزی بزی قهرمان
اما آن بز زرنگیعنی خیلی بزرگیگفت آفرین که امروز
بر گرگ گشتی پیروز

بزی بزی قهرمان

منبع: نشریه نارنگی

تنظیم: فهیمه امرالله

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.