تبیان، دستیار زندگی
عصر روز گذشته در مناجات های عاشقانه خود چه گفتی که .....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تقدیم به همسران جامانده ی حاجی های شهید:


نفیسه سادات موسوی- بخش خانواده ایرانی تبیان

خانه خدا

.
چمدان را كه جمع می كردیم، هركسی یك نفس دعا می خواست
پسرت عاقبت به خیریّ و ، دخترت اذن كربلا می خواست
.
اسم ها را نوشته بودی تا، هیچ قولی ز خاطرت نرود
مرد همسایه شیمیایی بود، همسرش وعده ی شفا می خواست
 .
من كه این سالها قدم به قدم، پا به پای تو زندگی كردم
در خیالم دمی نمی گنجید، دل بی طاقتت چه ها می خواست
.
تو شهادت مقدرت بوده، گرچه از جنگ زنده برگشتی
ملك الموت از همان اول، قبض روح تو را مِنا می خواست
.
عصر روز گذشته در عرفات، در مناجات عاشقانه ی خود
تو چه گفتی كه من عقب ماندم؟؟كه خدا هم فقط تو را می خواست؟!
.
ما دوتن هر دو هم قدم بودیم، لحظه لحظه كنار هم بودیم
كاش با هم عروج می كردیم، كاش می شد

اگر
خدا
می خواست ....