تبیان، دستیار زندگی
جیمز استوارت به تازگى كتابى درباره زندگى جیمز استوارت بازیگر دیرپاى هالیوود كه از دهه 1930 تا 1980 فعال بود، چاپ شده كه تأكیدى بر «سربه راه بودن» وى است و گواهى مى دهد كه او برخلاف سایر ستاره هاى سینما و بخصوص «هم عصران» خود...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به انگیزه انتشار كتابى جدید درباره جیمز استوارت

به تازگى كتابى درباره زندگى جیمز استوارت بازیگر دیرپاى هالیوود كه از دهه 1930 تا 1980 فعال بود، چاپ شده كه تأكیدى بر «سربه راه بودن» وى است و گواهى مى دهد كه او برخلاف سایر ستاره هاى سینما و بخصوص «هم عصران» خود كه در اواسط قرن بیستم در اوج قدرت بودند، یك ستاره بدون حاشیه بوده است.

در این كتاب جیمز استوارت را همسرى وفادار، پدرى دلسوز و مردى مى یابیم كه از هر جنجالى مبرا و دوستدار زندگى سالم بود و برخلاف فضا و مقتضیات حضور و كار در هالیوود هیچ گاه راهش را گم نكرد و یك زندگى سنتى و اصولى را در پیش گرفت.

این كتاب «جیمز استوارت» نام دارد و نوشته مارك الیوت است كه متخصص تهیه بیوگرافى نامداران است. در این كتاب نیز زندگى و كارهاى استوارت توصیف و بررسى شده و ذره اى كجروى در زندگى این بازیگر بلند بالا و آرام و متین نمى یابید. نشریات غربى همیشه تشنه اخبارى جنجالى درباره ستاره هاى عالم هنر بوده اند و با این حساب جیمز استوارت را باید كابوس این رسانه ها دانست.

پیشتر گفته مى شد جیمز استوارت مجادلاتى هم با همسرش داشته و این مسأله مورد تأكید پیتر باگدانوویچ هم قرار گرفته بود كه ابتدا یك سینمایى نویس و نقاد بود، اما بعد (دهه 1970) یك فیلمساز بسیار مطرح شد.

با این حال تحقیقات الیوت ، خلاف این را نشان مى دهد. الیوت حتى با كیم نوواك همبازى مشهور استوارت در فیلم افسانه اى «سرگیجه» كار آلفرد هیچكاك نیز درباره آن بازیگر صحبت كرده و هرچه از زبان وى شنیده، در مورد صداقت شغلى و متانت استوارت بوده است.

نوواك كه در فیلم دیگرى به نام زنگ، كتاب و شمع نیز همبازى استوارت بود، به الیوت گفته است: «استوارت آرامترین و با ادب ترین بازیگر هالیوود بود. او فقط از همسر و بچه هایش براى ما مى گفت. تمام عوامل تولید آن فیلم ها مى توانند این حقیقت را گواهى بدهند.»

حقیقت آن است كه مارك الیوت 3 سال وقت را صرف تحقیق و نوشتن درباره زندگى استوارت كرده و یك سال هم طول كشیده تا رضایت «كلى استوارت هاركورت» یكى از دختران دو قلوى آن بازیگر را براى نوشتن داستان زندگى پدرش و چاپ كتاب مربوطه بگیرد. به علاوه هاركورت رضایت داد كه در مصاحبه هایى مسائلى را در خصوص زندگى پدرش به الیوت بگوید، مشروط به آن كه، این عمل دال بر تأیید سایر محتویات كتاب توسط وى نباشد و نشان ندهد كه او با چاپ این كتاب موافق بوده و اجازه اى رسمى داده است.

الیوت مى گوید: «تحقیقات زیادى كردم تا بدانم استوارت چگونه ازدواج كرده و كى پدر شده است. مشكل استوارت این بود كه باید پدرخواندگى دو فرزند قبلى همسرش را هم كه محصول ازدواج پیشین وى بودند، نیز برعهده گیرد. با این حال او در این راه موفق شد. هرچه زمان بیشتر گذشت استوارت پخته تر و مردى كامل تر شد و كمك زیادى به فرزندانش چه تنى و چه ناتنى كرد و هم به طور متقابل از سوى آنهامورد حمایت قرار گرفت.»

جیمز استوارت در سال 1949 ازدواج كرد. وى در آن زمان 41 سال سن داشت و تا آن موقع تمام وقتش را صرف بازى در فیلم هاى سینمایى و قوام بخشیدن به حرفه اش كرده بود. زنى كه او براى همسرى برگزید، گلوریا هتریك مك لین نام داشت و همان طور كه پیشتر آوردیم قبلاً ازدواج كرده و دو فرزند هم داشت.

چرا براى استوارت آن قدر طول كشید تا ازدواج كند؟ الیوت به عنوان زندگى نگار او مى گوید: «استوارت به شدت به ارزش هاى خانوادگى معتقد بود.

استوارت در زندگى حرفه اى مدیون مارگارت سالاوان دیگر بازیگر مطرح سینما بود. سالاوان بود كه به برخى كارگردان ها توصیه استفاده از استوارت را مى داد و حتى در چند فیلم نیز با وى همبازى شد. استوارت كه بارها در محافل و مصاحبه هایش از سالاوان تشكر كرد، در 28 مه 1908 با نام كامل جیمز میت لند استوارت در ایالت ایندیاناى آمریكا به دنیا آمد. پدر او در آن منطقه یك مغازه فروش لوازم خانگى داشت. خانواده جیمز جمعى متشكل، آرام و صاحب پیشینه در ارتش و كارهاى نظامى بودند و این مسأله بر روحیات جیمز بسیار تأثیر گذاشت».

«جیمز استوارت اصولى و براساس ارزش هاى خانوادگى آن زمان بزرگ شد. به مدرسه مى رفت، عضو گروه پیشاهنگان شهر شد و در ساعات فراغت آكاردیون مى نواخت و در شهرى كوچك و جریان زندگى آن كاملاً حل و جارى شده بود.»

پدر جیمز كه فارغ التحصیل دانشگاه پرینس تاون بود، دوست داشت پسرش هم راه او را برود و جیمز هم در ابتدا چنان كرد. جیمز ابتدا در رشته كشاورزى مدرك گرفت، اما یكى از همشاگردى هایش به نام جاش اوگان او را تشویق كرد در كالج هنرهاى دراماتیك ثبت نام كند و او پذیرفت. پس از فارغ التحصیل شدن از كالج فوق باز هم به تشویق لوگان، استوارت سر از انجمن بازیگران سینما در فالموت در ایالت ماساچوست آمریكا در آورد و در آنجا به مارگارت سالاوان و هنرى فاندا پیوست كه در حال بدل شدن به ستاره هاى بزرگ هالیوود قرار داشتند.

الیوت مى گوید: « حسن استوارت و تفاوت او با ستاره هاى امروز این بود كه هیچگاه تندروى نكرد و كارى كرد كه همواره در یاد و در مسیر زندگى مردم و دوستداران سینما بماند. نوع شخصیت و شكل بازى و روند شخصیتى استوارت طورى بود كه این حالت را به وجود مى آورد و قاطبه تماشاگران احساس بدى را نسبت به او پیدا نمى كردند و امروز و بهتر بگویم نسل فعلى هم پیدا نمى كنند. اگر سایر ستاره هاى دو دهه 1930 و 1940 را مبنا بگذارید و قیاس كنید، مى بینید هیچ كس مانند استوارت نبودند و در نتیجه دیر پایى او را نداشتند. برخى بازیگران تصویرى از شرارت (ولو تصنعى) را از خود بروز مى دادند، اما آن چه از استوارت ساطع مى شد، آدمى ساده و اجتماعى بود كه نیك اندیشى و زندگى سالم را در دستور كارش دارد، حتى وقتى برخلاف معمول نقشى منفى به وى داده مى شد.»

استوارت نخستین فیلمش را در سال 1935 بازى كرد به نام «مرد قاتل» و در آن در نقش یك گزارشگر ظاهر شد. بااین حال شهرت مفرط و درخشش در سال هاى 1937 تا 1940 و با بازى وى در تعدادى فیلم فوق العاده كه به آثار برتر تاریخ سینما تعلق دارند، براى وى شكل گرفت. او در سال 1938 در یكى از موفق ترین كارهاى فرانك كاپرا (از بهترین «اجتماعى سازان» تاریخ سینما) به نام «آقاى اسمیت به واشینگتن مى رود» حضور یافت و به سال 1940 در كمدى - رمانتیك «داستان فیلادلفیا» كار جورج كیوكر بازى كرد كه جایزه اسكار را نصیب وى كرد.

او در سال 1941 وارد ارتش شد تا در جنگ جهانى دوم مشاركت جوید و حتى به درجه سرگردى نیز ارتقا داده شد و ادعا مى شود به عنوان عضوى از نیروى هوایى «متفقین» 20 پرواز را برروى مواضع «متحدین» در خاك آلمان تجربه كرده است. هرچه بود، پایان آن جنگ، نگرانى هاى شغلى تازه اى را براى او به ارمغان آورد و استوارت حس مى كرد استودیوى محل كار وى یعنى «ام.جى.ام» هیچ طرح و برنامه اى براى وى ندارد. اینجا بود كه دوباره «كاپرا»ى خلاق و متفاوت وارد صحنه شد و او را وارد پروژه فیلم استثنایى خود زندگى شگفت انگیزى (1945) كرد و به واقع استوارت را در فیلمى كه ادغامى از رؤیا و حقیقت و تلاشى براى شناختن قدر و ارزش زندگى بود، به شدت احیا كرد.

در سال هاى بعدى نیز استوارت كم و بیش جایگاه خود را حفظ كرد و میان تماشاگران محبوب ماند. او در سبك هاى متفاوتى بازى كرد، از كمدى - رمانتیك ها گرفته تا تریلرهاى فراموش نشدنى آلفرد هیچكاك مانند «پنجره رو به حیاط» و «سرگیجه» كه دومى یكى از 20 فیلم اول تاریخ شناخته شده است. استوارت حتى در وسترن هایى كلاسیك و به یادماندنى مانند «چه كسى لیبرتى والانس را كشت» شركت جست و نشان داد سبك ها و روش هاى مختلف برایش فرقى ندارند و هنر ابراز وجود در تمامى آنها را دارد.

در دهه 1980 هم كه دوره درخشش سینمایى او آشكارا پایان یافته و سنش بالا رفته بود، به حضور در برخى برنامه ها و نمایش هاى تلویزیونى مثل آثار جانى كارسون، دین مارتین و كارول برنت اكتفا مى كرد ولى او هرگز از انظار دور نمى ماند و اكنون سال ها پس از مرگ نیز از هنردوستان فاصله نمى گیرد، زیرا شمارى از فیلم هاى كلاسیك او و بویژه «زندگى شگفت انگیزى» هر سال از شبكه هاى تلویزیونى پخش مى شوند و رؤیاى رازگونه فیلم مورد بحث و كاراكترهاى اصلى آن (و در صدرشان استوارت) به گونه اى است كه مردم دوست دارند در هر موقعیتى آن را ببینند و ماهى نیست كه بگذرد و حداقل یكى دو شبكه تلویزیونى و ماهواره اى كار مشهور كاپرا را مجدداً پخش نكنند.

برپایه چنان رویداد و نگرشى الیوت در كتابش آورده است: «در میان فیلم ها و هنرمندان هالیوود، استوارت از كم حاشیه ترین و پردوام ترین ها بود. او مسائل جنبى در زندگى اش نداشت و از طرف دیگر به كار بازیگرى اكتفا كرده بود و به سمت سایر كارهاى هنرى مثل كارگردانى، تهیه فیلم و حق تأسیس یك كمپانى تولید فیلم نیز نمى رفت. او فقط یك بازیگر بود. او مشاوران و اطرافیان خوبى هم داشت و كاملاً روى كاراكتر محوله تمركز مى كرد و سپس آن را مى پذیرفت.

استودیوها با شناختى كه از شخصیت و نوع نگرش وى داشتند، همان نقش هایى را كه برابر با قالب وى بود، به او مى دادند. فكر نمى كنم هیچكس به اندازه استوارت مترادف با همان رل و نقشى بوده باشد كه به وى سپرده بودند. او به واقع خود نقش بود. ما بازیگران دیگرى هم داشتیم كه كاراكترى ثابت را به درازاى طول عمرشان براى خود پى ریختند و با اندك تفاوت هایى در همان قالب ماندند اما هیچكدام مثل استوارت نشدند.»

ریچارد شیكل تاریخ نگار سینما و منتقد معروف مجله تایم نظریه اى متفاوت دارد، او بر خلاف الیوت یك وجه ناآرام و خشمگین را هم در استوارت و یا در كاراكترهاى محوله به وى كشف كرده است:

«او را مطیع و آرام نپندارید. به فیلم هایى مثل «یك زندگى فوق العاده» و «آقاى اسمیت به واشینگتن مى رود»، دوباره نگاه كنید. شورش آشكار یك مرد را علیه ضوابط حاكم بر جامعه و باورهاى رایج در آن و بخصوص قیام او را علیه ضد ارزش هاى حاكم بر آمریكا مى بینید. او مى خواهد همه چیز بهتر از آن كه هست، بشود. من كاراكتر او را در «آناتومى یك جنایت» بسیار مى پسندم. او در این فیلم نوعى كاراكتر روباه وار دارد و در عین حال پرخاشگر است و وقتى وارد محوطه دادگاه مى شود، آماده است تا رقبا و مخالفانش را بشدت در هم بكوبد.

با این حال از او همیشه تصویر همان آدم صادق اكثر فیلم هایش در اذهان باقى مانده است. چیزى كه در وسترن هاى آنتونى مان دیده ایم. قبول دارم كه در آنها هم خوب كار كرده است. او به خوبى توانست در ایام میانسالى اش كاراكترى مجزا و متفاوت با دوران جوانى بسازد و حالت ساده لوح گذشته اش را به فراموشى بسپرد و به موازات آن پخته تر و غیر قابل تحلیل تر شود. اما در پایان باید گفت كه او همیشه جیمز استوارت و به روایت فرانك كاپرا همواره فوق العاده بود. این چیزى است كه كتاب جدید مارك الیوت هم بر آن تكیه و تأكید دارد.

نویسنده : وصال روحانى


لینک :

هالیوود، ستاره‌ها و مشکلات سر راه