تبیان، دستیار زندگی
باید قبول کرد کتاب «دهلی ستاره بود» کمی بیشتر از یک نگاه توریستی است. انگار مولف عمری را در هندوستان به سر برده و یا عمری را به هندوستان فکر کرده است و با تجربه ای ذهنی دست به تالیف برده است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دهلی مرا ببخش

مروری بر کتاب «دهلی ستاره بود» امیری اسفندقه

باید قبول کرد کتاب «دهلی ستاره بود» کمی بیشتر از یک نگاه توریستی است. انگار مولف عمری را در هندوستان به سر برده و یا عمری را به هندوستان فکر کرده است و با تجربه ای ذهنی دست به تالیف برده است.

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
کتاب دهلی ستاره بود

«تا چشم واکنی/ رنگی حواس چشم تو را پرت کرده است» اوایل سال 90 بود. باید اتوبوس اّلِک لاندرا مارکت  را سوار می شدم و از موسسه زبان به خانه بر می گشتم. برعکس همیشه که نیم ساعتی را زیر آفتاب شرجی و گرم دهلی نو منتظر می ماندم، آن روز اتوبوس شماره  17 زودتر رسید. در هندوستان نیز مثل ایران زنان و پیر مردان از جایگاه مخصوصی برخوردار بودند. نشستم روی اولین صندلی و اتوبوس هنوز یک ایستگاه را رد نکرده بود که متوجه شدم هندی ها با چشم های سیاه و درشتشان به من خیره شده اند . چون خارجی محسوب می شدم هیچ کسی حرفی نمی زد. سریع بلند شدم. پیرزنی از لای جمعیت جلو آمد و آنجا نشست. سرعت اتوبوس نسبتا زیاد بود و صدای بوق ماشین ها و ریکشاها ، صدای زنگ سه چرخه های نفربر ، صدای موزیک معابد و گریه کودکان آنقدر در هم گره خورده بودند که انگار درست در وسط اجرای یک سمفونی قرار گرفته ام. چشمانم اما در رنگ ها غرق شده بودند. رنگ های روشنی که سلطه پیدا کرده بودند به رنگ های تیره . و هیچ فردی در رنگ لباس شبیه فرد دیگری نبود. انگشتانم پشت شیشه اتوبوس، خط راس ساختمان ها را دنبال می کرد. ساختمان  های بلند و مکعبی، مساجد دایره ای شکل و معابد مقرنس با ستون های عظیم و مردمانی که گل به گردن انداخته بودند و با حنا، طرح خال به صورت انداخته بودند. من انقدر غرق شده بودم که تا انتهای راه یعنی دهلی قدیم متوجه نشدم اتوبوسی اشتباهی را سوار شده ام.

این خاطره شاید پنجره ای برای ورود به دنیای بکر و تصاویر زیبای مرتضی امیری اسفندقه در کتاب «دهلی ستاره بود» باشد. بعد از خواندن کتاب تنها به این موضوع فکر می کردم که اسفندقه مگر چندسال در هندوستان زندگی کرده که اینگونه به درک محیط رسیده است و آن را در لباس شعر بیان کرده است.(نهایتا فهمیدم تنها یکبار به هندوستان سفری توریستی داشته است).

اینجا

همواره در همه حالی

بویی توجه نفست را

ناگاه و ناگریز به خود جلب می کند

تا چشم وا کنی

رنگی حواس چشم تو را پرت کرده است

ما بین وهم و فهم

انگار هیچ فاصله ای نیست

اینجا جغ جارِ  رنگ و بو

از تو

توان درک تو را

سلب می کند (صفحه 16)

این روزها کمتر کتابی را می بینیم که مولف در موضوع غرق شده باشد و در نهایت با صیدی چشم گیر بیرون بیاید. برای مثال یکی از نمونه های موفق آن را با نام «تات نشینی های بلوک زهرا» اثر جلال ال احمد می بینیم . جلال از روش مستقیم مشاهده مشارکتی استفاده کرده است و موضوعات پیرامونش را در حیطه جامعه شناسی به قلم درآورده است. یا نمونه هایی در ادبیات خودمان دیده می شود که شاعران و نویسندگاه در حرم علی ابن موسی الرضا اعتکاف می کنند و شروع به دیدن و همزمان خلق اثر می کنند.  باید قبول کرد که کتاب «دهلی ستاره بود» کمی بیشتر از یک نگاه توریستی است. انگار مولف عمری را در هندوستان به سر برده و یا عمری را به هندوستان فکر کرده است و با تجربه ای ذهنی دست تالیف برده است.

«این پیرزن

آیا

مادربزرگِ من

بی‌بی جمیله نیست؟

آن پیرمردِ

آیا پدربزرگِ پریشان من نبود؟

این طفلِ شیرزد

آیا نه خود منم

در پنج سالگی؟

آیا

من در شعور راز تناسخ رسیده ام ؟

از هر طرف که رفتم و

برگشتم

جز حیرتم به هوش نیفزود (صفحه 19)

«دهلی ستاره بود» شامل 21 شعر است و مرتضی امیری اسفندقه  آن را در 58 صفحه و 8 صفحه پی نوشت تحویل انتشارات شهرستان ادب داده است. اسفندقه توانسته است با این کتاب نامزد جشنواره کتاب سال جمهوری اسلامی شود. پی نوشته ها در آخرین صفحات کتاب می توانند به خواننده هایی که هنوز به هندوستان قدم نگذاشته اند تقلب برسانند و مخاطب را برای درک معانی بعضی از اصطلاحات آماده سازند. اصطلاحاتی که با زبان شاعرانه امیری اسفندقه معنا شده اند و گاهی خود شعر هستند.  به طور مثال:

جمنا: رودخانه ای ست که هندویان، مردگان خویش را در ساحل آن می سوزانند. در شیوه سوزاندن مردگان هم، فاصله طبقه زندگی افراد دخیل است! مایه داران خوش تر می سوزند.(صفحه 61)

«دهلی ستاره بود» شامل 21 شعر است. قالب نیمایی شاید بهترین انتخاب برای امیری اسفندقه بود تا از هندوستان بنویسد. لباس سفیدی که نام نیما دارد و شهرتش را هر چند دیر  و بعد سهراب اما به زبان استادان زبان فارسی، در کلاس های مرطوب و تاریک هندوستان برساند.

ریکشا: ماشینی ست شبیه سه چرخه ماشین های قدیم ایران که تاکسیِ هند است. گویا، پیش از این که این ماشین ها در هند، به عنوان تاکسی  و با انرژی گاز و به نام ریکشا در آمد و شد باشند، ریکشا نام دو انسانی بوده است که بار مردم  و حتی خود مردم را با درشکه به اینجا و آنجا می برده اند. اخوان ثالث، شعری برای ریکشا دارد . می گوید: « ریکشا بر وزن دل ها کلمه ایست  در اصل نمی دانم هندی یا چینی یا کجایی، به معنی آن در کسوت خلق آدمی  دوپا که به نیابت چهارپا مسافر و بار به منزل می رساند و غالبا در کالسکه و گاری های یک نفره و دونفره...» (صفحه 60)

«دهلی ستاره بود» شامل 21 شعر است. قالب نیمایی شاید بهترین انتخاب برای امیری اسفندقه بود تا از هندوستان بنویسد. لباس سفیدی که نام نیما دارد و شهرتش را هر چند دیر  و بعد سهراب اما به زبان استادان زبان فارسی، در کلاس های مرطوب و تاریک هندوستان برساند.

ای کاش هندیان

با لحن انگلیسی

صحبت نداشتند

این لحن دیر جوش

با آن همه نگاه صمیمی

سنخیتی نداشت

آن هندیان که پاک

از لهجه شریف و شکوفای پارسی

آیینه داشتند

انگار آفتاب

در سینه داشتند

اعجاز پارسی

در چشم هایشان

بَر کرده بود سبز

چراغ سلام و صبح

هندیِ انگلیسی: آیینه بود و آه

هندی پارسی: دریا و عکس ماه(صفحه 25)

اسفندقه در آخرین شعر کتاب «دهلی ستاره بود»، دهلی نو و هندوستان  را موجود زنده ای تصور می کند و از او برای چونین برگشتی عذر و بخشش می خواهد. جان بخشی به شبه قاره ای با قدمت، عظمت و جمعیتی بسیار.در پایان من اگر خود را جای شاعر می گذاشتم نام دیگری برای کتاب انتخاب می کردم و شاید «دهلی ستاره بود» بود.


منبع: خبرگزاری فارس/ مجید سعدآبادی