تبیان، دستیار زندگی
موسى‏بن‏جعفر(ع) معروف به «كاظم‏» رهبرى شیعیان را در زمان سه خلیفه عباسى،منصور، هادى و هارون (183 - 158) بر عهده داشت. در این زمان جریان ‏نظامى شیعه همچنان به فعالیت ‏خود ادامه...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مكتب ائمه موسوى (ع)



گفتار پیشین: اثبات ولایت فقیه از طریق "برهان خلف"

موسى‏بن‏جعفر(ع) معروف به «كاظم‏» رهبرى شیعیان را در زمان سه خلیفه عباسى،منصور، هادى و هارون (183 - 158) بر عهده داشت. در این زمان جریان‏نظامى شیعه همچنان به فعالیت‏ خود ادامه مى‏داد، و تاییداتى هم از«رهبر» زمان دریافت مى‏كرد. در برخورد با حسین‏بن على بن مثلث معروف‏ به «قتیل فخ‏» به وى توصیه نموده بود كه ضربه را محكم فرود آورد، زیرا این گروه فاسقند، به ایمان تظاهر مى‏كنند و شرك خود را پنهان‏مى‏دارند. البته كشته‏شدن وى را نیز گوشزد نموده و مى‏فرمود: «پاداش‏شهیدان را براى تو و یارانت از خدا مى‏خواهم‏» غیر از او بسیارى‏ از سادات كه نوعا از عالمان شجاع و متقیان و حق‏طلبان اهل بیت پیامبربودند و با امامان نسبت نزدیك داشتند نیز، شهید شدند. این بزرگان‏براى دفع ستم و نشر منشور عدالت و حاكمیت قانون الهى بر جامعه به پامى‏خواستند. در دوره اقتدار هارون، امام هفتم باز به نوعى حركت‏عاشورایى مى‏اندیشید. چون هارون نیز به نحوى نقطه اوج انحراف دردستگاه رهبرى جامعه اسلامى بود، نشر فقه و اخلاق و تفسیر و كلام تاحدودى عملى شده بود. قیامهاى غیرمستقیم ائمه قبلى از طریق فقهاء وسادات نیز عملى گشته بود. اكنون مى‏بایست قصرهاى بلندى را كه درسواحل دجله به نام خلافت اسلامى در فساد و بى‏خبرى و تعدى و خونریزى‏غرق بودند به وسیله دیگرى تكان داد و متزلزل ساخت. امام به خاندان وبازماندگان شهداء رسیدگى مى‏كرد و از گردآورى و حفظ آنان و جهت دادن‏به بقایاى آنان غفلت نداشت و نسبت‏به دستگاه هارونى سخت در كمین‏بود، و همین مسئله باعث تحریكاتى بر علیه امام نزد هارون شده بود.نوشته‏اند كه خلیفه عباسى به امام مى‏گفت: «آیا مرا از خروج خویش درایمنى قرار مى‏دهى؟». و نیز نوشته‏اند كه هارون درباره امام موسى‏بن‏جعفر(ع) مى‏گفت: «مى‏ترسم فتنه‏اى برپا كند كه خونها ریخته شود ». بنابراین حدود 14 سال ایشان را در زندان نگه داشت و بالاخره با زهرمسموم نمود. اما امام(ع) فكر سرپرستى شیعیان را نیز كرده بود و یكى ‏از فقهاء و محدثین خود به نام «على‏بن یقطین‏» را با نفوذ دردستگاه حكومتى به سرپرستى شیعیان گمارده بود و به او مى‏فرمود: یك‏چیز را تضمین كن تا سه چیز را براى تو تضمین كنم. على پرسید آنهاكدامند؟ امام فرمود: سه چیزى را كه براى تو تضمین مى‏كنم اینهاهستند:


هرگز با شمشیر كشته نشوى

2- هرگز تهیدست نگردى

‏3- هیچگاه زندانى نشوى
چون هارون نیز به نحوى نقطه اوج انحراف دردستگاه رهبرى جامعه اسلامى بود، نشر فقه و اخلاق و تفسیر و كلام تاحدودى عملى شده بود.

و اما آنچه تو باید تضمین كنى این است كه هروقت‏ یكى از شیعیان ما به تو مراجعه كرد، هر كارى و نیازى داشته باشدانجام دهى و براى او عزت و احترام قائل شوى. پسر یقطین قبول كرد وامام نیز شرایط بالا را تضمین فرمود.«على‏» به طور سرى خمس اموال خود را به حضور پیشواى هفتم مى‏فرستادو گاهى در شرایط باریك و خطرناك براى آن حضرت اموالى حواله مى‏كرد كه ‏بالغ بر صد تا سیصد هزار درهم مى‏شد. ابن یقطین یك مرتبه در موردادامه همكارى با بنى‏عباس از پیشواى هفتم كسب تكلیف كرد امام فرمود:اگر ناگزیرى این كار را انجام بدهى، مواظب اموال شیعیان باش. «على‏»فرمان امام را پذیرفت و روى همین اصل مالیات دولتى را بر حسب ظاهراز شیعیان وصول مى‏كرد، ولى مخفیانه به آنان مسترد مى‏داشت. شرایط دوران فرزند امام كاظم(ع) على‏بن موسى(ع) تقریبا شبیه زمان‏امام چهارم بود اما امام مبارزه و حركت را ترك نفرمود بلكه صورت‏حركت را تغییر داد. یعنى نمى‏توانست و مناسب نبود، تجربه شناخته شده‏پدر را به عین و با همان مظهر تكرار كند تا نتیجه این شود كه دشمن‏ در برابر موضع شناخته‏ شده امام قرار گیرد، چنانكه امام زین‏العابدین ‏نیز به تكرار تجربه عاشورا شخصا دست نزد و به استوار ساختن مواضع‏ دیگرى پرداخت. اما در این زمان علویان به قیامهاى خویش مشغول بودند و شخصیت امام پشتوانه آنان بود و گاه به سفارش او از ریخته ‏شدن خون‏آن قیام‏كنندگان جلوگیرى مى‏شد. و از سوى دیگر امام به نشر بیشترفرهنگ اسلامى در شعب مختلف آن به صورتهایى كه زمان او اقتضاء مى‏كرددست مى‏زد و آن همه را مى‏گسترد. به ویژه با توجه به گذشته‏هایى نه‏چندان دور. یعنى بحثهاى شاگردان امام ششم(ع) درباره لزوم رهبر عادل‏معصوم (در سطح نظرى) و درگیریهاى چندین ساله امام هفتم(ع) به عنوان‏پیشواى بر حق و طلب‏كننده حقوق اجتماعى (در سطح عملى) همه انظار رامتوجه باقیمانده این مكتب و یادگار این بزرگان مى‏كرد. شاخه نظامى ‏نیز در این دوران با قیام ساداتى دیگر سازماندهى و با تكیه بر شخصیت‏و موقعیت امام مشغول اقدامات خویش بودند؛ از جمله محمدبن ابراهیم ‏طباطبا كه با كمك على‏بن عبدالله از نواده‏هاى امام زین‏العابدین(ع) درسال 199 ه ق در كوفه بر حكومت‏خروج كرد و بر منبر كوفه به مردم قول ‏داد كه در میان مردم به قانون كتاب و سنت عمل كند و جانب امر به ‏معروف و نهى از منكر را فرونگذارد. از امام باقر(ع) در مورد او نقل‏است كه: «در سال 199 مردى از ما اهل بیت، بر منبر كوفه خطبه ‏مى‏خواند، كه خداوند به وجود او بر ملائكه مباهات مى‏كند ».

مى‏توانیم بگوییم «ائمه‏» از دور و نزدیك‏ به طور مستقیم و غیرمستقیم طرفداران خود را وادار به جنبش مسلحانه‏علیه دولتهاى بنى‏عباس مى‏ساختند و در انقلابها شركت داشتند؛ ولى با دوراندیشى و بینشى كه داشتند قادر بودند مسائل و اسناد را مخفى نگه‏داشته و هیچگونه ردپایى را به دست‏ حكومت ندهند.

یكی دیگر از سادات بزرگ «محمد» فرزند امام صادق(ع) معروف به دیباج بود،كه در مدینه سر به شورش برداشته، با جماعتى از سادات علویین به جانب‏مكه روان گشته و آماده جنگ با سپاه خلیفه مى‏گردد.مامون در این‏زمان در برابر «مكتب ائمه‏» چنان بیچاره مى‏شود كه مجبور مى‏گردد مهمترین شخصیت مخالف را به مركز قدرت خویش دعوت كند و بالا دست‏خودبنشاند.اما «على بن موسى(ع)» در دستگاه حكومت نیز دست از مبارزه‏سیاسى ایدئولوژیك برنداشت و به دست‏ خلیفه به شهادت رسیدند. پس ازشهادت هشتمین امام مكتب به علل فوق و ترس شدید حكومت از علویان‏كنترل ائمه مكتب هدایت و فقهاء مكتب شدیدتر شده، سه امام بعدى كه به‏ابن‏الرضا معروف شده بودند، همه عمر خود را به صور گوناگون تحت نظردستگاه خلافت‏یا در زندان گذراندند و فقهاى آنها یا در تبعید بسربرده یا زندگى مخفى داشتند و یا به شهادت رسیدند. معروف است كه امام‏جماعت‏حرمین (مكه و مدینه) به متوكل عباسى نوشت: «اگر تو را به‏مكه و مدینه حاجتى هست على‏بن محمد (هادى) را از این دیار بیرون بركه بیشتر این ناحیه را مطیع و منقاد خود گردانیده است ».بعد از آن امام دهم 20 سال در سامرا به صورت زندانى و تحت نظر به سربرد و یاران فقیهش را یا زندانى و شهید كردند و یا به مهاجرت و فرار واداشتند كه عبدالعظیم حسنى از آن جمله بود كه در رى در خانه مردى‏ از شیعیان مخفى شد و تعقیب وى نه به خاطر زاهدبودن و حدیث گفتن‏بود بلكه به علت فرهنگ سیاسى بوده است.از این پس حركتهاى مسلحانه‏جریان نظامى علویان شدیدتر شده نهضتهاى متعددى به وسیله فقهاء و یا تحت نظر آنها، در اطراف و اكناف به وقوع مى‏پیوندد و براى آنكه خود را به عنوان نهضت اصیل و «مؤید» جلوه دهند، همان شعار «زید» كه:ما دعوت به رضاى آل محمد(ص) مى‏كنیم‏» را در دعوت خود تكرارمى‏كردند.امام صادق(ع) در مورد این شعار فرموده بود: «خدا عمویم ‏زید را رحمت كند اگر پیروز مى‏شد به وعده خویش وفا مى‏كرد. همانا وى‏ مردم را به رضاى آل‏محمد(ص) دعوت مى‏كرد و منظور از رضا من‏بودم .» بنابراین ما مى‏توانیم بگوییم «ائمه‏» از دور و نزدیك‏ به طور مستقیم و غیرمستقیم طرفداران خود را وادار به جنبش مسلحانه‏علیه دولتهاى بنى‏عباس مى‏ساختند و در انقلابها شركت داشتند؛ ولى با دوراندیشى و بینشى كه داشتند قادر بودند مسائل و اسناد را مخفى نگه‏داشته و هیچگونه ردپایى را به دست‏حكومت ندهند. كه از جمله این‏قیامها مى‏توان به قیام محمدبن قاسم در طالقان (219)، یحیى‏بن عمر دركوفه (250)، حسن بن زید در طبرستان (250) حسن‏بن على حسنى معروف به‏«اطروش‏» در طبرستان (301) و ... اشاره كرد كه در بعضى از كتب این‏قیامها را تا 18 قیام برشمرده‏اند . البته دلیلى در دست نداریم‏ كه همه این قیامها مورد تایید «امام زمان‏» اهل بیت علیهم‏السلام ‏بوده‏اند اما نمى‏توان همه آنها را هم به خاطر نبود مدرك، خارج ازدایره تایید ائمه مكتب هدایت دانست و یا آنها را زیدى مذهب قلمداد كرد، در صورتى كه با كمى تامل مى‏توان دریافت كه «اطروش‏» با آن ‏سوابق درخشان علمى و فقهى بعید است ‏بدون اذن و تایید كارى انجام‏ داده باشد .

منبع: کتاب نقد- احمد جهان بزرگی


لینک مطالب مرتبط:

مکتب علوی در غربت

اولین ولی فقیه تاریخ اسلام

چرا فقها از ولی فقیه ننوشته اند؟

تاریخ آغاز نظریه ولایت فقیه

طبقه ای که فقها نامیده می شدند