تبیان، دستیار زندگی
نیروى محركه نظریه‏ولایت فقهاء در این زمان یك پرسش به ظاهر ساده است: با توجه به‏ نداشتن دسترسى به امام معصوم (ع)، تكلیف چیست؟ به عبارت دیگر با توجه به غیبت امام معصوم (ع) ولایت از آن چه كسى‏خوا...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آغاز غیبت كبرى نقطه عطف آغازین



گفتار پیشین: مكتب ائمه موسوى(ع)

نیروى محركه نظریه‏ولایت فقهاء در این زمان یك پرسش به ظاهر ساده است: با توجه به ‏نداشتن دسترسى به امام معصوم (ع)، تكلیف چیست؟ به عبارت دیگر با توجه به غیبت امام معصوم (ع) ولایت از آن چه كسى‏خواهد بود؟ اگر غیبت طولانى شد به چه كسانى باید مراجعه نمود ودستورات را از آنها اخذ كرد؟ تكلیف قضاوت و اجراى حدود و فتوى وزعامت چه مى‏شود؟ پى‏آمد كوشش براى یافتن پاسخ این پرسشها یك نتیجه مطلوب و پرثمرداشته است. یعنى اجماع فقهاى متقدم به گونه‏اى نمایان كاشف از این‏مسئله بوده است كه «روایان احادیث‏»، جانشینان امام معصوم (ع) درهمه زمینه‏هایى هستند كه به صورت مستدل اثبات شود كه تولى در آنهاجایز یا واجب است. براى آنكه درباره راویان احادیث فهم درستى داشته‏باشیم باید ارتباط آنها را با احادیث ائمه مورد بازشناسى مختصر قراردهیم. آنچه مى‏دانیم اینكه فقه از دامن دین ‏برآمد و رشد كرد. فقیهان درآغاز احادیث را عرضه مى‏كردند و بر پایه آن قوانین و مقررات را ارائه‏مى‏نمودند. كتب فقهى این عده عبارت بود از مجموعه روایات و احادیثى‏كه درباره عبادات و معاملات و حلال و حرام و غیر آن، از زبان پیامبر وائمه معصومین (ع) صادر گشته بود. اما هیچ‏كدام از این مجموعه‏ها به‏طور گسترده به تمامى احكام و مسائل فقهى مورد ابتلاء نپرداخته بودندو یا كامل آنها به ما نرسیده است. به طور كلى از دوران پیامبر تا پایان قرن پنجم هجرى سه شیوه عمده دربیان مسائل فقهى توسط فقهاء شیعه به چشم مى‏خورد كه اولین آنها تكامل‏یافته همان روش فوق‏الذكر مى‏باشد بدین صورت كه فقهاء احكام را درقالب الفاظ روایات با ذكر تمامى اسناد آن بیان مى‏نمودند. چهره بارزاین شیوه تكامل‏یافته، شیخ كلینى صاحب كتاب «كافى‏» است. دومین‏شیوه در این زمینه بیان احكام با استفاده از الفاظ روایات اما باحذف اسناد آنها است كه اول بار توسط «على بن بابویه قمى‏» پدر شیخ‏صدوق و صاحب كتاب «شرایع‏» به كار گرفته شد و تا زمان شیخ طوسى كه‏كتاب «نهایه‏» خود را نگاشت ادامه پیدا كرد. اما شیخ طوسى بعد ازنهایه با نگارش «مبسوط‏» سومین شیوه یعنى بیان احكام در قالب‏عبارات شخصى مجتهد را بنیان نهاد. به هر حال پاسخ به آن پرسش اساسى‏طى هزار سال كه از طرح آن مى‏گذرد نتایج تعمیم‏پذیرى را به بار آورده‏است. اكنون راویان احادیث در بیشتر موقعیتهاى اجتماعى حضور دارند. هر جا كه فقهاء حضور ندارند عدم حضورشان به خاطر عدم علاقه به آنان ‏نیست ‏بلكه براى آن است كه به عمد كوشش شده و مى‏شود تا آنها را ازصحنه بیرون رانند. فقهاء در هر كجا كه حضور دارند نقش هایى را ایفا كرده‏اند كه با برداشت همگانى از آنها بسیار تفاوت دارد. با این همه‏هر چند كه فقهاء در بیشتر موقعیتهاى سیاسى اجتماعى در طول تاریخ‏شركت فعال داشته‏اند. اما پژوهشگران اجتماعى حضورشان را نادیده‏گرفته‏اند. وانگهى با آن كه نقش فقهاء در بیشتر موقعیتهاى اجتماعى‏بسیار اساسى بوده است‏باز با نقش دولتهاى عرفى برابرى نداشته است.در مجموع نقش فقهاء از نقش سلاطین و رؤساى عرفى تفاوت داشته، جوامع‏مختلف (در گذشته و حال) براى آنها امتیاز كمترى قائل شده و درمرتبه‏اى پایین‏تر از نقش حكومتهاى عرفى قرار داشته است؛ كه عدم ولایت‏بسیارى از آنها بر جامعه خود نشانه‏اى دال بر همین نابرابرى است. درطول سالهاى غیبت صغرى چهار «فقیه‏» بزرگ به نیابت از امام(ع) نقش‏رهبرى امت را ایفا نمودند. یعنى پس از عثمان بن سعید فرزندش محمدبن‏عثمان و پس از او حسین بن روح و على‏بن محمد سمیرى قرار داشتند. على‏بن محمد سه سال در این سمت ‏بود تا اینكه وفاتش نزدیك شد بنابراین ازآن حضرت درباره كسى كه پس از وى باید جانشین شود پرسش كرد اما آن‏حضرت به وى خاطرنشان ساختند كه پس از وفات او دوره غیبت صغرى به‏پایان مى‏رسد و او خود مى‏دانست كه در زمان عدم دسترسى به امام‏معصوم(ع) چه باید كرد. زیرا چندى پیش طى نامه‏اى كه از «اسحاق بن‏یعقوب‏» براى امام(ع) آورده بود امام قضیه رجوع بعد از خود و تكلیف‏«رهبران‏» امت را با یك پیچیدگى خاص، یعنى «نصب با برشمردن‏مشخصات‏» كه بعدها نظریه‏پردازان مكتب آن را «نصب عام‏» نامگذارى‏كردند، مشخص كرده بودند. حضرت طى دستخطى در جواب اسحاق‏بن یعقوب كه‏پرسیده بود در زمان عدم دسترسى به شما به چه كسانى رجوع داشته‏باشیم؟ حضرت فرموده بودند: «و اما در هر واقعه‏اى كه براى شما پیش‏آید، به راویان احادیث مراجعه كنید بدرستیكه آنها حجت من بر شما ومن جت‏خدا بر ایشان هستم.»

هركس از اهل حق از طرف ظالم به امارت و حكومت‏بر مردم منصوب شوددر ظاهر از طرف او منصوب شده اما (باید اینگونه تصور كند كه) درحقیقت از جانب صاحب‏الامر و با اجازه و تجویز او امیر مى‏باشد نه ازطرف آن ظالم سلطه‏گر گمراه كه نافرمان است.


فقیه، نایب امام «ع‏» در حكومت


شیخ مفید:

مرحوم شیخ مفید (413 ه) طلایه‏دار صفوف مقدم نظریه‏پردازان‏نیابت فقیه از امام معصوم(ع) در آغاز سه سده نخستین دوره غیبت كبرى‏بوده است كه كوشیده‏اند به جاى محدث‏بودن، یك رهیافت استنباطى درزمینه ولایت فقیه به دست ‏بدهند. البته نظریه نیابت فقیه ریشه در احادیث‏امامان معصوم دارد، كه فقهاء را به عنوان نواب عام در غیاب خویش‏مطرح نموده‏اند. «مفید» در مطالبى كه از اصول نظریه ولایت فقیه‏آورده است آشكارا حكومت‏بر جامعه را از «سلاطین عرفى‏» نفى نموده وآن را از آن فقهاء جامع‏الشرایط مى‏داند:

1. هنگامیكه سلطان عادل براى ولایت در آنچه ذكر كردم در این ابواب‏وجود نداشت‏براى فقهاء اهل حق عادل صاحب راى، عقل و فضل است كه‏ولایت آنچه را كه بر عهده سلطان عادل است‏بر عهده گیرند .

2. هر كس كه براى ولایت چه از نظر علم به احكام و چه از نظر امورى كه‏اداره امور مردم به آن بستگى دارد (مدیریت و تدبیر) عاجز باشد تصدى‏این منصب بر او حرام مى‏باشد و اگر پذیرفت گناهكار است؛ زیرا از جانب‏كسى كه ولایت از آن اوست ماذون نیست. و هر عملى انجام دهد موردمؤاخذه و حسابرسى و هر جنایتى مرتكب شود مورد بازخواست قرارمى‏گیرد .

3. هركس از اهل حق از طرف ظالم به امارت و حكومت‏بر مردم منصوب شوددر ظاهر از طرف او منصوب شده اما (باید اینگونه تصور كند كه) درحقیقت از جانب صاحب‏الامر و با اجازه و تجویز او امیر مى‏باشد نه ازطرف آن ظالم سلطه‏گر گمراه كه نافرمان است.

هنگامیكه سلطان عادل براى ولایت در آنچه ذكر كردم در این ابواب‏وجود نداشت‏براى فقهاء اهل حق عادل صاحب راى، عقل و فضل است كه‏ولایت آنچه را كه بر عهده سلطان عادل است‏بر عهده گیرند .

بنابراین در حد امكان‏باید حد را بر فجار و اهل ضلال و اهل گناه از غیر شیعه نیز اجراءنماید؛ این خود از بزرگترین جهادها است . سلطان عادل در لسان شیخ مفید امام معصوم(ع) است، نه سلطان یا رئیس‏عرفى زمان.زیرا به قول او ولایت جز به علم و فقاهت جواز نمى‏گیرد. نكته دیگراینكه شیخ مفید به ولایت مطلقه فقیه معتقد است زیرا مى‏گوید:«آنچه را كه بر عهده سلطان عادل است‏بر عهده گیرند». و ما آنچه رابر عهده امام معصوم (ع) مى‏دانیم ولایت نه‏گانه‏اى است كه معمولا در كتب‏ مربوط به ولایت فقیه مذكور است. سوم اینكه شیخ بودن «سیاست ‏داخلى و سیاست ‏خارجى‏» به عنوان امور عرفیه در دست‏ سلاطین و رؤسا راغصبى دانسته و آن را حرام مى‏داند. پس اگر سیاست عرفى در زمان شیخ وشاگردانش در دست‏ سلاطین، خلفاء و غیره بوده است‏حتى در عهد صفویه ‏این دلیل نمى‏شده كه شیخ مفید و دیگران راضى به آن بوده‏اند! و مورد چهارم اینكه شیخ با به كار بردن لفظ «امیر» كه اختصاص به رئیس‏دولت داشته است كه هر سه قوه را شامل مى‏گشته، پذیرش منصب را محدودبه مسئله قضاوت یا امور حسبیه نكرده است‏بلكه مسئله جهاد، امر به ‏معروف و نهى از منكر، گرفتن مالیات و تصدى بسیارى از مناصب را نیزبراى فقیه جایز شمرده است. مورد پنجم اینكه شیخ اعمال فردى كه این‏منصب را با توجه به اینكه از علماء دینى نیست اشغال كند، به غصب وجنایت تعبیر كرده است و این مسئله قابل تامل است كه كارهاى اوجنایت است نه یك كار عادى عرفى. ششم اینكه مفید در زمانى مى‏زیست كه‏ سلاطین شیعه آل‏بویه حدود 50 سال بود كه بر قسمتى از جهان اسلام حاكم‏ بودند و به ویژه مقر خلافت عباسیان را تحت‏سلطه خویش داشتند وعضدالدوله دیلمى پادشاه معروف و مقتدر آل بویه براى زیات شیخ مفیدبه خانه‏اش مى‏رفت و هرگاه بیمار مى‏شد از او عیادت مى‏كرده است . هنوز چند صباحى از فضاى مناسب سیاسى براى شیعیان عصر شیخ مفید (370 ه.ق) كه به‏خاطر تسلط بوئیان شیعى مذهب بر دستگاه خلافت‏ بنى‏عباس ‏ایجاد شده بود، نگذشته بود كه خلیفه عباسى القائم بامرالله پنهانى ‏طغرل ‏بیگ حكمران سلجوقى را كه سنى متعصبى بود تشویق به اشغال بغدادو جلوگیرى از نضج قدرت «ارسلان بساسیرى‏» حاكم شیعى بغداد نمود. طغرل‏بیگ در سال 447 ه.ق وارد بغداد شد و خلیفه را نجات داد.بساسیرى فرار كرد و سلسله آل بویه در بغداد به كلى منقرض گشتند.

منبع: کتاب نقد – احمد جهان بزرگی


لینک مطالب مرتبط:

مکتب علوی در غربت

اولین ولی فقیه تاریخ اسلام

چرا فقها از ولی فقیه ننوشته اند؟

تاریخ آغاز نظریه ولایت فقیه

طبقه ای که فقها نامیده می شدند