انتخابات در نظام کاپیتالیسم، لیبرال دموکراتیسم
«نظام کاپیتالیستی»، سرمایه داری غرب، با تفکر مکتب لیبرال دموکراسی حاکم بر این نظام ویژگیهای خود را دارد. در این نظام خدا محوری نیست. انسان محوری است (با تعریف نظام غربی از انسان در دیدگاه اومانیسم). خدا یک امر شخصی و خصوصی است. اهداف این نظام رساندن انسان به خوشی، رفاه، لذت، کامجویی و سعادت است اما با دیدگاه مادی و محدود به انسانی که همه وجود او و زندگانی وی محدود به همین دوره عمرش در این جهان است. نظام سرمایهداری غرب برای برآوردن این هدف، چهارچوب مادی و سرمایه محوری را انتخاب کرده است. در این نظام ساماندهی فردی و جمعی و اجتماعی و جامعهای و حکومتی، همه بر پایه «سرمایه و قدرت» است. قدرت برای تامین کامروایی و سرمایه برای تهیه امکانات و دستیابی به قدرت در کامروایی است.

تبیین و تحلیل و هدفداری در همه ارزشهای انسای فردی و جمعی در رابطه با کامروایی و بر پایه قدرت و سرمایه تعریف میشود و این نظام یعنی سرمایهداری لیبرال دموکراسی، همه روابط و ارتباطاتش را در همین چارچوب شکل داده و میدهد.
انتخابات نیز در این نظام تابع ویژگیهای نظام سرمایهداری لیبرال دموکراسی غربی است. «انتخابات» ابزار بدست آوردن قدرت است، «سیاست»، علم حکومت و علم قدرت است. «حزب» برای بدست آوردن قدرت تشکیل میشود. «پول» حرف اول را در این انتخاباتها میزند. جهتگیریها و شعارها و دستهبندیها هم در این رابطه پیدا میشوند.
در این نظام، کسی در انتخابات بهخاطر خدا و براساس تکلیف شرعی شرکت نمیکند و کسی به خاطر رضای خدا نامزد نمیگردد، همه در پی آن هستند که کدام نامزد و کدام حزب و گروه منافع آنها و قدرت بالاتر کشور را بهتر تأمین میکند به او رای میدهند.
«ائتلافها بخاطر سهمیابی است که چند وزیر با چند نماینده به این حزب میرسد اگر در ائتلاف شرکت کند و بخواهد که اعضاء و طرفدارانش به ائتلاف رای میدهند.
«سرمایهدار» و «قطبهای ثروت» در انتخابات نظام لیبرال دموکراسی حرف اول را میزنند تبلیغات براساس سرمایهگذاریهای کلان واقعیات را دگرگونه میکنند.
در راس هرم این نظام (رئیس) هست همهجا عنوان «رئیس» بهکار میرود مانند رئیسجمهور، رئیس مملکت، رئیس حزب، رئیس سازمان و حتی رئیس خانواده. رأس هرم قدرت یعنی راس مملکت، رئیسجمهور یا رئیس مملکت، یا رئیس حزب است. «ریاست» یک معادله است که یک طرف آن رئیس و طرف دیگرش ناگزیر مرئوس است.
رابطه بین رئیس و مرئوس، رابطه ریاست و مرئوس است، یعنی رابطه مساوی و عادلانه نیست. او رئیس است و این باید فرهنگ ریاست را برای او پذیرفته و خود را مرئوس او بداند. انتخابات برای انتخاب روسای کشور یا روسای حکومت است و در واقع ابزار آن معادله است. دموکراسی لیبرالی یعنی آزادی گفتار و نوشتار و رفتار براساس نظام لیبرال دموکراسی. و تا آنجا آزاد است که این نظام را آسیب نزند و در هر جا که اهداف این نظام را برآورده میکند لازم است چه درون کشور باشد و چه در رابطه و روابط با سایر کشورها مطرح شود. بطور مثال در مساله سرمایه آزادی سرمایه باید منافع غرب را تامین کند و خصوصیسازی که از طرف غربیها شرط لازم برای پذیرش یک کشور در جرگه خودشان است یا شرایط دادن اعتبارات مالی به آنهاست برای همین تامین منافع و سود سرمایهگذاری غربی است.
آزادی دانش تا آنجاست که به منافع غرب زیان نرساند. در سالهای اخیر در مساله دانش هستهای صلحآمیز ایران، سران غرب به صراحت و به کنایه موضعگیری کردند که ایران اگر این دانش را که خود بدست آورده داشته باشد قدرت هستهای میشود و این به ضرر غرب است و ایران. دموکراسی برای خود غربیهاست. در کشورهای زیرسلطه غرب اگر دیکتاتوری منافع آنها را بهتر تامین کند مورد حمایت کامل قرار میگیرد نمونههایش در شیلی و ژنرال پینوشه، یانگودین دیم در ویتنام یا محمدرضا شاه در ایران، شاه حسین در اردن و صدها نمونه دیگر که غیرقابل انکارند.
اصولاً استوارت میل که بنیانگذار به لیبرالیسم است به صراحت میگوید «لیبرال دموکراسی برای ما اروپاییهاست که تمدن داریم. و کمی هم آمریکاییها که تازه دارند متمدن میشوند و الا در هندوستان باید استبداد اکبرشاه گورگانی یا جیمز پادشاه انگلستان آنجا را اداره کند و در سایر کشورها نیز همینگونه است.
این در صورتی است که دموکراسی غربی را حکومت مردمی بدانیم زیرا اگر تحقیق دقیق و جامع در باره دموکراسی غربی صورت گیرد بخوبی آشکار میشود که دموکراسی غربی، حکومت سرمایه و قدرت و صاحبان قدرت سیاسی و اقتصادی بر مردم است و انتخاباتها تا آنجا برای مردم آزاد است که در راستای سیاست مردان خاکستری قدرت که اغلب پشت پرده هستند باشد.
نمونه این واقعیت انتخابات جانسون رئیسجمهور آمریکا است که وی پس از قتل کندی در افکار عمومی مردم آمریکا موقعیت کافی برای رایآوری نداشت. زیرا متهم به مباشرت در ترور کندی بود. اما صاحبان پنهانی قدرت میخواستند او رئیس جمهور شود لذا رقیب او از حزب جمهوریخواه را سناتوری بنام گلدواتر آوردند که از بکار بردن بمب اتم در ویتنام حمایت میکرد و افکار مردم آمریکا که از درگیری آمریکا با مردم ویتنام خسته بود ناچار بودند به گفته خودشان بین شیطان و دیوبه دیو یعنی جانسون رای بدهند.
در نظام سرمایهداری لیبرال دموکراسی غرب، انتخابات منطبق با ماهیت نظام مذکور است هر چند تعاریف و تبلیغات ظاهری غرب خلاف این واقعیت را برای مردم جهان تبلیغ نماید. انتخاباتهای مکرر در طول دهههای گذشته در آمریکا یا انگلیس بین دو حزب حاکم بر این دو کشور منحصر بوده و احزاب دیگر نتوانستهاند پا را از محدوده یک اقلیت فراتر بگذارند.
زیرا منافع صاحبان قدرتهای سیاسی و اقتصادی در دستان سران دو حزب است که به ترتیب قدرت را قبضه میکنند.
در این کشور افراد منفرد و غیرعضو در باندهای قدرت غیرعلنی جایگاهی ندارند و قانون مصوب و رویه حاکم جایی برای اینکه فردی بدور از شبکه قدرت نهانی بتواند آراء مردم را بخود جذب کند نگذاشته است.
بنابراین مردم این دو کشور محکومند که به یکی از نامزدهای دو حزب رای بدهند ولو ظاهراً میتوانند به نامزدهای احزاب کوچک هم رای بدهند.
بدیهی است هیچگاه نتیجه انتخابات علیه سرمایهداران و قطبهای مترف و علیه قدرتمندان حاکم و علیه نظام لیبرال دموکراسی نبوده و نمیتواند باشد مگر آنکه انقلابی پنهانی در حرکتی غافلگیرانه یا به اجبار مردان خاکستری پشت پرده را از قدرت بیاندازد.
لینک مطالب مرتبط:
اثبات ولایت فقیه از طریق "برهان خلف"
برای دریافت و اصلاح شناسنامه هایتان عجله کنید
از عدالت اجتماعى چه برداشتی دارید؟
طبقه ای که فقها نامیده می شدند