امام و انقلاب مشروطیت ایران
مدخل:
چهارده مرداد، سالگرد انقلاب مشروطیت ایران، یادآور حماسه حضور و عزم ملى مردم ایران در مبارزه با استبداد و استیلاى خارجى است. در حالیكه بیش از یك قرن از روى كارآمدن قاجاریان در ایران می گذشت، و در شرایطى كه فرنگیها درخلال این ایام، با رشد و توسعهاى روزافزون استیلاى خود را بر ملل ضعیف و قسمت اعظم دنیاى آن روز مسجل ساخته بودند، و در حالیكه دو قدرت روس و انگلیس، بلامنازع در ایران خیمه زده بودند، جنبش مشروطیت ایران (1285 ش/ 1324ق) همچون صاعقهاى علیه استبداد و استعمار صلا سر داد و نداى حریت و آزادگى و مبارزه علیه ظلم و جور را طنین انداز ساخت. بدون شك این حادثه سترگ به عنوان یكى از رویدادهاى بزرگ و مهم تاریخ ایران و جهان در آغاز قرن بیستم (1904م) به شمار مىآید، زیرا علاوه بر آثار و تبعات داخلى، خیزشها و حركت هاى سیاسى و اجتماعى در كشورهاى اطراف را نیز بدنبال خود داشت. به گونهاى كه، تحولات داخلى عثمانى، مصر، عراق، هند و مبارزات مردم این مناطق علیه استبداد و استعمار، بىتاثیر از واقعه مشروطیت ایران نبوده است. (1)با این همه در چند و چون قیام مشروطیت، و علل و عوامل و جهتگیرى و سمتگیرى آن تاكنون بحثها و مناقشات مختلفى بین اصحاب تاریخ معاصر و جریانات سیاسى وقوع یافته كه همچنان ادامه دارد. سوالات عمدهاى را كه پیرامون این حادثه تاریخى وجود دارد مىتوان به صورت ذیل مطرح نمود.
1. آیا جنبش مشروطیت، جریانى وارداتى بود و به بیان دیگر دست استعمار و سیاستهاى خارجى در خلق و ایجاد آن نقش داشت؟ و یا برآمده از عزم و اراده ملتبود؟
2. رهبران جنبش چه كسانى بودند؟ مهرههاى نفوذى انگلیس و از غرب بازگشتگان و یا نیروهاى مردمى كه در راس آنان مرجعیتشیعه و علماى اسلام بودند؟
3. قانون اساسى و متمم آن به عنوان اولین میثاق ملى و دستاورد قیام خونین مشروطیت، ملهم از آئین و قوانین غربى است و دست اجنبى در آن به كار رفته است و به تعبیر دیگر در تضاد و یا تعارض با آئین اسلامى و منافع ملى بود یا خیر؟
4. انحراف در مشروطیت و راه و روش اولیه و خالى شدن آن از مضامین و اهداف انقلابى چگونه پدیدار گشت؟
در پاسخ به سوالات مذكور كتابها و مقالهها و گفتارهاى زیادى تالیف و تحریر شده است به ویژه با سقوط حكومت پهلوى و باز شدن مراكز اسنادى و آرشیوى و همچنین، انتشار منابع تاریخ شفاهى و خاطرات بسیارى از دستاندركاران انقلاب مشروطیت (كه بعضا تا دو دهه گذشته در حیات بودند) زوایاى تاریك و مجهولات بسیارى كشف شده است، با وجود این پرونده عظیم حادثه مشروطیت و پیامدهاى آن همچنان مفتوح مانده است تا پژوهشگران و نقادان نسل انقلاب اسلامى با تكیه بر منابع و اسناد و بهرهگیرى از تجارب دو انقلاب به رهیافتهاى جدیدى دست یابند.
امام خمینى (ره) ، از نادر كسانى است، كه در متن حادثه مشروطیت تولد یافت (1281 ش) و در كوران حوادث بعدى، دوران كودكى و جوانى خود را سپرى نمود. بدین ترتیب و با این پیشینه و سابقه امام در دو مقطع تاریخى و در توضیح و تبیین قدرتیابى رژیم پهلوى و عدم پایبندى این رژیم به اصول و مبانى مشروطیت، بحثها و اشارات مهمى پیرامون انقلاب مذكور داشته است. یك بار در اوایل سقوط رضاشاه و بار دوم با شروع نهضت اسلامى در سال 1341 و در خلال حوادث 15 خرداد تا تبعید امام به تركیه، امام به مناسبتهایى به موضوع حادثه مشروطیت اشارات مهمى داشتهاند. امام در بحث پیرامون "حكومت اسلامى" در سال 1348 ش و در نجف اشرف باز هم حادثه مشروطیت را به عنوان تجربه ارزشمند مثال زدهاند.
امام در جلوگیرى از آفتهاى انقلاب برانداز كه در راس آن اختلاف و دو دستگى بین نیروهاى انقلابى و صفوف مردم بوده است، به كرات حادثه مشروطیت را شاهد مثال آورده و همگان را به عبرتآموزى از تجارب ارزشمند مشروطیت دعوت نمودهاند.
بنابراین نظرات و دیدگاههاى امام راحل درباره رویداد تاریخى مشروطیت هم به عنوان شاهدى بصیر و هوشمند كه در متن حوادث پس از آن حاضر بودهاند، و هم به عنوان رهبر یكى از بزرگترین انقلابهاى دورانساز تاریخ معاصر، كه انقلاب مشروطیت را به انقلاب عظیم اسلامى پیوند زدهاند براى محققان و پژوهشگران و نسل جوان انقلاب حائز اهمیت فراوان است امید است كه این نوشتار به سهم خود راهگشاى مباحث و اهداف فوق باشد.
1- علما و مشروطیت:
قیام مشروطیتبازتاب اعمال و اقدامات مستبدانه حكام قاجار در طول بیش از یك قرن بوده است. قبل از آن مردم ایران در حادثه جنبش تنباكو، در واكنشى تند و سراسرى به دستور رهبر دینى (میرزاى شیرازى) با تحریم تنباكو به مبارزه منفى با انگلیسیها پرداختند و از قبل آن ضربه جبرانناپذیرى به دستگاه قاجار و ناصرالدین شاه وارد ساختند. كشته شدن ناصرالدین شاه (1313 ق) بدست میرزارضا كرمانى، را مىتوان تتمه قیام تنباكو و مقدمه نهضت مشروطیت به حساب آورد. از آن تاریخ تا پیروزى مشروطیت (1324) به مدت ده سال، فضاى سیاسى ایران به طرز شگفتآورى متحول گردید و در شهرهاى بزرگ و به ویژه در تهران مردم خواستار پایان بخشیدن به سلطه استبدادى و استقرار حاكمیت ملت در قالب مجلس قانونگذارى شدند. براساس مدارك و منابع فراوان تاریخى، رهبران دینى نقش اساسى و بنیادین در این تحول داشتند بطورى كه مرجعیتشیعه و مستقر در نجف به رهبرى علماى ثلاث (آخوند خراسانى، میرزاعبدالله مازندرانى و میرزاخلیل تهرانى) مشتركا مسوولیت اداره انقلاب را برعهده داشتند. در ایران علماى تهران همچون سیدعبدالله بهبهانى، سیدمحمد طباطبایى و شیخ فضلالله نورى به عنوان علماى طراز اول به رتق و فتق امور انقلاب و پیشبرد آن همت گماشته بودند و در شهرهاى بزرگ همچون اصفهان، آقا نجفى و حاج آقا نورالله اصفهانى و در شیراز و فارس، بزرگانى چون محلاتى و مجتهد لارى و در تبریز، مجتهد تبریزى و ثقةالاسلام در تهییج و بسیج مردمى فعال و كوشا بودند.عموم روشنفكران و حتى مخالفان دخالت روحانیان در مذهب، همچون تقىزاده و سیداحمد كسروى نقش بىبدیل علما در هدایت جنبش مشروطیت را ستودهاند و از آن به عنوان عوامل موثر در پیروزى نهضت نام بردهاند. (2)
تقىزاده از نقش روحانیت و بویژه نقش سیدعبدالله بهبهانى به عنوان عمود خیمه انقلاب مشروطیت نام مىبرد و آن را به نیكى مىستاید. (3)
امام خمینى (ره) با اطلاع از حوادث پیش آمده در انقلاب مشروطیت، آن را رویكردى مثبت و در جهت استبدادزدایى معرفى نموده و رهبران دینى را در هدایت آن موثر مىدانند: چنانچه مىفرمایند: "... در جنبش مشروطیت همین علما در راس بودند و اصل مشروطیت اساسش از نجف به دست علما و در ایران به دست علما شروع شد و پیش رفت. اینقدرى كه آنها مىخواستند كه مشروطه تحقق پیدا كند و قانون اساسى در كار باشد..." (4)
امام، با توجه به اهمیتحادثه مشروطه و عبرتهاى برخاسته از آن، در وصیتنامه سیاسى خود نیز بازهم بر جنبههاى عبرتآموزى آن واقعه تاكید و اصرار داشتهاند و در آن میان به نقش محورى و كلیدى علما در جنبش مشروطیت اشاره نمودهاند:
"همه دیدید و نسل آتیه خواهد شنید كه دست سیاستبازان پیرو شرق و غرب، روحانیون را كه اساس مشروطیت را با زحمات و رنجها بنیان گذاشتند از صحنه خارج كردند و..." (5)
ملاحظه مىشود كه امام تاسیس و استقرار مشروطیت را تنها با كوشش و رهبرى علماى طراز اول و روحانیان امكانپذیر دانسته و آن را جزء مفاخر تاریخ مبارزات علما به حساب آورده است. بنابراین از نظر امام انقلاب مشروطیت نه تنها وارداتى نبود بلكه بر مبناى خاستگاه ملى و با رهبرى روحانیت تحقق یافته بود.
پاسخ پرسش سوم از دیدگاه امام
تدوین قانون اساسى ایران به همراه متمم آن، از فصول مهم و سرنوشتساز انقلاب مشروطیت ایران بود. از آن جا كه تجربه سیاسى و علمى براى تدوین قانون و تاسیس مجلس قانونگذارى در ایران وجود نداشت لذا رهبران دینى و سیاسى با تمسك به كتابچههاى قوانین اساسى كشورهاى غربى خصوصا فرانسه و بلژیك به بهرهبردارى از تجارب آنان برخاستند، این تلاش، لزوما به معناى آن نبود كه در شكل و محتوا و در كلیات و جزئیات، قانون اساسى ایران، كپى و برگردان كامل قوانین غربى باشد. رهبران دینى و علماى ناظر بر تدوین پیشنویس قانون اساسى بخوبى براین امر واقف بودند و همه جا عدم تعارض و تنافى مواد و تبصرهها را با قوانین و مقررات اسلامى، در نظر داشتند. استفاده از قوانین اساسى غربى تنها در شكل مقصود مقننین اولیه بوده است و این معنا كاملا از متون و منابع تاریخى از یكطرف و مضمون و منطوق قانون اساسى ایران در گذشته بدست مىآید كه تا چه میزان قوانین و مقررات اسلامى مدنظر بوده است.بهرحال از زمان شروع مطالعه و تدوین پیشنویس قانون اساسى تا تصویب نهایى آن در مجلس شوراى ملى، شرایط سخت و ناگوار سیاسى بر جامعه تازه متولد شده مشروطیت گذشت كه از همه مهمتر انشقاق و اختلافى بود كه در پیكره واحد و منسجم رهبران دینى حاصل گشت. اختلافى كه نهایتا تیر خلاص را بر پیشانى انقلاب مردمى وارد ساخت و آن را در مسیر دیگرى رقم زد. در بخشهاى بعدى به آثار و تبعات این اختلاف پرداخته خواهد شد. در این قسمت نظرات امام راحل پیرامون قانون اساسى و محتواى آن را جویا خواهیم شد و پس از آن مرورى كوتاه بر اصول قابل بحث قانون اساسى خواهیم داشت.
2- امام و قانون اساسى مشروطه:
امام در سخنرانى پرشور خود در فروردین 1343 رژیم پهلوى را به عدم رعایت قانون اساسى و متمم آن متهم ساختند و با توضیحى روشن به دفاع از جنبههاى اسلامى و مردمى آن پرداختند: "... علماى اسلام در صدر مشروطیت در مقابل استبداد سیاه ایستادند و براى ملت آزادى گرفتند قوانین جعل كردند، قوانینى كه به نفع ملت است، به نفع استقلال كشور است، به نفع اسلام است، قوانین اسلام است، این را با خونهاى خودشان، با زجرهایى كه دیدند و كشیدند با بیچارگىهایى كه متوجه به آنها شد، گرفتند... متمم قانون اساسى [را] شما عمل كنید كه علماى اسلام درصدر مشروطیت جان دادند، براى گرفتن این و رفع كردن اسارت ملتها، شما بنشینید به این قانون اساسى عمل كنید." (6)از مواضع و دیدگاه امام چنین برمىآید كه ایشان، قانون اساسى و متمم آن را، نتیجه مبارزات مردم به رهبرى علما دانسته و آن را حاصل خونهاى ریخته شده و زجرهاى تاریخى ملت ایران مىدانند. قانون اساسى كه نفى استبداد و حاكمیت ملى را در عدم تنافى و تناقض با ارزشها و آئین اسلامى نوید مىداد.
3- گرایشات مذهبى در قانون اساسى مشروطه:
تسلط مذهب بر حاكمیت و قدرت دنیوى به موجب اصل 2 و 27 متمم قانون اساسى كه نظارت مجتهدان طراز اول را بر وضع قوانین و تطبیق آن با موازین شرعى تا زمان ظهور حضرت ولیعصر (عج) مقرر داشته، تضمین گردیده است. در اصل 27 متمم با صراحت كامل استقرار قوانین را موقوف بر مخالف نبودن با موازین شرعى منظور كرده است و به موجب همین اصل و اصول 71 و 73 متمم قانون اساسى، حق مداخله مستقیم در قوه قضایى را براى روحانیون باقى گذاشته است. از همه جالبتر در مورد مقوله آزادى، به موجب اصول 20 و 21 متمم قانون اساسى، آزادى مطبوعات و جراید و تشكیل اجتماعات و به عبارت دیگر احترام آزادى فكر و عقیده كه از حقوق مسلم هر فردى است. به شروطى محدود مىشود كه از آن جمله موافقت آنها با موازین شرعى است، قانونگذاران در مساله فرهنگ و آموزش و ترویج صنایع، قیدى را متذكر شدهاند كه نظارت و دخالت مذهب را كاملا تثبیت مىنماید. به موجب اصل 18 متمم قانون اساسى فقط تحصیل علوم و صنایعى آزاد است كه در شرع ممنوع نباشد.با عنایتبه محتواى همین قانون اساسى بود كه امام همواره رژیم شاه را متهم مىساختند كه برخلاف قانون اساسى عمل مىكند و ملتزم به اصول آن نیست.
"... متمم قانون اساسى، شما عمل كنید كه علماى اسلام در صدر مشروطیت جان دادند براى گرفتن این و رفع كردن اسارت ملتها، شما بنشینید به این قانون اساسى عمل كنید". (7)
4- امام و انحراف نهضت مشروطیت:
نهضت مشروطیت ایران كه با حمایت قاطع رهبران دینى و در راس همه، آخوند خراسانى به پیروزى رسیده بود، در فرآیند حركت تاریخى خود، با تهاجمات و تهدیدهاى جدى از برون و درون مواجه گشت و سرانجام در حالیكه تنها قالب و اسمى از آن باقى مانده بود بدست كودتاگران سوم اسفند (رضاخان) استحاله گشت. در چگونگى پیدایش این رخداد تاریخى و علتیابى سقوط مشروطیت از زوایاى مختلف مطالب فراوانى مطرح شده است. از سوى امام خمینى نیز در طول دوران نهضت و به ویژه پس از پیروزى انقلاب نسبت به این موضوع حساسیت زیادى نشان داده شد، به طوری كه حجم قابل توجهى از فرمایشات تاریخى امام راجع به قضیه مشروطیت، به موضوع انحراف مشروطیت اختصاص یافته است.امام خمینى (ره) در خصوص آفتها و كجرویهایى كه بالمآل مىتوانند به عنوان خطرات جدى انقلاب اسلامى را تهدید نمایند، هشدار داده و با توجه به تشابهات فراوان انقلاب مشروطیت با انقلاب اسلامى، همه جا، حادثه تاریخى مشروطیت را به عنوان شاهدى بر گفتار خود، مثال زدهاند.
آنچه كه تاریخ این دوره گواهى مىدهد سیاستهاى انگلیس و روس و تلاش عوامل آنها در نفوذ به صفوف انقلاب و استحاله آن از درون، نقش مهم و اساسى داشتهاند. پیدایش گروههاى تندرو و تروریست و آشفته و نگران ساختن جامعه از آینده انقلاب، انتشار تعداد كثیرى روزنامه و نشریه و به تعبیر برخى از محققان، فحش نامههایى كه عمدتا علیه روحانیت و علما دستبه قلم شده بودند. نفوذ عناصر انگلوفیل به داخل مجلس شوراى ملى كه همچون عمله اجنبى به كندن ریشههاى انقلاب فكر مىكردند. سرسپردگى تعدادى از وزراء و گرایشات آنان به روس یا انگلیس، سؤاستفاده دربار از اختلافهاى بین علما و دامن زدن به این اختلافات، پیدایش احزاب و دسته های سیاسى كه عموما به اتكاء و حمایت دول خارجى، اظهار وجود مىكردند و در آشفته ساختن جو سیاسى و اجتماعى موثر بودند، چهره انقلاب مشروطیت را خدشه دار و آن را ناكام ساختند مجموعه تلاشهاى مخالفین نشان مىدهد، كه حذف روحانیت و لكهدار ساختن چهره سیاسى و مبارزاتى علما، (كه از ابتداى قاجار و در جریان جنگهاى ایران و روس (1243- 1239ق) و (1228- 1218ق) پتانسیل عظیمى از خود نشان داده بود، و در قضایاى مخالفت با قرارداد رویتر 1290 ق و همچنین جنبش تنباكو (1309 ق) كمر انگلیسىها را شكسته بودند) مدنظر بوده است. حركتى كه نهایتا علما را بر این باور نشاند كه بایستى از سیاست دورى گزینند و آن را به دنیاداران و سیاستمداران واگذارند.
امام خمینى (ره) به عنوان فقیهى وارسته و سیاستمدارى برجسته كه از منظر و افقى متعالى، به روند حوادث پیش آمده نظر داشته است ، درخلال دوران مبارزات همواره نسبت به عبرتهایى كه از حوادث باید گرفت تاكید داشتهاند. از دید امام، تلاش اجانب براى شكستن روحانیت و متعاقبا شكستن صفوف متحد ملت، اولین عامل در انحراف مشروطیت به حساب مىآید .
نكته بسیار مهم و توجهكردنى در بیان حضرت امام، بىتوجهى و اغفال روحانیون و علما از مكر و دسیسههاى دشمنان خارجى و داخلى مشروطیت بوده است. بدنبال وارد شدن روحانیون در دعواهاى سیاسى اختلافانگیز و چند تكه شدن نهضت از درون و ضربههایى كه طرفین دعوا ناخاسته متحمل شدند، حادثه تلخ دیگرى اتفاق افتاد كه این حادثه، چندین دهه سایه خود را بر حوزهها و تفكر سیاسى - اجتماعى روحانیت، افكنده ساخت. جدایى علما از سیاست و دور ماندن و عدم دخالت آنان در امور سیاسى، تفكر جدیدى بود كه از ناكامیها و تلخكامیهاى نهضت مشروطیتحاصل آمده بود. امام خمینى (ره) در این زمینه نیز مطالبى را با نگرانى و ناراحتى بیان فرمودهاند و رویكرد جدید روحانیت را مورد انتقاد قرار دادهاند: "... همه دیدید و نسل آتیه خواهد شنید كه دست سیاستبازان پیرو شرق و غرب، روحانیون را كه اساس مشروطیت را با زحمات و رنجها بنیان گذاشتند از صحنه خارج كردند و روحانیون نیز بازى سیاستبازان را خورده و دخالت در امور كشور و مسلمین را خارج از مقام خود انگاشتند و صحنه را به دست غربزدگان سپردند و به سر مشروطیت و قانون اساسى و كشور و اسلام آن آوردند كه جبرانش احتیاج به زمان طولانى دارد." (8)
به تعبیر دیگر امام عدم دخالت روحانیون در استمرار و تداوم مشروطیت را بزرگترین عامل شكست مشروطیت و خرابى ملك و زایل شدن عزت ملت معرفى نمودهاند: "... اگر درصدر مشروطه علما آمده بودند در میدان، مومنین آمده بودند، روشنفكرهاى متعهد آمده بودند و مسلمانهاى متعهد آمده بودند و قبضه كرده بودند مجلس را و نگذاشته بودند كه دیگران بیایند و مجلس را بگیرند، ما به این روزگار نمىرسیدیم، ما مملكتمان خراب نمىشد، ما عزتمان از بین نمىرفت لكن شیاطینى كه در آن وقت بودند، بیخ گوش اینها خواندهاند كه شما در سیاست داخل نشوید، سیاست است این، شما را به سیاست چه و آنها باور كردند كه خیرخواه هستند". (9)
امام از نقش مرموز و موذیانه دربار استبداد در منحرف ساختن مشروطیت غافل نشده است. دربار محمدعلى شاه قاجار كه از استقرار مجلس و حاكمیت ملى، سخت نگران و هراسناك بود، و منافع نامشروع خود را در خطر مىدید، موذیانه به دفاع از مشروعه در مقابل مشروطه برخاست و در این زمینه محمدعلى شاه طى نامهاى كه به مجلس شوراى ملى ارسال داشته است، خود را مدافع اجراى شریعت محمدى در مقابل مشروطهطلبان معرفى نموده است! (10)بدیهى است دربارى كه دستش به خون مسلمانان در حوادث گوناگون آغشته است و با اتكاى روسها بر اریكه قدرت نشسته است، و در براندازى اسلام و روحانیت از هیچ كوششى دریغ نورزیده است، مواضع جدید را تنها پس از مطرح ساختن مشروعه مشروطه از سوى شیخ فضلالله نورى و هواداران وى اتخاذ نموده است. با این قصد كه در صفوف روحانیت تفرقه و جدایى آنان را تشدید و نهایتا در كوبیدن نهضت توفیق بدست آورد. اقدامى كه در پایان یكسال واندى از وقوع پیروزى مشروطیت رخ داد و با بمباران مجلس محمدعلى شاه و مستبدین به اهداف خود دستیافتند.
امام در بخشی دیگر از فرمایشات خود اشاره به تبلیغات سطلنتطلبهاى آن روز دارد كه مشروطهطلبان را بىدین و قوانین آنان را خلاف شریعت محمدى (ص) دانسته و عملا حكومت استبداد را در مقابل مشروطه ترویج مىنمودند. امام در این رابطه نیز باز به تغافل بعضى از منبرىها اشاره مىنماید. در پى ایجاد اختلافات عمیق در بین سران روحانى نهضت و چند دستگى مردم، نهایتا نقشه خارجیها و عوامل مستبد داخلى آنان به ثمر نشست. اولین اقدام، ترور و حذف فیزیكى سران روحانیت از بستر حوادث سیاسى بود. شهید شیخ فضلالله نورى اولین قربانى این توطئه بود. بدنبال اوجگیرى مقاومتهاى مردمى در برابر استبداد صغیره و قیام و مقاومت قهرمانانه تبریز به پایمردى ستارخان و باقرخان، انگلیسیها از بیم اوجگیرى نهضت و سقوط تهران بدست نیروهاى اصیل انقلاب به سرعت ستبكار شده و با تهییج و ارسال مهرهها و امكانات تسلیحاتى خود به شمال و منطقه اصفهان، دو ستون از نیروهاى به ظاهر مشروطهخواه را براى تصرف تهران روانه نمودند.
ستون اصفهان به رهبرى سردار اسعد بختیارى فئودال معروف و دوست نزدیك انگلیسىها كه در لندن و پاریس خوشنشینى مىكرد و ستون دوم از گیلان به رهبرى سپهسالار اعظم كه تا یك ماه قبل از آن رهبرى محاصره ستارخان و یارانش را در تبریز بر عهده داشت. این دو ستون روانه تهران شدند و پس از تصرف و خلع ید محمدعلى شاه از سلطنت استقرار مشروطه دوم را جشن گرفتند! ! اولین اقدام شنیع و ضدانقلابى حاكمیت جدید، دستگیرى شیخ فضلالله نورى و اعدام وى در ملاء عام بود؟ ! حادثه آنچنان برقآسا و مرموزانه پیش آمد، كه هیچ بازتاب و عكسالعملى را در جوامع مذهبى و سیاسى بروز نداد.
توطئه حذف روحانیت و رهبران دینى و منفعل ساختن آنان، به اجرا درآمده بود. جو آنچنان مسموم و شكننده علیه روحانیت ایجاد شده بود، كه حتى مراكز علمى نجف هم علیه این اقدام موضع نگرفتند:
"... حتى قضیه مرحوم آقا شیخ فضلالله را در نجف هم یك جور بدى منعكس كردند، كه آنجا هم صدایى از آن در نیامد. این جوى كه ساختند در ایران، و در سایر جاها این جو اسباب این شد كه آقا شیخ فضلالله را با دستبعضى از روحانیون خود ایران محكوم كردند و بعد او را آوردند در وسط میدان و به دار كشیدند و پاى آن هم ایستادند كف زدند و شكست دادند اسلام را در آنوقت و مردم غفلت داشتند از این عمل. حتى علما هم غفلت داشتند." (11)
اعدام شیخ فضلالله نورى بدست نیروهاى به ظاهر انقلابى، شكستن حریم و حرمت مرجعیت در ایران بود كه یقینا انگلیسىها بیش از چندین دهه در انتظار چنین روزى بودند. سكوت علما و مردم موجب گشت كه انگلیس و ایادى داخلى آنان، روند حذف روحانیت را شتابان ادامه دهند. شهادت سیدعبدالله بهبهانى رهبر بزرگ مشروطیت در داخل ایران یكسال پس از شهادت شیخ فضلالله نورى، زنگ خطر و هشدارى بود كه دشمنان انقلاب و مردم بصدا درآوردند. با این كه هر دو شهید در دو طیف مخالف حضور داشتند و یكى در صف مشروطهخواهان و دیگرى در صف مخالفین مشروطه، اما نحوه عمل و طرز شهادت هر دو این پیام را داشت كه دشمنان تنها به یك هدف مىاندیشند و آن حذف علما و روحانیت از بستر سیاسى و تضعیف اسلامیت و عدم دخالت دین در امور حكومتى و اداره جامعه مىباشد.
در كنار ترور فیزیكى روحانیون، تبلیغات گستردهاى نیز علیه روحانیت و دخالت آنان در امور سیاسى رواج داشت. حزب دمكرات ایران، شامل افرادى همچون تقىزاده و ملكالشعراى بهار و... عملا در اساسنامه خود، تفكیك دین از سیاست را تجویز مىكرد. (12)
مطالب بسیار تندى از تقىزاده علیه مذهب و به طرفدارى از غرب پراكنده مىشد كه در آشفتگى جو سیاسى و روحانیتزدایى موثر بوده است. (13)بدلیل این مشى ناپسند و نابخردانه، كه منافع ملى ایران را نیز به خطرانداخته بود، تقىزاده با فشار علماى نجف از ایران خارج شد و تا روى كارآمدن حكومت رضاشاه به ایران برنگشت. سرانجام تلاشهاى چندجانبه علیه روحانیت موجبات حذف و انفعال بخش كثیرى از آنان را فراهم آورد به نحوى كه همین عامل یعنى دورى گزیدن روحانیت از سیاست مقدمات كودتاى سوم اسفند و ظهور دیكتاتورى مخوف رضاخان را مهیا ساخت.
امام با جمعبندى همه نكات و موارد قبل، پایان حادثه مشروطیت را چنین ترسیم نمودهاند: "در جنبش مشروطیت همین علما در راس بودند و اصل مشروطیت اساسش از نجف به دست علما و در ایران به دست علما شروع شد و پیش رفت. اینقدرى كه آنها مىخواستند كه مشروطه تحقق پیدا كند و قانون اساسى در كار باشد، شد لكن بعد از آنكه شد، دنبالهاش گرفته نشد. مردم بىطرف بودند، روحانیون هم رفتند هركس سراغ كار خودش، از آن طرف عمال قدرتهاى خارجى و خصوصا در آنوقت انگلستان در كار بودند كه اینها را از صحنه خارج كنند یا به ترور و یا به تبلیغات. گویندگان و نویسندگان آنها كوشش كردند به اینكه روحانیون را از دخالت در سیاست خارج كنند و سیاست را بدهند به دست آنهایى كه مىتوانند به قول آنها، یعنى فرنگ رفتهها و غرب زدهها و شرق زدهها و كردند آنچه را كردند. یعنى اسم مشروطه بود و واقعیت استبداد، آن استبداد تاریك ظلمانى، شاید بدتر از زمان، و حتما بدتر از زمانهاى سابق". (14)
5- فرجام انقلاب مشروطیت:
با خروج روحانیت از صحنه سیاست، عملا جریان امور به دست روشنفكران غربزده و مستبدان مشروطهنما افتاد. و مجلس شوراى ملى، تنها سنگر و كانون مقاومت ملى، به مرور زمان از افراد انقلابى و روحانیون متعهد تهى شد. به استثناى افراد نادرى همچون مدرس، كه امام دائما وى را به عنوان الگوى روحانیت بیدار و سیاستمدارى وارسته معرفى مىنماید، سایرین قابل اعتماد و اتكا نبودند. به همین دلیل با سقوط قوه مقننه و نبودن هیچ مانع و رادعى در برابر افزونطلبىهاى استعمار و استبداد، بتدریج زمینههاى تضعیف نهادهاى كشور و از هم پاشیدگى امور فراهم گشت. این مساله در نهایت افكار و اذهان عمومى را به سمت پذیرش حكومت دیكتاتورى و پیدایش "دیكتاتور مصلح" سوق داد، دیكتاتورى كه بتواند به ناامنى و آشفتگى كشور خاتمه داده و اصلاحات داخلى را انجام دهد. انگلیسىها از همین فرصتبدست آمده سود جسته و با گزینش رضاخان به عنوان عامل و مجرى كودتا، پس از یك دهه و نیم از وقوع مشروطیت، بهاندیشه و هدف استحاله مشروطیت در قالب كودتاى سوم حوت جامهعمل پوشاندند.امام جریان تضعیف مجلس را پس از دوره اول، از پیامدهاى خروج روحانیت از صحنه سیاست دانستهاند:
"... نكند مثل مشروطه شود كه آقایان تلاش كردند و مشروطه را بنا گذاشتند، آنوقت چند نفر از سیاسیون مستبد، مشروطهخواه شدند و حكومت را گرفتند و هر دوره مجلس را بدتر از دوره قبل تشكیل دادند. دوره اول مجلس در مشروطه بد نبود و شاید هم خوب بود، ولى بعدها كمكم رسید به جایى كه خودشان افرادى را انتخاب مىكردند". (15)
تنها مجتهدى كه از ابتداى مشروطیت تا آغاز سلطنت رضاشاه (1304- 1285ش) همواره در حوادث و جریانات سیاسى حضور فعال داشت و در تمام فراز و نشیبها با قامتى استوار و صلابتى وصفناشدنى به دفاع از دستاورد مشروطیت و قانون اساسى مىپرداخت، شهید مدرس بود. وى در مجلس دوم به عنوان یكى از مجتهدین طراز اول و از آن پس تا پایان مجلس ششم در تمام ادوار مجلس حضورى بىنظیر از خود به نمایش گذاشت.
مدرس در ماجراى جنگ جهانى اول و مهاجرت دولت موقت به عثمانى نقش اول را داشت در ماجراى قرارداد 1919 م معروف به قرارداد وثوقالدوله، پرچمدار مبارزه با انگلیسىها و خنثىكننده توطئه مملكتبرانداز آنان بود. در ماجراى كودتاى رضاخان تنها مجتهد سیاستمدارى بود كه شجاعانه در مجلس چهارم و در پشت تریبون كودتا را مخالف با قانون اساسى و مغایر با قرآن مجید خواند و مخالفتخود را با كودتاگران اعلام نمود. در ماجراى طرح جمهورى كردن كشور توسط رضاخان وى به تنهایى به جنگ با رضاخان شتافت و نقشه وى را خنثى و برملا نمود. به همین دلیل است كه امام خمینى (ره) در بین چهرههاى متعدد روحانى و سیاسى تاریخ معاصر، بیش از همه از مدرس نام برده است و او را مصداق واقعى در نظریه جداناپذیرى دین و سیاست معرفى و همچنین روش و منش او را به عنوان یك سیاستمدار متدین و بىتوجه به مظاهر دنیوى به نسل انقلابى یادآور شده است.
امام خمینى مكرر، از خلاء مدرس و مدرسها در تاریخ سیاسى معاصر ایران یاد مىكند و حتى صراحتا بیان مىدارد كه اگر در مناطق ایران افكار مدرس وجود داشت، مشروطه به سلامتبه سر منزل مقصود مىرسید:
"... اگر در هر شهرى و استانى چند نفر موثر، افكار مثل مرحوم مدرس شهید را داشتند، مشروطه به طور مشروع و صحیح پیش مىرفت و قانون اساسى با متمم آن كه مرحوم حاج شیخ فضلالله در راه آن شهید شد، دستخوش افكار غربى و دستخوش تصرفاتى كه در آن شد نمىگردید. و اسلام عزیز و مسلمانان مظلوم ایران آن رنجهاى طاقتفرسا را نمىكشیدند. بدنبال خروج روحانیون یا به عبارت دیگر اخراج آنان از صحنه، عموم متدینین از هر قشرى از اقشار، چه فرهنگى، چه كارگرى، چه ادارى و بازارى و چه غیر اینها نیز از دخالت كناره گرفتند یا بركنارشان كردند و آن شد كه شد". (16)
نتیجه كنارهگیرى روحانیت و مردم از سیاست، به تشدید نفوذ خانها و فئودالها و قلدران انجامید. وضعیتى كه اربابان خارجى و مستبدین داخلى خواهان آن بودند. امام به عنوان ناظر و شاهد وقایع مذكور مىفرمایند: "... من خودم شاهد بودم قبل از رضاشاه، زمان احمدشاه و آنوقتها این دستخانها بود، خانها وكیل درست مىكردند و بعد كه رضاشاه آمد و این خانها را یك قدرى متمركز كرد در خودش نه از بین برد، همه قدرتها را در خودش متمركز كرد و همه ظلمهایى كه خانها مىكردند خودش مىكرد، بعد كه اینطور شد، دیگر دست اینها بود و هیچ مردم، و ملت اصلا مطرح نبودند، ملت كیست". (17)
با این همه مدرس مجاهد خستگىناپذیرى بود كه در تمام بحرانها و ناملایمات سیاسى، یك لحظه از صحنه سیاست غیبت نكرد و دست از حقگویى برنداشت:
" ... اشخاص دیگرى از قبیل ملكالشعراء و دیگران همه دنبال او بودند اما او بود كه مىایستاد و برخلاف ظلم، برخلاف تعدیات آن شخص (18)صحبت مىكرد". (19)
رضاشاه از اول كودتا تا به چنگ آوردن سلطنت (1304ش1299)، تلاش مىنمود كه از خود چهرهاى طرفدار مذهب و شریعت نشان دهد و در این جهت حتى نظرات مثبت بعضى از علما را نیز به خود جلب نموده بود. (20) معذلك تنها مجتهدى كه از اول كودتا با وى ضدیت و مخالفت داشت مرحوم مدرس بود. رضاشاه بعد از تصرف كامل قدرت، تلاش زیادى نمود كه وى را به خود نزدیك و حتى تطمیع نماید كه توفیقى بدست نیاورد.
وى از ابتداى مجلس هفتم و با حذف مدرس از نمایندگى مجلس، به قلع و قمع وسیع مخالفین خود پرداخت و در این میانه پس از اقدام به چند مورد ترور نافرجام علیه مدرس، سرانجام وى را به خواف تبعید و در آنجا به شهادت رساند.
"... بعد از اینكه آن مجلسى كه مرحوم مدرس در آن بود به مجرد اینكه مجلس تمام شد، فرستادند ایشان را گرفتند و بردند و با آن زجرها شهید كردند. شما دیگر سراغ دارید یك مجلسى كه واقعا مال ملت باشد و مردم خودشان به طور آزاد انتخاب كرده باشند". (21)
به این ترتیب، از نظر امام، با شهادت مدرس و سقوط آخرین سنگر مقاومت روحانیت در مجلس، دوران افول مشروطیتبه پایان مىرسد و عصر دیگرى از استبداد سیاه كه مشخصه اصلى آن دینزدایى بود در قالب اسم بىمسماى مشروطیتبه ظهور مىرسد عصرى كه بیش از نیم قرن حاكمیت رژیم پهلوى را بر ایران اسلامى شاهد بود و تنها با ظهور مجدد جنبش علما و روحانیت به رهبرى بى بدیل امام خمینى (ره) حیات ننگین آن خاتمه یافت.
پى نوشتها:
1. در این خصوص به آثار جواهر لعل نهرو (نگاهى به تاریخ جهان) و حسنین هیكل نویسنده شهیر مصرى مراجعه شود.2 و 3. احمد كسروى، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ص 313 و سیدحسن تقىزاده، زندگانى طوفانى و مجموعه مقالات.
4. صحیفه نور، ج 15، ص 202 (سخنرانى 4/8/1360ش) .
5. صحیفه نور، ج 21، ص 186 (وصیتنامه) .
6. صحیفه نور، ج 1، ص 68 (سخنرانى 21/1/1343ش) .
7. صحیفه نور، ج 1، ص 68.
8. صحیفه نور، ج 21، ص 186.
9. همان جا، ج 12، ص 7.
10. محمد مهدى شریف كاشانى، واقعات اتفاقیه، ج 1، ص 125.
11. صحیفه نور، ج 18، ص 181.
12. ملكالشعراى بهار، تاریخچه احزاب سیاسى در ایران، مجلدات 1 و 2.
13. تقىزاده در سلسله سخنرانیها و مقالات خود در دهههاى بعد به این موارد اعتراف كرده است. رجوع شود به: زندگانى طوفانى و مجموعه مقالات تقىزاده، خطابه اخذ تمدن خارجى.
14. همان، ج 18، ص 79- 178.
16. همان جا، ج 18، ص 231.
17. همان جا، ج 8، ص 150.
18. منظور رضاشاه مىباشد.
19. همان جا، ج 1، ص 261.
20. رجوع شود به تاریخ بیستساله - حسین مكى، صورت مذاكرات مجلس موسسان.
21. همان جا، ج 16، ص 90.