تبیان، دستیار زندگی
مدخل: چهارده مرداد، سالگرد انقلاب مشروطیت ایران، یادآور حماسه حضور و عزم ملى مردم ایران در مبارزه با استبداد و استیلاى خارجى است. در حالیكه بیش از یك قرن از روى كارآمدن قاجاریان در ایران می ‏گذشت، و در شرایطى كه فرنگیها درخل...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

امام و انقلاب مشروطیت ایران

مدخل:

چهارده مرداد، سالگرد انقلاب مشروطیت ایران، یادآور حماسه حضور و عزم ملى مردم ایران در مبارزه با استبداد و استیلاى خارجى است. در حالیكه بیش از یك قرن از روى كارآمدن قاجاریان در ایران می ‏گذشت، و در شرایطى كه فرنگیها درخلال این ایام، با رشد و توسعه‏اى روزافزون استیلاى خود را بر ملل ضعیف و قسمت اعظم دنیاى آن روز مسجل ساخته بودند، و در حالیكه دو قدرت روس و انگلیس، بلامنازع در ایران خیمه زده بودند، جنبش مشروطیت ایران (1285 ش/ 1324ق) همچون صاعقه‏اى علیه استبداد و استعمار صلا سر داد و نداى حریت و آزادگى و مبارزه علیه ظلم و جور را طنین ‏انداز ساخت. بدون شك این حادثه سترگ به عنوان یكى از رویدادهاى بزرگ و مهم تاریخ ایران و جهان در آغاز قرن بیستم (1904م) به شمار مى‏آید، زیرا علاوه بر آثار و تبعات داخلى، خیزشها و حركت هاى سیاسى و اجتماعى در كشورهاى اطراف را نیز بدنبال خود داشت. به گونه‏اى كه، تحولات داخلى عثمانى، مصر، عراق، هند و مبارزات مردم این مناطق علیه استبداد و استعمار، بى‏تاثیر از واقعه مشروطیت ایران نبوده است. (1)

با این همه در چند و چون قیام مشروطیت، و علل و عوامل و جهت‏گیرى و سمت‏گیرى آن تاكنون بحثها و مناقشات مختلفى بین اصحاب تاریخ معاصر و جریانات سیاسى وقوع یافته كه همچنان ادامه دارد. سوالات عمده‏اى را كه پیرامون این حادثه تاریخى وجود دارد مى‏توان به صورت ذیل مطرح نمود.

1. آیا جنبش مشروطیت، جریانى وارداتى بود و به بیان دیگر دست استعمار و سیاستهاى خارجى در خلق و ایجاد آن نقش داشت؟ و یا برآمده از عزم و اراده ملت‏بود؟

2. رهبران جنبش چه كسانى بودند؟ مهره‏هاى نفوذى انگلیس و از غرب بازگشتگان و یا نیروهاى مردمى كه در راس آنان مرجعیت‏شیعه و علماى اسلام بودند؟

3. قانون اساسى و متمم آن به عنوان اولین میثاق ملى و دستاورد قیام خونین مشروطیت، ملهم از آئین و قوانین غربى است و دست اجنبى در آن به كار رفته است و به تعبیر دیگر در تضاد و یا تعارض با آئین اسلامى و منافع ملى بود یا خیر؟

4. انحراف در مشروطیت و راه و روش اولیه و خالى شدن آن از مضامین و اهداف انقلابى چگونه پدیدار گشت؟

در پاسخ به سوالات مذكور كتابها و مقاله‏ها و گفتارهاى زیادى تالیف و تحریر شده است ‏به ویژه با سقوط حكومت پهلوى و باز شدن مراكز اسنادى و آرشیوى و همچنین، انتشار منابع تاریخ شفاهى و خاطرات بسیارى از دست‏اندركاران انقلاب مشروطیت (كه بعضا تا دو دهه گذشته در حیات بودند) زوایاى تاریك و مجهولات بسیارى كشف شده است، با وجود این پرونده عظیم حادثه مشروطیت و پیامدهاى آن همچنان مفتوح مانده است تا پژوهشگران و نقادان نسل انقلاب اسلامى با تكیه بر منابع و اسناد و بهره‏گیرى از تجارب دو انقلاب به رهیافتهاى جدیدى دست‏ یابند.

امام خمینى (ره) ، از نادر كسانى است، كه در متن حادثه مشروطیت تولد یافت (1281 ش) و در كوران حوادث بعدى، دوران كودكى و جوانى خود را سپرى نمود. بدین ترتیب و با این پیشینه و سابقه امام در دو مقطع تاریخى و در توضیح و تبیین قدرت‏یابى رژیم پهلوى و عدم پایبندى این رژیم به اصول و مبانى مشروطیت، بحثها و اشارات مهمى پیرامون انقلاب مذكور داشته است. یك بار در اوایل سقوط رضاشاه و بار دوم  با شروع نهضت اسلامى در سال 1341 و در خلال حوادث 15 خرداد تا تبعید امام به تركیه، امام به مناسبتهایى به موضوع حادثه مشروطیت اشارات مهمى داشته‏اند. امام در بحث پیرامون "حكومت اسلامى" در سال 1348 ش و در نجف اشرف باز هم حادثه مشروطیت را به عنوان تجربه ارزشمند مثال زده‏اند.

امام در جلوگیرى از آفتهاى انقلاب برانداز كه در راس آن اختلاف و دو دستگى بین نیروهاى انقلابى و صفوف مردم بوده است، به كرات حادثه مشروطیت را شاهد مثال آورده و همگان را به عبرت‏آموزى از تجارب ارزشمند مشروطیت دعوت نموده‏اند.

بنابراین نظرات و دیدگاههاى امام راحل درباره رویداد تاریخى مشروطیت هم به عنوان شاهدى بصیر و هوشمند كه در متن حوادث پس از آن حاضر بوده‏اند، و هم به عنوان رهبر یكى از بزرگترین انقلابهاى دوران‏ساز تاریخ معاصر، كه انقلاب مشروطیت را به انقلاب عظیم اسلامى پیوند زده‏اند براى محققان و پژوهشگران و نسل جوان انقلاب حائز اهمیت فراوان است امید است كه این نوشتار به سهم خود راهگشاى مباحث و اهداف فوق باشد.

1- علما و مشروطیت:

قیام مشروطیت‏بازتاب اعمال و اقدامات مستبدانه حكام قاجار در طول بیش از یك قرن بوده است. قبل از آن مردم ایران در حادثه جنبش تنباكو، در واكنشى تند و سراسرى به دستور رهبر دینى (میرزاى شیرازى) با تحریم تنباكو به مبارزه منفى با انگلیسیها پرداختند و از قبل آن ضربه جبران‏ناپذیرى به دستگاه قاجار و ناصرالدین شاه وارد ساختند. كشته شدن ناصرالدین شاه (1313 ق) بدست میرزارضا كرمانى، را مى‏توان تتمه قیام تنباكو و مقدمه نهضت مشروطیت‏ به حساب آورد. از آن تاریخ تا پیروزى مشروطیت (1324) به مدت ده سال، فضاى سیاسى ایران به طرز شگفت‏آورى متحول گردید و در شهرهاى بزرگ و به ویژه در تهران مردم خواستار پایان بخشیدن به سلطه استبدادى و استقرار حاكمیت ملت در قالب مجلس قانونگذارى شدند. براساس مدارك و منابع فراوان تاریخى، رهبران دینى نقش اساسى و بنیادین در این تحول داشتند بطورى كه مرجعیت‏شیعه و مستقر در نجف به رهبرى علماى ثلاث (آخوند خراسانى، میرزاعبدالله مازندرانى و میرزاخلیل تهرانى) مشتركا مسوولیت اداره انقلاب را برعهده داشتند. در ایران علماى تهران همچون سیدعبدالله بهبهانى، سیدمحمد طباطبایى و شیخ فضل‏الله نورى به عنوان علماى طراز اول به رتق و فتق امور انقلاب و پیشبرد آن همت گماشته بودند و در شهرهاى بزرگ همچون اصفهان، آقا نجفى و حاج آقا نورالله اصفهانى و در شیراز و فارس، بزرگانى چون محلاتى و مجتهد لارى و در تبریز، مجتهد تبریزى و ثقة‏الاسلام در تهییج و بسیج مردمى فعال و كوشا بودند.

عموم روشنفكران و حتى مخالفان دخالت روحانیان در مذهب، همچون تقى‏زاده و سیداحمد كسروى نقش بى‏بدیل علما در هدایت جنبش مشروطیت را ستوده‏اند و از آن به عنوان عوامل موثر در پیروزى نهضت نام برده‏اند. (2)

تقى‏زاده از نقش روحانیت و بویژه نقش سیدعبدالله بهبهانى به عنوان عمود خیمه انقلاب مشروطیت نام مى‏برد و آن را به نیكى مى‏ستاید. (3)

امام خمینى (ره) با اطلاع از حوادث پیش آمده در انقلاب مشروطیت، آن را رویكردى مثبت و در جهت استبدادزدایى معرفى نموده و رهبران دینى را در هدایت آن موثر مى‏دانند: چنانچه مى‏فرمایند: "... در جنبش مشروطیت همین علما در راس بودند و اصل مشروطیت اساسش از نجف به دست علما و در ایران به دست علما شروع شد و پیش رفت. اینقدرى كه آنها مى‏خواستند كه مشروطه تحقق پیدا كند و قانون اساسى در كار باشد..." (4)

امام، با توجه به اهمیت‏حادثه مشروطه و عبرتهاى برخاسته از آن، در وصیتنامه سیاسى خود نیز بازهم بر جنبه‏هاى عبرت‏آموزى آن واقعه تاكید و اصرار داشته‏اند و در آن میان به نقش محورى و كلیدى علما در جنبش مشروطیت اشاره نموده‏اند:

"همه دیدید و نسل آتیه خواهد شنید كه دست‏ سیاست‏بازان پیرو شرق و غرب، روحانیون را كه اساس مشروطیت را با زحمات و رنجها بنیان گذاشتند از صحنه خارج كردند و..." (5)

ملاحظه مى‏شود كه امام تاسیس و استقرار مشروطیت را تنها با كوشش و رهبرى علماى طراز اول و روحانیان امكان‏پذیر دانسته و آن را جزء مفاخر تاریخ مبارزات علما به حساب آورده است. بنابراین از نظر امام انقلاب مشروطیت نه تنها وارداتى نبود بلكه بر مبناى خاستگاه ملى و با رهبرى روحانیت تحقق یافته بود.

پاسخ پرسش سوم از دیدگاه امام

تدوین قانون اساسى ایران به همراه متمم آن، از فصول مهم و سرنوشت‏ساز انقلاب مشروطیت ایران بود. از آن جا كه تجربه سیاسى و علمى براى تدوین قانون و تاسیس مجلس قانونگذارى در ایران وجود نداشت لذا رهبران دینى و سیاسى با تمسك به كتابچه‏هاى قوانین اساسى كشورهاى غربى خصوصا فرانسه و بلژیك به بهره‏بردارى از تجارب آنان برخاستند، این تلاش، لزوما به معناى آن نبود كه در شكل و محتوا و در كلیات و جزئیات، قانون اساسى ایران، كپى و برگردان كامل قوانین غربى باشد. رهبران دینى و علماى ناظر بر تدوین پیش‏نویس قانون اساسى بخوبى براین امر واقف بودند و همه جا عدم تعارض و تنافى مواد و تبصره‏ها را با قوانین و مقررات اسلامى، در نظر داشتند. استفاده از قوانین اساسى غربى تنها در شكل مقصود مقننین اولیه بوده است و این معنا كاملا از متون و منابع تاریخى از یكطرف و مضمون و منطوق قانون اساسى ایران در گذشته بدست مى‏آید كه تا چه میزان قوانین و مقررات اسلامى مدنظر بوده است.

بهرحال از زمان شروع مطالعه و تدوین پیش‏نویس قانون اساسى تا تصویب نهایى آن در مجلس شوراى ملى، شرایط سخت و ناگوار سیاسى بر جامعه تازه متولد شده مشروطیت گذشت كه از همه مهمتر انشقاق و اختلافى بود كه در پیكره واحد و منسجم رهبران دینى حاصل گشت. اختلافى كه نهایتا تیر خلاص را بر پیشانى انقلاب مردمى وارد ساخت و آن را در مسیر دیگرى رقم زد. در بخشهاى بعدى به آثار و تبعات این اختلاف پرداخته خواهد شد. در این قسمت نظرات امام راحل پیرامون قانون اساسى و محتواى آن را جویا خواهیم شد و پس از آن مرورى كوتاه بر اصول قابل بحث قانون اساسى خواهیم داشت.

2- امام و قانون اساسى مشروطه:

امام در سخنرانى پرشور خود در فروردین 1343 رژیم پهلوى را به عدم رعایت قانون اساسى و متمم آن متهم ساختند و با توضیحى روشن به دفاع از جنبه‏هاى اسلامى و مردمى آن پرداختند: "... علماى اسلام در صدر مشروطیت در مقابل استبداد سیاه ایستادند و براى ملت آزادى گرفتند قوانین جعل كردند، قوانینى كه به نفع ملت است، به نفع استقلال كشور است، به نفع اسلام است، قوانین اسلام است، این را با خونهاى خودشان، با زجرهایى كه دیدند و كشیدند با بیچارگى‏هایى كه متوجه به آنها شد، گرفتند... متمم قانون اساسى [را] شما عمل كنید كه علماى اسلام درصدر مشروطیت جان دادند، براى گرفتن این و رفع كردن اسارت ملت‏ها، شما بنشینید به این قانون اساسى عمل كنید." (6)

از مواضع و دیدگاه امام چنین برمى‏آید كه ایشان، قانون اساسى و متمم آن را، نتیجه مبارزات مردم به رهبرى علما دانسته و آن را حاصل خونهاى ریخته شده و زجرهاى تاریخى ملت ایران مى‏دانند. قانون اساسى كه نفى استبداد و حاكمیت ملى را در عدم تنافى و تناقض با ارزشها و آئین اسلامى نوید مى‏داد.

3- گرایشات مذهبى در قانون اساسى مشروطه:

تسلط مذهب بر حاكمیت و قدرت دنیوى به موجب اصل 2 و 27 متمم قانون اساسى كه نظارت مجتهدان طراز اول را بر وضع قوانین و تطبیق آن با موازین شرعى تا زمان ظهور حضرت ولیعصر (عج) مقرر داشته، تضمین گردیده است. در اصل 27 متمم با صراحت كامل استقرار قوانین را موقوف بر مخالف نبودن با موازین شرعى منظور كرده است و به موجب همین اصل و اصول 71 و 73 متمم قانون اساسى، حق مداخله مستقیم در قوه قضایى را براى روحانیون باقى گذاشته است. از همه جالبتر در مورد مقوله آزادى، به موجب اصول 20 و 21 متمم قانون اساسى، آزادى مطبوعات و جراید و تشكیل اجتماعات و به عبارت دیگر احترام آزادى فكر و عقیده كه از حقوق مسلم هر فردى است. به شروطى محدود مى‏شود كه از آن جمله موافقت آنها با موازین شرعى است، قانونگذاران در مساله فرهنگ و آموزش و ترویج صنایع، قیدى را متذكر شده‏اند كه نظارت و دخالت مذهب را كاملا تثبیت مى‏نماید. به موجب اصل 18 متمم قانون اساسى فقط تحصیل علوم و صنایعى آزاد است كه در شرع ممنوع نباشد.

با عنایت‏به محتواى همین قانون اساسى بود كه امام همواره رژیم شاه را متهم مى‏ساختند كه برخلاف قانون اساسى عمل مى‏كند و ملتزم به اصول آن نیست.

"... متمم قانون اساسى، شما عمل كنید كه علماى اسلام در صدر مشروطیت جان دادند براى گرفتن این و رفع كردن اسارت ملت‏ها، شما بنشینید به این قانون اساسى عمل كنید". (7)

4- امام و انحراف نهضت مشروطیت:

نهضت مشروطیت ایران كه با حمایت قاطع رهبران دینى و در راس همه، آخوند خراسانى به پیروزى رسیده بود، در فرآیند حركت تاریخى خود، با تهاجمات و تهدیدهاى جدى از برون و درون مواجه گشت و سرانجام در حالیكه تنها قالب و اسمى از آن باقى مانده بود بدست كودتاگران سوم اسفند (رضاخان) استحاله گشت. در چگونگى پیدایش این رخداد تاریخى و علت‏یابى سقوط مشروطیت از زوایاى مختلف مطالب فراوانى مطرح شده است. از سوى امام خمینى نیز در طول دوران نهضت و به ویژه پس از پیروزى انقلاب نسبت  ‏به این موضوع حساسیت زیادى نشان داده شد، به طوری كه حجم قابل توجهى از فرمایشات تاریخى امام راجع به قضیه مشروطیت، به موضوع انحراف مشروطیت اختصاص یافته است.

امام خمینى (ره) در خصوص آفتها و كجرویهایى كه بالمآل مى‏توانند به عنوان خطرات جدى انقلاب اسلامى را تهدید نمایند، هشدار داده و با توجه به تشابهات فراوان انقلاب مشروطیت ‏با انقلاب اسلامى، همه جا، حادثه تاریخى مشروطیت را به عنوان شاهدى بر گفتار خود، مثال زده‏اند.

آنچه كه تاریخ این دوره گواهى مى‏دهد سیاستهاى انگلیس و روس و تلاش عوامل آنها در نفوذ به صفوف انقلاب و استحاله آن از درون، نقش مهم و اساسى داشته‏اند. پیدایش گروههاى تندرو و تروریست و آشفته و نگران ساختن جامعه از آینده انقلاب، انتشار تعداد كثیرى روزنامه و نشریه و به تعبیر برخى از محققان، فحش نامه‏هایى كه عمدتا علیه روحانیت و علما دست‏به قلم شده بودند. نفوذ عناصر انگلوفیل به داخل مجلس شوراى ملى كه همچون عمله اجنبى به كندن ریشه‏هاى انقلاب فكر مى‏كردند. سرسپردگى تعدادى از وزراء و گرایشات آنان به روس یا انگلیس، سؤاستفاده دربار از اختلافهاى بین علما و دامن زدن به این اختلافات، پیدایش احزاب و دسته های سیاسى كه عموما به اتكاء و حمایت دول خارجى، اظهار وجود مى‏كردند و در آشفته ساختن جو سیاسى و اجتماعى موثر بودند، چهره انقلاب مشروطیت را خدشه دار و آن را ناكام ساختند مجموعه تلاشهاى مخالفین نشان مى‏دهد، كه حذف روحانیت و لكه‏دار ساختن چهره سیاسى و مبارزاتى علما، (كه از ابتداى قاجار و در جریان جنگهاى ایران و روس (1243- 1239ق) و (1228- 1218ق) پتانسیل عظیمى از خود نشان داده بود، و در قضایاى مخالفت‏ با قرارداد رویتر 1290 ق و همچنین جنبش تنباكو (1309 ق) كمر انگلیسى‏ها را شكسته بودند) مدنظر بوده است. حركتى كه نهایتا علما را بر این باور نشاند كه بایستى از سیاست دورى گزینند و آن را به دنیاداران و سیاستمداران واگذارند.

امام خمینى (ره) به عنوان فقیهى وارسته و سیاستمدارى برجسته كه از منظر و افقى متعالى، به روند حوادث پیش آمده نظر داشته است ، درخلال دوران مبارزات همواره نسبت ‏به عبرتهایى كه از حوادث باید گرفت تاكید داشته‏اند. از دید امام، تلاش اجانب براى شكستن روحانیت و متعاقبا شكستن صفوف متحد ملت، اولین عامل در انحراف مشروطیت‏ به حساب مى‏آید .

نكته بسیار مهم و توجه‏كردنى در بیان حضرت امام، بى‏توجهى و اغفال روحانیون و علما از مكر و دسیسه‏هاى دشمنان خارجى و داخلى مشروطیت‏ بوده است. بدنبال وارد شدن روحانیون در دعواهاى سیاسى اختلاف‏انگیز و چند تكه شدن نهضت از درون و ضربه‏هایى كه طرفین دعوا ناخاسته متحمل شدند، حادثه تلخ دیگرى اتفاق افتاد كه این حادثه، چندین دهه سایه خود را بر حوزه‏ها و تفكر سیاسى - اجتماعى روحانیت، افكنده ساخت. جدایى علما از سیاست و دور ماندن و عدم دخالت آنان در امور سیاسى، تفكر جدیدى بود كه از ناكامیها و تلخ‏كامیهاى نهضت مشروطیت‏حاصل آمده بود. امام خمینى (ره) در این زمینه نیز مطالبى را با نگرانى و ناراحتى بیان فرموده‏اند و رویكرد جدید روحانیت را مورد انتقاد قرار داده‏اند: "... همه دیدید و نسل آتیه خواهد شنید كه دست‏ سیاست‏بازان پیرو شرق و غرب، روحانیون را كه اساس مشروطیت را با زحمات و رنجها بنیان گذاشتند از صحنه خارج كردند و روحانیون نیز بازى سیاست‏بازان را خورده و دخالت در امور كشور و مسلمین را خارج از مقام خود انگاشتند و صحنه را به دست غرب‏زدگان سپردند و به سر مشروطیت و قانون اساسى و كشور و اسلام آن آوردند كه جبرانش احتیاج به زمان طولانى دارد." (8)

به تعبیر دیگر امام عدم دخالت روحانیون در استمرار و تداوم مشروطیت را بزرگترین عامل شكست مشروطیت و خرابى ملك و زایل شدن عزت ملت معرفى نموده‏اند: "... اگر درصدر مشروطه علما آمده بودند در میدان، مومنین آمده بودند، روشنفكرهاى متعهد آمده بودند و مسلمان‏هاى متعهد آمده بودند و قبضه كرده بودند مجلس را و نگذاشته بودند كه دیگران بیایند و مجلس را بگیرند، ما به این روزگار نمى‏رسیدیم، ما مملكت‏مان خراب نمى‏شد، ما عزتمان از بین نمى‏رفت لكن شیاطینى كه در آن وقت‏ بودند، بیخ گوش اینها خوانده‏اند كه شما در سیاست داخل نشوید، سیاست است این، شما را به سیاست چه و آنها باور كردند كه خیرخواه هستند". (9)

امام از نقش مرموز و موذیانه دربار استبداد در منحرف ساختن مشروطیت غافل نشده است. دربار محمدعلى شاه قاجار كه از استقرار مجلس و حاكمیت ملى، سخت نگران و هراسناك بود، و منافع نامشروع خود را در خطر مى‏دید، موذیانه به دفاع از مشروعه در مقابل مشروطه برخاست و در این زمینه محمدعلى شاه طى نامه‏اى كه به مجلس شوراى ملى ارسال داشته است، خود را مدافع اجراى شریعت محمدى در مقابل مشروطه‏طلبان معرفى نموده است! (10)بدیهى است دربارى كه دستش به خون مسلمانان در حوادث گوناگون آغشته است و با اتكاى روسها بر اریكه قدرت نشسته است، و در براندازى اسلام و روحانیت از هیچ كوششى دریغ نورزیده است، مواضع جدید را تنها پس از مطرح ساختن مشروعه مشروطه از سوى شیخ فضل‏الله نورى و هواداران وى اتخاذ نموده است. با این قصد كه در صفوف روحانیت تفرقه و جدایى آنان را تشدید و نهایتا در كوبیدن نهضت توفیق بدست آورد. اقدامى كه در پایان یكسال واندى از وقوع پیروزى مشروطیت رخ داد و با بمباران مجلس محمدعلى شاه و مستبدین به اهداف خود دست‏یافتند.

امام در بخشی دیگر از فرمایشات خود اشاره به تبلیغات سطلنت‏طلبهاى آن روز دارد كه مشروطه‏طلبان را بى‏دین و قوانین آنان را خلاف شریعت محمدى (ص) دانسته و عملا حكومت استبداد را در مقابل مشروطه ترویج مى‏نمودند. امام در این رابطه نیز باز به تغافل بعضى از منبرى‏ها اشاره مى‏نماید. در پى ایجاد اختلافات عمیق در بین سران روحانى نهضت و چند دستگى مردم، نهایتا نقشه خارجیها و عوامل مستبد داخلى آنان به ثمر نشست. اولین اقدام، ترور و حذف فیزیكى سران روحانیت از بستر حوادث سیاسى بود. شهید شیخ فضل‏الله نورى اولین قربانى این توطئه بود. بدنبال اوج‏گیرى مقاومتهاى مردمى در برابر استبداد صغیره و قیام و مقاومت قهرمانانه تبریز به پایمردى ستارخان و باقرخان، انگلیسیها از بیم اوج‏گیرى نهضت و سقوط تهران بدست نیروهاى اصیل انقلاب به سرعت ست‏بكار شده و با تهییج و ارسال مهره‏ها و امكانات تسلیحاتى خود به شمال و منطقه اصفهان، دو ستون از نیروهاى به ظاهر مشروطه‏خواه را براى تصرف تهران روانه نمودند.

ستون اصفهان به رهبرى سردار اسعد بختیارى فئودال معروف و دوست نزدیك انگلیسى‏ها كه در لندن و پاریس خوش‏نشینى مى‏كرد و ستون دوم از گیلان به رهبرى سپهسالار اعظم كه تا یك ماه قبل از آن رهبرى محاصره ستارخان و یارانش را در تبریز بر عهده داشت. این دو ستون روانه تهران شدند و پس از تصرف و خلع ید محمدعلى شاه از سلطنت استقرار مشروطه دوم را جشن گرفتند! ! اولین اقدام شنیع و ضدانقلابى حاكمیت جدید، دستگیرى شیخ فضل‏الله نورى و اعدام وى در ملاء عام بود؟ ! حادثه آنچنان برق‏آسا و مرموزانه پیش آمد، كه هیچ بازتاب و عكس‏العملى را در جوامع مذهبى و سیاسى بروز نداد.

توطئه حذف روحانیت و رهبران دینى و منفعل ساختن آنان، به اجرا درآمده بود. جو آنچنان مسموم و شكننده علیه روحانیت ایجاد شده بود، كه حتى مراكز علمى نجف هم علیه این اقدام موضع نگرفتند:

"... حتى قضیه مرحوم آقا شیخ فضل‏الله را در نجف هم یك جور بدى منعكس كردند، كه آنجا هم صدایى از آن در نیامد. این جوى كه ساختند در ایران، و در سایر جاها این جو اسباب این شد كه آقا شیخ فضل‏الله را با دست‏بعضى از روحانیون خود ایران محكوم كردند و بعد او را آوردند در وسط میدان و به دار كشیدند و پاى آن هم ایستادند كف زدند و شكست دادند اسلام را در آنوقت و مردم غفلت داشتند از این عمل. حتى علما هم غفلت داشتند." (11)

اعدام شیخ فضل‏الله نورى بدست نیروهاى به ظاهر انقلابى، شكستن حریم و حرمت مرجعیت در ایران بود كه یقینا انگلیسى‏ها بیش از چندین دهه در انتظار چنین روزى بودند. سكوت علما و مردم موجب گشت كه انگلیس و ایادى داخلى آنان، روند حذف روحانیت را شتابان ادامه دهند. شهادت سیدعبدالله بهبهانى رهبر بزرگ مشروطیت در داخل ایران یكسال پس از شهادت شیخ فضل‏الله نورى، زنگ خطر و هشدارى بود كه دشمنان انقلاب و مردم بصدا درآوردند. با این كه هر دو شهید در دو طیف مخالف حضور داشتند و یكى در صف مشروطه‏خواهان و دیگرى در صف مخالفین مشروطه، اما نحوه عمل و طرز شهادت هر دو این پیام را داشت كه دشمنان تنها به یك هدف مى‏اندیشند و آن حذف علما و روحانیت از بستر سیاسى و تضعیف اسلامیت و عدم دخالت دین در امور حكومتى و اداره جامعه مى‏باشد.

در كنار ترور فیزیكى روحانیون، تبلیغات گسترده‏اى نیز علیه روحانیت و دخالت آنان در امور سیاسى رواج داشت. حزب دمكرات ایران، شامل افرادى همچون تقى‏زاده و ملك‏الشعراى بهار و... عملا در اساسنامه خود، تفكیك دین از سیاست را تجویز مى‏كرد. (12)

مطالب بسیار تندى از تقى‏زاده علیه مذهب و به طرفدارى از غرب پراكنده مى‏شد كه در آشفتگى جو سیاسى و روحانیت‏زدایى موثر بوده است. (13)بدلیل این مشى ناپسند و نابخردانه، كه منافع ملى ایران را نیز به خطرانداخته بود، تقى‏زاده با فشار علماى نجف از ایران خارج شد و تا روى كارآمدن حكومت رضاشاه به ایران برنگشت. سرانجام تلاشهاى چندجانبه علیه روحانیت موجبات حذف و انفعال بخش كثیرى از آنان را فراهم آورد به نحوى كه همین عامل یعنى دورى گزیدن روحانیت از سیاست مقدمات كودتاى سوم اسفند و ظهور دیكتاتورى مخوف رضاخان را مهیا ساخت.

امام با جمع‏بندى همه نكات و موارد قبل، پایان حادثه مشروطیت را چنین ترسیم نموده‏اند: "در جنبش مشروطیت همین علما در راس بودند و اصل مشروطیت اساسش از نجف به دست علما و در ایران به دست علما شروع شد و پیش رفت. اینقدرى كه آنها مى‏خواستند كه مشروطه تحقق پیدا كند و قانون اساسى در كار باشد، شد لكن بعد از آنكه شد، دنباله‏اش گرفته نشد. مردم بى‏طرف بودند، روحانیون هم رفتند هركس سراغ كار خودش، از آن طرف عمال قدرتهاى خارجى و خصوصا در آنوقت انگلستان در كار بودند كه اینها را از صحنه خارج كنند یا به ترور و یا به تبلیغات. گویندگان و نویسندگان آنها كوشش كردند به اینكه روحانیون را از دخالت در سیاست ‏خارج كنند و سیاست را بدهند به دست آنهایى كه مى‏توانند به قول آنها، یعنى فرنگ رفته‏ها و غرب زده‏ها و شرق زده‏ها و كردند آنچه را كردند. یعنى اسم مشروطه بود و واقعیت استبداد، آن استبداد تاریك ظلمانى، شاید بدتر از زمان، و حتما بدتر از زمان‏هاى سابق". (14)

5- فرجام انقلاب مشروطیت:

با خروج روحانیت از صحنه سیاست، عملا جریان امور به دست روشنفكران غرب‏زده و مستبدان مشروطه‏نما افتاد. و مجلس شوراى ملى، تنها سنگر و كانون مقاومت ملى، به مرور زمان از افراد انقلابى و روحانیون متعهد تهى شد. به استثناى افراد نادرى همچون مدرس، كه امام دائما وى را به عنوان الگوى روحانیت ‏بیدار و سیاستمدارى وارسته معرفى مى‏نماید، سایرین قابل اعتماد و اتكا نبودند. به همین دلیل با سقوط قوه مقننه و نبودن هیچ مانع و رادعى در برابر افزون‏طلبى‏هاى استعمار و استبداد، بتدریج زمینه‏هاى تضعیف نهادهاى كشور و از هم پاشیدگى امور فراهم گشت. این مساله در نهایت افكار و اذهان عمومى را به سمت پذیرش حكومت دیكتاتورى و پیدایش "دیكتاتور مصلح" سوق داد، دیكتاتورى كه بتواند به ناامنى و آشفتگى كشور خاتمه داده و اصلاحات داخلى را انجام دهد. انگلیسى‏ها از همین فرصت‏بدست آمده سود جسته و با گزینش رضاخان به عنوان عامل و مجرى كودتا، پس از یك دهه و نیم از وقوع مشروطیت، به‏اندیشه و هدف استحاله مشروطیت در قالب كودتاى سوم حوت جامه‏عمل پوشاندند.

امام جریان تضعیف مجلس را پس از دوره اول، از پیامدهاى خروج روحانیت از صحنه سیاست دانسته‏اند:

"... نكند مثل مشروطه شود كه آقایان تلاش كردند و مشروطه را بنا گذاشتند، آنوقت چند نفر از سیاسیون مستبد، مشروطه‏خواه شدند و حكومت را گرفتند و هر دوره مجلس را بدتر از دوره قبل تشكیل دادند. دوره اول مجلس در مشروطه بد نبود و شاید هم خوب بود، ولى بعدها كم‏كم رسید به جایى كه خودشان افرادى را انتخاب مى‏كردند". (15)

تنها مجتهدى كه از ابتداى مشروطیت تا آغاز سلطنت رضاشاه (1304- 1285ش) همواره در حوادث و جریانات سیاسى حضور فعال داشت و در تمام فراز و نشیب‏ها با قامتى استوار و صلابتى وصف‏ناشدنى به دفاع از دستاورد مشروطیت و قانون اساسى مى‏پرداخت، شهید مدرس بود. وى در مجلس دوم به عنوان یكى از مجتهدین طراز اول و از آن پس تا پایان مجلس ششم در تمام ادوار مجلس حضورى بى‏نظیر از خود به نمایش گذاشت.

مدرس در ماجراى جنگ جهانى اول و مهاجرت دولت موقت‏ به عثمانى نقش اول را داشت در ماجراى قرارداد 1919 م معروف به قرارداد وثوق‏الدوله، پرچمدار مبارزه با انگلیسى‏ها و خنثى‏كننده توطئه مملكت‏برانداز آنان بود. در ماجراى كودتاى رضاخان تنها مجتهد سیاستمدارى بود كه شجاعانه در مجلس چهارم و در پشت تریبون كودتا را مخالف با قانون اساسى و مغایر با قرآن مجید خواند و مخالفت‏خود را با كودتاگران اعلام نمود. در ماجراى طرح جمهورى كردن كشور توسط رضاخان وى به تنهایى به جنگ با رضاخان شتافت و نقشه وى را خنثى و برملا نمود. به همین دلیل است كه امام خمینى (ره) در بین چهره‏هاى متعدد روحانى و سیاسى تاریخ معاصر، بیش از همه از مدرس نام برده است و او را مصداق واقعى در نظریه جداناپذیرى دین و سیاست معرفى و همچنین روش و منش او را به عنوان یك سیاستمدار متدین و بى‏توجه به مظاهر دنیوى به نسل انقلابى یادآور شده است.

امام خمینى مكرر، از خلاء مدرس و مدرس‏ها در تاریخ سیاسى معاصر ایران یاد مى‏كند و حتى صراحتا بیان مى‏دارد كه اگر در مناطق ایران افكار مدرس وجود داشت، مشروطه به سلامت‏به سر منزل مقصود مى‏رسید:

"... اگر در هر شهرى و استانى چند نفر موثر، افكار مثل مرحوم مدرس شهید را داشتند، مشروطه به طور مشروع و صحیح پیش مى‏رفت و قانون اساسى با متمم آن كه مرحوم حاج شیخ فضل‏الله در راه آن شهید شد، دستخوش افكار غربى و دستخوش تصرفاتى كه در آن شد نمى‏گردید. و اسلام عزیز و مسلمانان مظلوم ایران آن رنج‏هاى طاقت‏فرسا را نمى‏كشیدند. بدنبال خروج روحانیون یا به عبارت دیگر اخراج آنان از صحنه، عموم متدینین از هر قشرى از اقشار، چه فرهنگى، چه كارگرى، چه ادارى و بازارى و چه غیر اینها نیز از دخالت كناره گرفتند یا بركنارشان كردند و آن شد كه شد". (16)

نتیجه كناره‏گیرى روحانیت و مردم از سیاست، به تشدید نفوذ خانها و فئودالها و قلدران انجامید. وضعیتى كه اربابان خارجى و مستبدین داخلى خواهان آن بودند. امام به عنوان ناظر و شاهد وقایع مذكور مى‏فرمایند: "... من خودم شاهد بودم قبل از رضاشاه، زمان احمدشاه و آنوقت‏ها این دست‏خان‏ها بود، خان‏ها وكیل درست مى‏كردند و بعد كه رضاشاه آمد و این خانها را یك قدرى متمركز كرد در خودش نه از بین برد، همه قدرتها را در خودش متمركز كرد و همه ظلمهایى كه خانها مى‏كردند خودش مى‏كرد، بعد كه اینطور شد، دیگر دست اینها بود و هیچ مردم، و ملت اصلا مطرح نبودند، ملت كیست". (17)

با این همه مدرس مجاهد خستگى‏ناپذیرى بود كه در تمام بحرانها و ناملایمات سیاسى، یك لحظه از صحنه سیاست غیبت نكرد و دست از حقگویى برنداشت:

" ... اشخاص دیگرى از قبیل ملك‏الشعراء و دیگران همه دنبال او بودند اما او بود كه مى‏ایستاد و برخلاف ظلم، برخلاف تعدیات آن شخص (18)صحبت مى‏كرد". (19)

رضاشاه از اول كودتا تا به چنگ آوردن سلطنت (1304ش1299)، تلاش مى‏نمود كه از خود چهره‏اى طرفدار مذهب و شریعت نشان دهد و در این جهت ‏حتى نظرات مثبت ‏بعضى از علما را نیز به خود جلب نموده بود. (20) معذلك تنها مجتهدى كه از اول كودتا با وى ضدیت و مخالفت داشت مرحوم مدرس بود. رضاشاه بعد از تصرف كامل قدرت، تلاش زیادى نمود كه وى را به خود نزدیك و حتى تطمیع نماید كه توفیقى بدست نیاورد.

وى از ابتداى مجلس هفتم و با حذف مدرس از نمایندگى مجلس، به قلع و قمع وسیع مخالفین خود پرداخت و در این میانه پس از اقدام به چند مورد ترور نافرجام علیه مدرس، سرانجام وى را به خواف تبعید و در آنجا به شهادت رساند.

"... بعد از اینكه آن مجلسى كه مرحوم مدرس در آن بود به مجرد اینكه مجلس تمام شد، فرستادند ایشان را گرفتند و بردند و با آن زجرها شهید كردند. شما دیگر سراغ دارید یك مجلسى كه واقعا مال ملت‏ باشد و مردم خودشان به طور آزاد انتخاب كرده باشند". (21)

به این ترتیب، از نظر امام، با شهادت مدرس و سقوط آخرین سنگر مقاومت روحانیت در مجلس، دوران افول مشروطیت‏به پایان مى‏رسد و عصر دیگرى از استبداد سیاه كه مشخصه اصلى آن دین‏زدایى بود در قالب اسم بى‏مسماى مشروطیت‏به ظهور مى‏رسد عصرى كه بیش از نیم قرن حاكمیت رژیم پهلوى را بر ایران اسلامى شاهد بود و تنها با ظهور مجدد جنبش علما و روحانیت‏ به رهبرى بى‏ بدیل امام خمینى (ره) حیات ننگین آن خاتمه یافت.

پى ‏نوشت‏ها:

1. در این خصوص به آثار جواهر لعل نهرو (نگاهى به تاریخ جهان) و حسنین هیكل نویسنده شهیر مصرى مراجعه شود.

2 و 3. احمد كسروى، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ص 313 و سیدحسن تقى‏زاده، زندگانى طوفانى و مجموعه مقالات.

4. صحیفه نور، ج 15، ص 202 (سخنرانى 4/8/1360ش) .

5. صحیفه نور، ج 21، ص 186 (وصیتنامه) .

6. صحیفه نور، ج 1، ص 68 (سخنرانى 21/1/1343ش) .

7. صحیفه نور، ج 1، ص 68.

8. صحیفه نور، ج 21، ص 186.

9. همان جا، ج 12، ص 7.

10. محمد مهدى شریف كاشانى، واقعات اتفاقیه، ج 1، ص 125.

11. صحیفه نور، ج 18، ص 181.

12. ملك‏الشعراى بهار، تاریخچه احزاب سیاسى در ایران، مجلدات 1 و 2.

13. تقى‏زاده در سلسله سخنرانیها و مقالات خود در دهه‏هاى بعد به این موارد اعتراف كرده است. رجوع شود به: زندگانى طوفانى و مجموعه مقالات تقى‏زاده، خطابه اخذ تمدن خارجى.

14. همان، ج 18، ص 79- 178.

16. همان جا، ج 18، ص 231.

17. همان جا، ج 8، ص 150.

18. منظور رضاشاه مى‏باشد.

19. همان جا، ج 1، ص 261.

20. رجوع شود به تاریخ بیست‏ساله - حسین مكى، صورت مذاكرات مجلس موسسان.

21. همان جا، ج 16، ص 90.