تبیان، دستیار زندگی
حافظى» نوشته نغمه ثمینى و كارگردانى كتایون فیض مرندى «طالبان» این امكان را به افغانستان داد كه سال ها در تیتر اخبار جهان قرار بگیرد. حالا گیرم آنچه خبرگزارى ها مخابره مى كردند جنگ بود وخشونت و كشتار. شاید اگر آمریكا ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نگاهى به نمایش «بدون خداحافظى»

نوشته نغمه ثمینى و كارگردانى كتایون فیض مرندى


«طالبان» این امكان را به افغانستان داد كه سال ها در تیتر اخبار جهان قرار بگیرد. حالا گیرم آنچه خبرگزارى ها مخابره مى كردند جنگ بود وخشونت و كشتار. شاید اگر آمریكا قصد عراق نمى كرد و سرنگونى صدام و حوادثى كه پس از آن حضور نیروهاى اشغالگر سبب شدند، پیش نمى آمد، «افغانستان» سال هاى اخیر همچنان خبرساز مى بود.

اما وضعیت افغانستان با وجود «طالبان» و موقعیت تاریخى وجغرافیایى و قومیتى اش تنها خبرساز نبود، بلكه بستر دراماتیك خوبى بود براى هنرمندانى كه به وقایع عصر خود حساس هستند و ترجیح مى دهند به جاى غرق شدن در حال وهواى قصه هاى به تمامى از تخیل زاده شده، كمى دنیاى ایده هایشان را در صحنه ها و حوادث مستند عصر خود جست وجو كنند. اینها كسانى هستند كه انسان ها، سرنوشت ها، انگیزه ها، كنش ها و واكنش ها را در تیتر خبرها و تحلیل ها جست وجو مى كنند و در مرحله بعد، از مشاهده واقعیت روزمره آدم هاى قصه هایشان در قصه هاى واقعى خودشان.

هنرمندان ایرانى هم در این سال ها به دنیاى افغان ها زیاد ورود كرده اند شاید مهمترین هنرمند ایرانى كه دغدغه افغانستان را سال ها به تصویر كشید محسن مخملباف باشد. هنوز صحنه ریختن پاهاى مصنوعى از هواپیماى صلیب سرخ در فیلم «سفر قندهار» در ذهن بسیارى از سینما دوستان مانده است.

اما تئاتر به خاطر آن كه بیشتر صحنه «تفكر» است تا «تصویر» و به دلیل محدودیت ها و امكاناتش سخت تر مى تواند به عرصه هاى مستند نزدیك شود و بیشتر دنبال ایجاد كنش است و قصه پردازى. پس سخت تر و كمتر سراغ افغانستان رفته است. هر چند تجربه هاى متعددى در سالهاى اخیر در كشورمان پیرامون وضعیت ها و موقعیت هاى آشناى كشور همسایه مان روى صحنه صورت گرفته است. نمایش «بدون خداحافظى» نوشته نغمه ثمینى و به كارگردانى كتایون فیض مرندى از جمله تجربه هاى جدى در بازنمایى سرنوشت افغان ها در دهه هاى اخیر، است. اثرى كه مى كوشد نه با واسطه داستان یا شخصیت هاى ایرانى بلكه با محوریت خود افغان ها به سراغ آنها برود. با پیش فرض قرار دادن این نكته، متن و اجراى «بدون خداحافظى» با كمى كنكاش در فرم و محتواى اثر از دو منظر قابل بررسى است: «الف - منظر نگاه زنانه اثر ب - شیوه روایى


نگاه زنانه اثر و سیطره دنیاى مردانه غائب

محبوبه - فیروزه - ملیله وحكیمه، چهار شخصیت اصلى دنیاى «بدون خداحافظى» ثمینى هستند. نگاهى به قصه 3اپیزودى كه این نمایش را به یك جمعبندى مى رساند، نشان از حضور بى واسطه نگاه زنانه اثر دارد. اما زنانى كه به واسطه مردانى هویت دارند در اپیزود اول، برشى از زندگى محبوبه و طاهر را مى بینیم. محبوبه زنى ایرانى است كه به همسرى مردى افغانى كه به ایران براى كار پناه آورده، درآمده. طاهر گرچه افغانى است اما تصور ما را از مردان افغانى كاملاً تغییر مى دهد: او خشن نیست، تحصیل كرده است. هیچ شباهتى به هیچ طالبانى ندارد. مهربان است و...

محبوبه و طاهر منتظر تولد فرزندى هستند و در همین روزهاست كه خبر از اخراج اتباع افغانى از ایران به طور جدى به گوش مى رسد. گرچه عمق زندگى این زوج تلخ و فلاكت بار است اما ثمینى سعى نمى كند در همین دقایق اول نمایش این فضاى تلخ را پرورش دهد و به جاى آن مى كوشد تلخى این فضا را با یك آرزوى كودكانه تلطیف كند. طاهر عكس هنرپیشه سینما را جلوى چشم محبوبه مى گذارد تا در این روزهاى آخر حاملگى محبوبه با نگاه به عكس، سرنوشت كودك به دنیا نیامده را تغییر دهد. طاهر اصرار دارد كه در صورت نگاه محبوبه به عكس فرزندشان نه تنها مانند این هنرپیشه، خوش سیما مى شود، بلكه سرنوشت غم انگیزى كه در انتظارش است، تغییر مى كند. این كار رسمى است. در افغانستان و طاهر نمى داند وقت به دنیا آمدنش مادرش به كدام عكس نگاه كرده كه چنین سرنوشتى پیدا كرده است!

در اپیزود دوم قصه یك نیم روز زندگى فیروزه روایت مى شود. حكیمه، زن میانسال افغانى كه براى كمك در نظافت خانه نزد فیروزه آمده با دزدى یكى از عكس هاى پسر جوان فیروزه كنش اصلى این اپیزود را مى آفریند. حكیمه و فیروزه هر كدام پسرى دارند كه از آنها دور است و آنها نگران سرنوشت آنها هستند و از نگاه حكیمه چشمان آن دو پسر بسیار به هم شباهت دارد. حكیمه پسرش را در گیر و دار حوادث افغانستان گم كرده (پسرى كه از نگاه مادر ناخلف نشده) و فیروزه با هزار آرزو پسرش را از راهى غیرقانونى راهى سفر به خارج از كشور كرده و حالا بى خبرى از او روحش را پریشان كرده. هر چند حكیمه و فیروزه در پایان نمایش هر دو پسرانشان را از دست مى دهند اما همین سرنوشت تلخ در انتظار بودن این مادران، این دو زن از فرهنگ هاى مختلف را با هم همراه و یكى مى كند تا دومین سرگذشت تلخ زنان در نمایش ثمینى این بار تعمیم بیشترى پیدا كند. اما اپیزود سوم كه انتزاعى ترین و بى قصه ترین و بى اتفاق ترین اپیزود «بدون خداحافظى»است، در خاك افغانستان روایت مى شود. وقتى كه حكیمه براى پیدا كردن پسرش راهى افغانستان شده و با ملیله (عروسى در افغانستان) روبه رو مى شود تا دریابد كه با آمدن به افغانستان پا به دنیاى مرده ها گذاشته. قصه تلخ ملیحه با آگاه شدن از مرگ پسرش و طاهر و البته آگاه شدن از آنكه ملیله روحى است كه با او هم داستان شده، به پایان مى رسد تا همچنان «بدون خداحافظى» با همان تصور تلخى كه از افغانستان این سال ها داریم ما را تنها بگذارد.

نگاهى به داستان ها، حضور نگاه زنانه را در این نمایش عیان مى كند اما دقت در زیر و بم قصه ها سیطره دنیاى مردانه را هم در این زندگى زنانه گوشزد مى كند. گرچه مردان این نمایش غائب هستند اما انگیزه اصلى حركت نمایش و كنش ها را مردان سبب مى شوند و اتفاقاً همین نكته (غیب مردان) قدرت دنیاى مردانه و گستره آن در دنیاى زنان را (درست یا غلط) پررنگ تر مى كند.

در اپیزود اول، زن باردار است. همین باردارى به طور سمبلیك مى تواند نمادى باشد از همین حضور درعین غیبت و تصمیم گیرندگى مردان در قصه ها.

محبوبه على رغم اینكه در وطن خود زندگى مى كند و به طور طبیعى باید فرهنگ سرزمین او غلبه داشته باشد اما زندگى و چگونگى تولد فرزندش را همچنان مرد تعیین مى كند. مرد حتى فرهنگ خودش را با یك عكس به زن مى قبولاند و رفتنش و سرنوشتش بزرگترین دغدغه زن قصه است.

در اپیزود دوم هردوزن هیچ خاطره، خیال و انتظارى ندارند مگر براى پسرانشان. تنهایى آنها، تنهایى انسانى از عصر امروز نیست. انسانى كه فارغ از جنسیت و نقش شان در زندگى تنها باشد و این تنهایى سرنوشت محتوم انسان مدرن باشد. آنها تنها هستند چون زن هستند و مادر هستند و در نبود پسرانشان سرنوشت تلخ تنهایى بر سرشان آوار شده. انتظار تم اصلى این اپیزود است و پسران غائب انگیزه اصلى شخصیتهاى زن قصه.

در اپیزود سوم هم كه كاملاً حرف از مردان و دنیاى مردان است و مقابله زنانه با دنیاى خشن مردانه در سرزمین افغانستان. دنیایى كه پایانى تلخ براى مردان و زنان این سرزمین رقم مى زند حتى اگر آن مرد، طاهر باشد كه در اپیزود اول دنیاى او را فارغ از دنیاى مردان «طالبانى» دیده ایم.

در هر سه اپیزود قصه ها، قصه زنان است اما این مردان هستند كه قصه را پیش مى برند. از همین رو نمى توان نمایش را نمایش صرفاً زنانه نامید و از آن به عنوان نماینده اى براى دنیاى «فمنیستها» نام برد. دنیاى «بدون خداحافظى» دنیاى زنهاى منتظر است. دنیایى كه در آن انتظار براى بهبود شرایط در بازگشت مردان خلاصه مى شود و مردان یا غائب اند یا گم شده یا تردشده. آن روى سكه زنانه محبوبه، فیروزه، ملیحه و ملیله بدون مردان و انتظار معنا نمى یابد.


شیوه روایى، برشى اززندگى

اگر این نگاه مردانه و زنانه را نسبت به اثر كنار بگذاریم (هرچند نمایش اصرار به این تقسیم بندى دارد) مى توان «بدون خداحافظى» را قصه مردمان سرزمینى دانست كه درخاك غربت یا زادگاهشان سرنوشتشان تلخ رقم مى خورد. مردمانى آواره و منتظر، مردمانى كه در غربت هر لحظه منتظر اخراج هستند و در وطن هر لحظه ممكن است پایشان روى مین برود و ... در «بدون خداحافظى» هیچ حرفى جدید نیست. آن قدر روزنامه ها و خبرها و مستندها و فیلم ها و تئاترها از افغانستان گفته كه بیشتر از شنیدن درباره افغانستان كنجكاو كشف دنیاى جدیدترى باشیم. اما انتخاب شیوه روایى در موقعیتهاى تكرارى راه موفقیت هنرمند است. ثمینى شیوه روایى اش را «برش هایى از زندگى» انتخاب مى كند تا دنیاى روایى اش به «داستان كوتاه» شباهت داشته باشد. آدم هاى اپیزودها با شناسنامه هایشان حضور ندارند بلكه با بازآفرینى دقایقى از زندگى شان حضور دارند. حتى ملیحه كه پیوند دهنده هر سه اپیزود است كامل تر از باقى شخصیتها به ما معرفى نمى شود.

این انتخاب ثمینى گرچه وجه مشخصه اثر او مى شود اما آفت اش براى اثرى نمایشى كه زاده كنش و واكنش است، این مى شود كه برخورد شخصیتهاى متفاوت كه از جذابیتهاى هر اثر نمایشى مى تواند باشد، فرصت روى دادن نمى یابند. جذابیت و كاركرد این «برخورد» را مى توان در اپیزود دوم به خوبى دریافت كه شاید موفق ترین اپیزود نمایش باشد.

و شاید دلیل موفقیت بیشترش را بتوان در «برخورد» تنش زاى هرچندكوتاه دو شخصیت اصلى پیداكنیم. این «برخورد»ها در نمایش ها مى تواند كاملاً بطئى و درونى باشد و تنها سایه خود را دركل اثر بگستراند. در دو اپیزود دیگر اما از این «برخورد» خبر جدى نیست. جاى این «برخورد» اما ثمینى «شرایط نامساعد» را جایگزین مى كند اما از آنجا كه روایتها كوتاه است ما تأثیر این شرایط نامساعد را در اپیزودهاى بعدى درمى یابیم.


از اجرایى صمیمى تا دنیایى انتزاعى

«بدون خداحافظى» در دو اپیزود اول درگیر یك فضاى نزدیك به هم است. فضایى واقع گرا. مرندى در اجرا هم بنا به پیشنهادى كه متن مى دهد فضاهایى صمیمى را خلق مى كند. بازى هایى روان، طراحى صحنه اى واقع گرا. در این دو اپیزود خط پررنگ ترى از قصه هم دیده مى شود.

در سوى دیگر این دو اپیزود اما اپیزود سوم قراردارد و میان اپیزودها كه تصاویرى مستند و گاه انتزاعى است از حال و هواى افغانستان از نگاه كارگردان. تفاوت این دو پاره آنچنان مشهود است كه مى توان درمرور نمایش با 2 رویكرد متفاوت به نمایش نگاه كرد و در نهایت به این نتیجه رسید كه لحن و اجراى این اثر یك دست نیست. تنها كافى است بازى معصومه قاسمى پور در اپیزود دوم و سوم را با هم قیاس كنید و یا بازى نگار جواهریان در اپیزود اول را با نوال شریفى در اپیزود سوم.

هرچند مى دانیم كه دانش بیشتر ما از افغانستان باعث مى شد كه بدانیم جزئیات آنچه كه روى صحنه اجراشد، با واقعیت جارى در زندگى این همسایگان گمنام! چقدر تطابق دارد. ما همسایگان دور نزدیك.

آزاده سهرابى