تبیان، دستیار زندگی
عنوان پنجم از شش عنوانی که در این مدخل ذکر کردیم تاریخ فقه و اجتهاد شیعی و ادواری است که بر این فقه مبارک گذشته است که می بایست تحت عنوان تاریخ فقه از سه بحث و موضوع بحث شود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فقه‌شناسی (۱۳)

پای درس استاد سید محمود هاشمی شاهرودی

آیت الله سیدمحمود هاشمی شاهرودی

مرور بخشهای مقاله:

١٣
١٢
١١
١٠
٩
٨
٧
٦
٥
٤
٣
٢
١
٢٥
٢٤
٢٣
٢٢
٢١
٢٠
١٩
١٨
١٧
١٦
١٥
١٤

بخش قبلی را اینجا ببینید

٥- تاریخ فقه و ادوار تکاملی آن

عنوان پنجم از شش عنوانی که در این مدخل ذکر کردیم تاریخ فقه و اجتهاد شیعی و ادواری است که بر این فقه مبارک گذشته است که می‌بایست تحت عنوان تاریخ فقه از سه بحث و موضوع بحث شود:
بحث اول: بحث در معنای فقه اجتهادی نزد امامیه است.
بحث دوم: در مشخصه‌ها و معالم اصلی این فقه و فرق آن با مذاهب اسلامی دیگر بحث می‌شود.
بحث سوم: مراحل تکوین و تکامل فقه امامیه است ـ که بحث اصلی است ـ و به دست فقهای بزرگوارمان ایجاد شده است.

بحث اول: فقه اجتهاد یا اجتهاد فقهی نزد امامیه

اجتهاد لغةً مأخوذ از جُهد به معنای طاقت و سعی و یا جهد به معنای مشقت و زحمت است و اینگونه تعریف کرده‌اند: بذل وسع برای انجام عملی که مشقت دارد (اجتهد فلانٌ) یعنی برای انجام عمل با مشقتی بذل وسع کرد. بنابراین «اجتهد» در اموری که آسان و ساده است صدق نمی‌کند. این معنای لغوی روشن است.

اما معنای اصطلاحی اجتهاد، خاص به بذل وسع در احکام شرعی است که در میان مذاهب فقهی دو معنا دارد که خیلی‌ها غافل از این دو معنا هستند:
۱ ـ یکی به معنای اعمال رأی و ذوق و استحسانات است که برخی از مذاهب در جایی که نصی از کتاب و سنت نیابند اعمال رأی کرده و با قیاس و استحسان و یا مصلحت‌اندیشی حکمی را برای آن مسأله بیان می‌کنند و این نگاه، در فقه عامه به مکتب اجتهاد یا رأی معروف است که یک نحو جریانی است که در فقه عامه ایجاد شد و برخی از مذاهب معروف عامه به مکتب رأی واجتهاد اشتهار یافتند. مثلاً فقهای مذهب احناف، کسانی هستند که این مسلک را متبنی شدند و با عنایت حکومت‌های بنی‌امیه و بنی‌عباس و عثمانیها، آن مکتب را در جهان اسلام منتشر کردند که مشهورترین و وسیع‌ترین مذهب فقهی اسلام شد و
۲- معنای دوم همان معنایی است که در فقه ما و در عرف شیعه وجود دارد یعنی بذل وسع جهت استخراج احکام از ادله شرعی ـ کتاب و سنت ـ که اجتهاد در استفاده از خود کتاب و سنت است نه اعمال رأی ـ معنای اول ـ و این دو معنا با یکدیگر فرق‌هایی دارند که به آنها اشاره می‌کنیم:
فرق اول: اجتهاد به معنای اول، اعمال رأی بوده و همچنین استفاده از ظنون است، لااقل در جایی که نصی از کتاب و سنت نباشد، در صورتی که معنای دوم اجتهاد، تطبیق کتاب و سنت است و تفریعاتی است که حکم آنها به کتاب و سنت ارجاع داده می‌شود.
فرق دوم: اجتهاد به معنای اول یکی از منابع استنباط محسوب می‌شود، لااقل جایی که کتاب و سنت در آن نباشد، و مثل کتاب و سنت دلیل بر حکم واقعی می‌شود یعنی مذاهبی که این را قبول دارند یکی از ادله فقه را قیاس، استحسان و مصالح مرسله قرار می‌دهند لیکن اجتهاد به معنای دوم نزد فقیه شیعی یکی از ادله نیست بلکه نفس رجوع به کتاب و سنت بوده و استفاده از آنها را اجتهاد می‌گویند. پس اجتهاد به معنای اول یکی از ادله است ولی به معنای دوم، همان معنای لغوی بذل جهد و وسع برای استفاده احکام از کتاب و سنت می‌باشد.
فرق سوم: که این فرق، لازمه فرق دوم است و این گونه تصویر می‌شود که اجتهاد به معنای اول در حقیقت یک نوع اعتراف و اذعان به قصور منابع اصلی و کتاب سنت در فقه است و این که در جاهایی، نمی‌توان حکم را از کتاب و سنت استفاده کرد فلذا نیازمند منبع دیگر می‌باشند یعنی آنها قائلند که نصوص شرعی کم است و به جهت این کمبود، رأی، قیاس، استحسان و مصلحت‌اندیشی را به عنوان مرجع و منبعی قرار دادند و این مشکل در مذاهب عامه رخ داد و خلفا و حکام جور در آن نقش اساسی داشتند.

با روی کار آمدن خلافت انحرافی که بعد از وفات پیامبر - صلی الله علیه وآله - در جامعه اسلامی آن زمان ایجاد شد جامعه با دو مشکل اساسی مواجه شد یکی عدم اطلاع صحابه از احکام و سنت پیامبر - صلی الله علیه وآله - زیرا که رسول الله - صلی الله علیه وآله - تفصیل سنت را به اهل بیت - علیهم السلام - و امیرالمومنین - علیه السلام - داده و ابواب علمشان را نزد ایشان قرارداده بودند و دلیل آن صریح روایات صادره از پیامبر - صلی الله علیه وآله - حتی نزد عامه و همچنین شهادت واقعیت امر، که امیرالمومنین - علیه السلام - منبع مراجعه حتی خلفا بود تا جایی که به کرّات گفته شد (لولا علی لهلک عمر) و اکثر صحابه در عهد رسول الله - صلی الله علیه وآله - از یادگیری احکام باز ماندند و مشغول معاش و مسائل دیگر بودند.

مشکل دومی که بدتر از مشکل اول بود موضع‌گیری خلفا و منع آنها از نقل حدیث از پیامبر - صلی الله علیه وآله - بود و این که نباید غیر از آیات چیز دیگری از پیامبر - صلی الله علیه وآله - نقل شود یعنی دستور منع از نقل سنت داده شده و شاید این موضع‌گیری به این جهت بود که خیلی از روایات، مشی پیامبر - صلی الله علیه وآله - را ـ که بر خلاف سیره خلفا بود ـ ثابت می‌کرد و همچنین فضایل و رهبری اهل بیت - علیهم السلام - را بیان می‌کردند ولهذا صحابه به بهانه این که نقل سنت موجب خلط با قرآن می‌شود و قرآن تحت تأثیر قرار می‌گیرد، منع کردند و حکام و مسئولان، مشمول نهی از بیان روایات می‌شدند تا جایی که در تاریخ آمده است خلیفه دوم به عمال خودش ابلاغ کرد (من کان عنده شیء من الحدیث فلیمحه) یعنی مأمور شدند به محو سنت پیامبر - صلی الله علیه وآله - که این دستور شوم تا زمان امارت عمر بن عبدالعزیز باقی بود و او آن را لغو کرد یعنی قریب به صد سال این رویه دنبال می‌شد.

این دو حادثه سبب شد بعد از حیات پیامبر - صلی الله علیه وآله - نقل سنت ایشان محدود گردد به استثناء آنچه از امیرالمومنین - علیه السلام - و اهل بیت - علیهم السلام - و شاگردانش ظهور کرد که البته حضرت به شدت با این دستور منع، مخالفت کردند و به آن عمل نمی‌کردند و همین امر، نقش مهمی در نشر احادیث رسول الله - صلی الله علیه وآله - هم داشت هر چند سایر مردم محدود شده بودند.

این حوادث سبب شد که حکام و فقهایشان به اجتهاد به معنای اعمال رأی رو بیاورند و این یکی از علل اصلی ظهور مکتب رأی و قیاس و استحسان و اجتهاد و همچنین تفسیر به رأی بود و علاوه بر این، مجبور شدند که قول صحابی را هم حجت کنند. البته عامل سیاسی دور کردن مردم از اهل بیت پیامبر - صلی الله علیه وآله - هم یکی دیگر از علل بود.

بدین ترتیب مجبور شدند که این منابعِ باطل را در فقه وارد کنند و بعضی از بزرگان از مرحوم بروجردی - رحمه الله - نقل می‌کردند ـ که ایشان تتبع خوبی در روایات فقهی اهل سنت داشتند ـ که ایشان می‌فرمودند که شاید بیش از ۴۰۰ -۵۰۰ روایات در کل فقه نزد عامه موجود نباشد و معظم روایات در کتب آنها از صحابه و تابعین است و یا از کسانی است که معروف به کذب بوده واصلاً زمان پیامبر - صلی الله علیه وآله - نزد ایشان حاضر نبودند در صورتی که در فقه ما عکس این جریان واقع شد:
با ظهور و حضور اهل بیت عصمت و طهارت - علیهم السلام - زمان اصل صدور سنت تا (۲۵۰) سال طول کشید و از ائمه - علیهم السلام - ده‌ها هزار حدیث صادر شد و هزاران راوی و شاگرد را بر اساس آنها در علوم مختلف، مخصوصاً فقه، تربیت کردند و برای اینکه جمهور عامه هم ـ اگر منصف باشند ـ بتوانند از آن روایات استفاده کنند همه احادیث خود را به پیامبر - صلی الله علیه وآله - با سلسله ذهبیه پدران بزرگوارشان، اسناد متصل می‌دادند و می‌فرمودند آنچه را نقل می‌کنیم به سند پدران یکی پس از دیگری از جدمان رسول الله - صلی الله علیه وآله - رسیده است و این را، هم در برخی موارد بالخصوص گفته‌اند و هم به طور عمومی فرموده‌اند که آنچه ما می‌گوئیم همه‌اش از ایشان نقل حدیث می‌کنیم تا اینکه اهل سنت نتوانند بگویند که ما از نظر کلامی شما را معصوم - علیهم السلام - نمی دانیم و قول شما هم مانند قول صحابه یا تابعین است و خوشبختانه تنها در فقه (۳۵۸۵۰) حدیث در وسائل الشیعة از ائمه - علیهم السلام - نقل شده است و مرحوم میرزای نوری - رحمه الله - در مستدرک (۲۳۰۰۰) حدیث فقهی اضافه بر آن از کتب حدیثی دیگر جمع‌آوری کرده است و با این که خواهیم گفت که ائمه - علیهم السلام - نقش مهم و بسزایی در حفظ فقه اهل بیت - علیهم السلام - از انحراف داشتند لیکن آن اختلاف سیاسی و موضع‌گیری حکام جور و اتباعشان سبب شد که جمهور عامه و فقهای آن حکام از این میراث عظیم روائی و سنت پیامبر - صلی الله علیه وآله - بهره کامل نبرند و به جای آن به سمت استحسانات و اقیسه رو بیاورند. البته حکام جور می‌دانستند اگر بحث سنت را باز کنند، ائمه - علیهم السلام - مرجع قرار می‌گرفتند. ضمناً آن تابعین هم که اهل سنت به آنها استناد می‌کنند متأثر از امیرالمومنین - علیه السلام - بودند و عمده آنها برگشت به شیعیان و یا شاگردان امیرالمومنین - علیه السلام - می‌کرد امثال ابن عباس و ابی رافع و ابن مسعود و دیگران و اینکه بنی‌عباس مذهب حنفی را عمومی کرده‌اند با اینکه با شخص ابوحنیفه میانه خوبی نداشتند و از شاگردانش استفاده کردند، علتش این است که می‌خواستند عملاً از بهره‌گیری از سنت و رو آوردن به ائمه - علیهم السلام - منع کنند و این قدر باب اجتهاد و اعمال رأی وسیع شد که در نهایت مجبور شدند باب اجتهاد را سدّ نمایند و در ابتدا می‌گفتند در جایی که آیه و روایات نباشد می‌توان قیاس و استحسان کرد و چون که از آیات و روایات درک در درستی هم نداشتند فلذا این مسلک، باز و گسترده شد و به این مورد هم اکتفا نکردند بلکه در جایی که آیات و روایات هم بود اعمال رأی کردند و آنها را تأویل می‌کردند. بالاتر از آن، برای مجتهدینی که با این منابع واهی فتوا می‌دادند قائل به تصویب شده و فتوای آنها را حکم الله واقعی قلمداد می‌کردند تا این جریان تثبیت شود و کسی جذب ائمه - علیهم السلام - نشود و بدین ترتیب بود که نظریه باطلِ تصویب، شکل گرفت که در حقیقت بزرگترین ضربه‌ای بود که به شریعت اسلام وارد کردند زیرا که دین را از محتوای واقعی ثابت و حکم الهی نازل شده توسط وحی بر پیامبر اکرم - صلی الله علیه وآله - که تا روز قیامت باید باقی باشد خالی می‌کرد. انا لله و انا الیه راجعون.

بخش بعدی را اینجا ببینید

مرور بخشهای مقاله:

١٣
١٢
١١
١٠
٩
٨
٧
٦
٥
٤
٣
٢
١
٢٥
٢٤
٢٣
٢٢
٢١
٢٠
١٩
١٨
١٧
١٦
١٥
١٤

منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی هاشمی شاهرودی

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان