گرچه احیاء حوزه علمیه، خود بزرگترین حرکت سیاسی فرهنگی در مقابل استعمارگران به شمار میآمد، ولی آیت الله حائری از مقابله مستقیم با حرکتهای ضد ارزشی رژیم حاکم عصر خود باز نایستاد.
کتاب پرارج و گرانسنگ «الخصائص الحسینیة» اثر فقیه گرانقدر و خطیب توانا، شیخ جعفر شوشتری، میباشد که به حق عاشق دلسوخته قافله سالار عشق و شیفته پیشوای راستین شهیدان و دلباخته سرور آزادگان، حضرت حسین بن علی علیهما السلام بود که به هنگام بیان مصائب آن حضرت،
برای این که آیت الله لاری بتواند به خوبی برنامههای خود را عملی کند لازم بود در کنار خود نیروهای مناسبی را داشته باشد تا با یک هماهنگی و تشکیلات منظم در مسیر اهداف عالیه گام بردارد.
سیدعبدالحسین در شب جمعه سوم ماه صفر سال 1264 دیده به جهان گشود. از همان کودکی به تحصیل علم پرداخت و پس از چندی برای تکمیل دروس خویش و تهذیب روح، راهی حوزه علمیه نجف - که در آن زمان از شهرت خاصی برخوردار بود - شد و به علت استعدادهای فراوان در سن بیست و دو
آنها میدانستند تا علمای تشیع هستند نمیشود تشیع را از بین برد. یتالله حائری یزدی مسیر بسیار سختی پیش رو داشته و باید طوری رفتار میکرد که بهانه به دست رضا شاه ندهد که منجر به تعطیلی حوزه علمیه شود.
امام خمینی(ره) در «شرح چهل حدیث» در وصف مۆسس حوزه علمیه قم مینویسد: حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى، با نوکر و خادم خود همسفره و غذا بود، روى زمین مینشست، با اصغر طلاب مزاحهاى عجیب و غریب مىفرمود.
آنها میدانستند تا علمای تشیع هستند نمیشود تشیع را از بین برد. یتالله حائری یزدی مسیر بسیار سختی پیش رو داشته و باید طوری رفتار میکرد که بهانه به دست رضا شاه ندهد که منجر به تعطیلی حوزه علمیه شود.
یکی از شاخصههایی که در ایشان وجود داشت و از همه مهمتر بود و بیشتر خودنمایی میکرد، دینباوری، ایمان به خداوند، رسالت و ولایت بود، به صورتی که این اعتقاد و تدین در ابعاد گوناگون زندگی ایشان خودنمایی میکرد.
به خدمت امام رفتم. گفتند: «مصطفی فوت کرده»؟ من هم بسیار ناراحت شدم و در حال گریه چیزی نگفتم. ایشان همانطور که نشسته بود و دست هایشان روی زانو قرار داشت، چند بار انگشتانشان را تکان دادند و سه بار گفتند «انا لله و انا الیه راجعون».
پسر آیتالله بهجت از پدرشان نقل میکردند: «تنها کسی که در درس آقای بروجردی اشکالات اساسی میکردند، حاج آقا علی صافی بود؛ درحالی که برخی آقایان اشکالات اساسی نمیپرسیدند.»
حاج مصطفی مردی بسیار قوی و از سلامت کامل برخوردار بود، هیچ گونه ناراحتی و بیماری نداشت به همین دلیل برخلاف آن چه شایع کردند سکته قلبی خیلی بعید به نظر میرسید.
آیتالله بروجردی از شیخ علی صافی گلپایگانی خواسته بود تا امور مالی بیتشان را هم برعهده بگیرند که نمیپذیرند. البته ایشان بسیار به آیتالله بروجردی اعتقاد داشتند و میگفتند: «آقای بروجردی در ردیف علمایی همچون شیخ طوسی و علامه حلی و... است.»
برای مرحوم حاج آقا مصطفی، امام هم رهبر و مرجع و هم پدر بودند، روابطشان با امام خیلی صمیمی بود، برای امام احترام بسیار قایل بودند و امام هم متقابلا چنین حالتی داشتند.
در زمان رضاخان، شوهر عمه امام خمینی به منزلشان آمده بود و گفته بود که فرماندار خمین از دادن جواز لباس امتناع کرده و همچنین من را تهدید کرده است که باید کت و شلوار بپوشی و در مجلس جشن فرمانداری شرکت کنی. آیتالله محمدجواد صافی رو به ایشان میکند و میگوید:
مرحوم آیتالله العظمی گلپایگانی به علامه عسگری نامه نوشت و در آن چنین نوشت: من از شما خواهش میکنم که نام مرا در دانشکده خودتان بنویسید تا روز قیامت جزو خدمتگزاران دانشکده اصول دین محشور شوم.
آیتالله بروجردی یک وقتی به مناسبتی در درس خارج، نقلِ شهرتی از علامه را نپذیرفتند و گفتند: تمام کتاب هایی که نزد علامه بوده، نزد من هست (مگر یک کتاب که آن در دسترس من نیست) چنین شهرتی در آنها نیست .