رکورد طلاق اقتصادی طبقه متوسط
در بیان هر واقعه اجتماعی، آنقدر عوامل گوناگونی وجود دارد که بر شمردن همه آنها اگر غیرممکن نباشد، قطعا بسیار دشوار است، چرا که بسیاری از عوامل به ملاحظاتی ناشناخته در زیر سرپوشهایی به عنوان اسرار باقی میمانند که بررسی علمی را محال میکنند.
دانش جرمشناسی نیز بر این موضوع صحه گذاشته است که هیچگاه نمیتوان به طور قاطع گفت یک پدیده ناهنجار اجتماعی نتیجه جزمی یک یا چند عامل خاص است. با این حال، این موضوع مانع از آن نیست که به وجود بعضی از این عوامل که نقشی موثر در تحقق پدیده اجتماعی معین دارند، پی ببریم و کیفیت و کمیت تاثیر هر یک از عوامل و ترکیبات مختلف آنها را بررسی کنیم.
این استدلال کلی که مبنای تحقیق جرمشناسی است، در مورد بررسی عوامل موثر بر طلاق نیز مانند هر پدیده نامطلوب اجتماعی دیگر مولود عوامل متعددی است که بعضی از آنها به ریشههای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی محیط و بعضی دیگر به عوامل شخصی اعم از نارسایی بیولوژیکی و اختلالات روانی مربوط میشود. در ادامه، ریشه اقتصادی موثر در بروز طلاق، یعنی بیکاری و تأثیر آن بر وقوع جرم را کنکاش میکنیم.
شغل و امنیت مالیتحقیقات حاکی از آن است که بین شرایط اقتصادی و شغلی و طلاق رابطهای معکوس وجود دارد؛ یعنی هر چه موقعیت اقتصادی خانواده پایینتر باشد، امکان جدایی و طلاق افزایش مییابد.
تحقیقات حاکی از آن است که بین شرایط اقتصادی و شغلی و طلاق رابطهای معکوس وجود دارد؛ یعنی هر چه موقعیت اقتصادی خانواده پایینتر باشد، امکان جدایی و طلاق افزایش مییابد.
امروزه امکان دسترسی به منابع مالی بالقوه مردان، نقشی محوری برای زنان دارد، چرا که امنیت مالی زمینهساز ایجاد پناهگاهی برای خانواده در نظر گرفته میشود. مهمترین منبع اقتصادی برای کسب درآمد شغل است. بنابراین، بیکاری به معنای نداشتن چنین منبع ارزشمندی است. همواره حداقلی از درآمد و ثبات اشتغال برای پیوستگی و پایداری خانوادگی لازم است و بدون آن بسیاری از افراد قادر به ازدواج و تشکیل خانواده نیستند و عدهای نیز به همین دلیل در معرض جدایی و طلاق قرار میگیرند.
مشقت اقتصادی باعث تنش و اضطراب میشود؛ یعنی وضعی که در آن، تقاضاهای محیط فراتر از منابع و ظرفیت افراد برای مقابله با آن است. اضطراب نیز به نوبه خود باعث تضعیف کیفیت روابط زناشویی میشود. افراد بیکار میزان کمتری از تفاهم، ارتباط و نظم در روابط خانوادگی دارند. علاوه بر این، شوهران بیکار در مقایسه با مردان خانوادههایی که شغل ثابتی دارند، کمتر از سوی همسران خود حمایت میشوند و انسجام خانوادگی کمتری دارند.
رابطه بین عامل اقتصادی و طلاق پیچیده است، زیرا طلاق نتیجه عوامل اجتماعی گوناگون بسیاری است. با این حال، تحقیقات حاکی از آن است که بین شرایط اقتصادی و شغلی و طلاق رابطهای معکوس وجود دارد؛ یعنی هر چه موقعیت اقتصادی خانواده پایینتر باشد، امکان جدایی و طلاق افزایش مییابد.
وقتی جرم کانون خانواده را هدف میگیرد
خانواده یک نهاد اجتماعی، فرهنگی و حقوقی ناشی از پیوند مشروع زن و مرد است و با ولادت فرزندان، این نهاد تکمیل میشود. همچنین خانواده را مجموعهای فعال، پویا، جهتدار و برخوردار از نظامی اندیشیده تعریف کردهاند که در آن، برای هر یک از اعضا نقش، پایگاه، تعهد و مسئولیتی وجود دارد.
امروزه در همه جوامع اعتقاد به وجود خانواده و حفظ حریم و قداست آن برای کسانی که خواستار وجود نظم و خیر برای انسانها هستند محرز شده است. باید توجه داشت که طلاق و گسستگی خانواده تاثیری مستقیم و قطعی در بروز رفتار بزهکارانه نوجوانان دارد.
عوامل خانوادگی که به جامعه پذیری و روابط عاطفی اعضای خانواده، کنترل خانوادگی، همانندسازی فرزندان با والدین و گسیختگی خانوادگی و سایر ویژگیهای خانواده ارجاع داده میشود، نقشی موثر در ایجاد رفتار بزهکارانه میان نوجوانان و جوانان دارد.
گسیختگی خانوادگی از عوامل مهم در تولید رفتار بزهکارانه است، زیرا هنگامی که فرزندان والدینشان را بر اثر طلاق از دست بدهند، مراقبت، سرپرستی، کنترل و راهنمای خود را نیز از دست میدهند. گسیختگی خانوادگی فرآیند جامعه پذیری فرزندان را با مشکل مواجه خواهد کرد، زیرا خانواده های تک والدی قادر نیستند الگوهای نقشی مناسبی برای فرزندان باشند. بیثباتی در نظام خانواده موجب روابط ضعیف فرزندان با پدر و مادر خود میشود و زمینه را برای بروز رفتار بزهکارانه در فرزندان آماده میسازد. در واقع باید گفت فرزندان قربانیان اصلی طلاق هستند. طلاق والدین ممکن است زمینه تشویش روحی کودک را فراهم کند. وقتی شخصیت کودک دچار اختلال میشود، او آماده کشیده شدن به بیراهه میشود. در واقع طلاق والدین میتواند عاملی زمینه ساز برای بزهکاری کودکان و نوجوانان باشد.
گسیختگی خانوادگی از عوامل مهم در تولید رفتار بزهکارانه است، زیرا هنگامی که فرزندان والدینشان را بر اثر طلاق از دست بدهند، مراقبت، سرپرستی، کنترل و راهنمای خود را نیز از دست میدهند.
ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت و ﺑﺮرسی ﻫﺎ ﻧﺸﺎن میدﻫﺪ ﭘﺪر و ﻣﺎدر و ﺧﺎﻧﻮاده ﻧﻘﺶ ﻣﻬمی در زﻧﺪگی ﺟﻮاﻧﺎن اﻣﺮوز اﻳﻔﺎ میﻛﻨﻨﺪ و ارﺗﺒﺎط ﭘﺪر و ﻣﺎدر ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮاده ﻳکی از ۲ ﻣﺘﻐﻴﺮی اﺳﺖ ﻛه ﻧﻮﺟﻮاﻧﺎن را داﺋﻤﺎ از ارﺗﻜﺎب اﻋﻤﺎل ﺑﺎ رﻳﺴک ﺑﺎﻻ بازمیدارد. ﻧﻮﺟﻮاﻧﺎنی ﻛه ﺑه ﭘﺪر و ﻣﺎدر ﺧﻮد ﻋﻼﻗه دارﻧﺪ ﻳﺎ از آنﻫﺎ نگهداری میﻛﻨﻨﺪ، در ﻣﻘﺎﻳﺴه ﺑﺎ کسانی ﻛه اﻳﻦ ارﺗﺒﺎط ﻋﺎﻃﻔﻲ را ﻧﺪارﻧﺪ، ﺑه ﺻﻮرت واﺿحی ﻛﻤﺘﺮ ﻣﺮﺗﻜﺐ اﻋﻤﺎل ﺧﺸﻮﻧﺖآﻣﻴﺰ میﺷﻮﻧﺪ. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻧﻮﺟﻮاﻧﺎنی ﻛه ﺑﺎ ﭘﺪر و ﻣﺎدر ﺧﻮد راﺑﻄه ﻋﺎﻃفی دارﻧﺪ و از ارﺗﺒﺎﻃ شان ﺑﺎ آنها ﺧﺸﻨﻮد ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻛﻤﺘﺮ اﻓﺴﺮده و ﻣﻀﻄﺮب میﺷﻮﻧﺪ و ﺑه ﻓﻜﺮ ﺧﻮدﻛشی میاﻓﺘﻨﺪ ﻳﺎ رﻓﺘﺎرﻫﺎی ﺧﺎم و بیﺗﺠﺮﺑه از آنها ﺳﺮ میزﻧﺪ.
طلاق و جامعه پذیری نارسا
«امیل دورکیم» متفکر و جامعه شناس مشهور، بحثی مهم درباره نقش نظارت اجتماعی در قالب جامعه پذیری دارد. از دیدگاه کارکردگرایی، انسان به تجاوز و خشونت بیشتر گرایش دارد تا به نظم و قانون؛ بنابراین باید با اجبار، وی را در داخل پیمانها و مقررات اجتماعی قرار داد. دوررکیم میگوید فرد با اجتماعی شدن، جامعه پذیر میشود و این فرآیند بر اساس تعلیم و تربیت صورت میگیرد و در غیر این صورت، برای مهار طبع شریر افراد و هوی و هوسهای فردگرایانه و خودگرایانه آنها و همگام کردنشان با وجدان جمعی، استفاده از زور لازم است. تربیت عملی است که والدین و معلمان نسبت به کودکان انجام میدهند. تربیت بیش از هر چیز وسیلهای است که جامعه به مدد آن به طور مداوم شرایط زندگانی فرد را نو میکند.
اگر فردی نتواند فرایند درونی کردن را به نحو درست و صحیح طی کند، به این معنی است که فشار اجتماعی نتوانسته است کارکرد مناسباش را انجام دهد و پس از آن نیز تحت سلطه کارکردی کنترل اجتماعی واقع نشده است. در نتیجه، این فرد مسلما دارای کارکردی مناسب نیست. این در حالی است که در خانوادههای از هم گسیخته، به دلیل جدایی والدین، نقش پدر یا مادر به عنوان یکی از حلقههای عوامل تربیت و جامعه پذیری مفقود است.