بررسی هزار داستان دانشجویی
همراه با شادمان شکروی، رئیس مرکز نویسندگی خلاق معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی دانشگاه شهید بهشتی و مسئول گروه داوری چهارمین دوره مسابقه داستان کوتاه دانشجویی درباره ی کم و کیف این جایزه و سطح نویسندگی دانشجویان.
داستانهای دانشجویی
اگر از نظر آماری صحبت کنیم، در هر دوره تقریبا دویست تا دویست و پنجاه داستان داشتهایم که در چهار دوره میشود هزار. وظیفه من هم مطالعه تمام آنها بوده است. بلی. اگر با این دید نگاه کنیم داستانهای زیادی از دانشجویان خواندهام، رشتهها و مقاطع تحصیلی مختلف. بنابراین شاید بتوانم تا حدی تجارب خود را مطرح نمایم.
از روی تجربه فنی و مهندسی، علوم انسانی و علوم پایه و پزشکی بیشترین گرایش را دارند. هنر و کشاورزی کمترین گرایش را. جالب است که از نظر کمی علاقهمندان به داستان فاخر در بین دانشجویان فنی – مهندسی و علوم پایه، کمتر از علوم انسانی نیست. حتی در مواردی بیشتر است. اما در هر چهار دوره بدون استثنا کمترین استقبال از جانب گروههای کشاورزی و هنر بوده است. از نظر مقاطع تحصیلی، سابق بر این دانشجویان کارشناسی بیشترین کمیت شرکتکننده را داشتند. در دوره چهارم کمیت شرکتکنندگان کارشناسی ارشد و دکترا، بخصوص دکترای تخصصی به مراتب بیشتر شد.
تا دوره سوم، از نظر کمیت، دانشگاههای غیردولتی برتری داشتند. در این دوره برعکس دانشگاههای دولتی اکثریت را شامل میشدند. از میان دانشگاههای غیردولتی، دانشگاه آزاد اسلامی در دورههای قبل بیشترین شرکتکننده را داشت. در این دوره اکثریت به واحدهای دانشگاه پیام نور اختصاص داشت. دانشگاههای علمی – کاربردی و غیرانتفاعی روی هم رفته حضور پررنگی نداشتهاند. در این دوره نیز اقلیت با آنها بود.
مضامین مورد علاقه دانشجویان
تا دوره قبل مضامین اجتماعی عمده آثار را به خود اختصاص داده بودند. در این دوره مضامین اجتماعی و مضامین مذهبی، تقریبا پایاپای بودند. منظورم از مضامین مذهبی ترکیبی از داستانهایی با بن مایه عرفان اسلامی، جنگ هشت ساله، زندگی شخصیتهای مقدس و نظیر این است. خوشبختانه مضامین اجتماعی بخصوص در دوره قبل با نوعی سیاهنمایی یا اعتراض نهچندان منصفانه همراه بودند که در این سری به طرح معضلات و یا اعتراضهای منطقی و دارای چهارچوب گرایش یافت. به نظر میرسد که قشر فرهیخته دانشگاهی در لایههای پنهان خود دارد از نظر اندیشه و جهانبینی خود را بازآرایی می کند. میکوشد منطقیتر و حتی میشود گفت علمیتر با مقوله اندیشهورزی ادبیات برخورد کند. این جای خوشبختی دارد.
سبک داستانها
در هر چهار دوره رئالیسم و از نوع رئالیسم به اصطلاح دامستیک کمیت بالایی داشتند. بعد هم رئالیسم سوپرمارکتی و رئالیسم نخبه گرا و البته سوررئالیسم و جریان سیال ذهن. در هر دوره تعداد داستانهای فانتزی، علمی – تخیلی و فراداستان اندک بود. تفاوت این دوره با دوره های قبل کاهش رئالیسم دامستیک و گرایش به رئالیسم پست مدرن و در کنار این کاهش چشمگیر داستان هایی از نوع رئالیسم یقهچرکها و سورئالیسم بود. در این دوره تعداد داستانهای فانتزی و گوتیک بسیار اندک بود. شاید به اندازه انگشتان یک دست. رئالیسم جادویی، رئالیسم شگفتانگیز و فراداستان نیز بسیار اندک بود. در دورههای قبل کمیت این سنخ آثار حتی داستانها بیشتر بود. بخصوص دوره دوم.
کیفیت داستانها
کیفیت داستانها به نحو چشمگیری در دوره ی چهارم ارتقا یافته بود. این را گفته باشم که در هر چهار دوره متاسفانه عمده داستانها از نوع داستانهای در حد مجلات زرد بودند. اما اینها به کنار، داستانهای هنری این دوره به مراتب کیفیت بالاتری داشتند. در مرحله نهایی انتخاب داستانهای برگزیده دشوار بود. در دورههای قبل تعداد داستانهایی که در حد و اندازه نشریات وزین بینالمللی باشند بسیار کم بود. در این دوره این تعداد مقداری افزایش یافته بود. گرایش داستانهای هنری به سطح مجلات داخلی متوسط و فاخر نیز بیشتر بود.
فکر می کنم اگر منصف باشیم داستانهایی که در هر چهار دوره مقامهای نخست و دوم را آوردند با مقداری دستکاری میتوانند در این حد و حدود هم ارزیابی شوند اما خوب به طور طبیعی از اینها به بعد سطح داستانها سقوط می کند. البته انتشار داستان در نشریات ادبی بینالمللی آسان نیست. بخصوص داستان نویسندگان ایرانی ولی روی هم رفته فکر میکنم استعدادهای درخشانی وجود دارد که در صورت مقداری حمایت و تشویق، میتوان برای نشریات درجه اول دنیا هم به آنها نگاه کرد. حداقل از نظر درونمایه و اندیشه. داستانهایی نظیر قلهها ( دور نخست )، من نسبتا دختر خوبی هستم ( دوره دوم ) و معلم شصت و سه ساله من ( دوره چهارم )، بیتردید قابل طرح در مجلات معتبر دنیا هستند. نه تعارف می کنم و نه اغراق.
نقاط ضعف و نقاط قوت داستانهای دانشجویان
نقطه اصلی قوت، بیتردید استعداد ذاتی است. واقعا درخشان است. نوعی جریان خودجوش ولی بسیار پربار که شاید برای بسیاری از کشورها حسرت برانگیز باشد. بسیاری از نویسندگان جوان و نوقلم ما علیرغم همه مشکلات و نبود نهادهای حمایتگر، آثاری بهوجود میآورند که چشم را می گیرد. البته باید در قضاوت منطقی بود. منظور با رعایت سن و سال و تجربه و آموزش است. من با جوانان نویسنده از کارگاههای نویسندگی دیگر کشورها هم برخورد داشتهام. خوب آنها از امکانات سازمانیافته به مراتب بهتری برخوردار هستند. بخصوص در دانشگاهها. اما در یک مقایسه منطقی، استعداد ذاتی جوانان ما به مراتب بیشتر می نماید. در مورد نقاط ضعف، البته در این دوره ساختار، نوآوری و اندیشهورزی نسبت به دورههای قبل افزایش کیفی قابل توجهی یافته بود اما در هر چهار دوره ضعیفترین بخش، عدم التفات به مضامینی است که پرداخت آنها به رنج نیاز دارد. مثل اسقف و بانو با سگ ملوس چخوف یا بشکه جادوی مالامود و یا دی گراسوی ایساک بابل. به نظر میرسد که تحت تاثیر جوانی و حال و هوای آن، سعی میکنند با شگردهای مطرح غربی و بازی با کلمات به مضامین پیچیده و انتزاعی وجاهت ببخشند. آنچه که تا حدی در کشور هم جریان دارد. کمتر نویسنده جوانی، در هر چهار دوره، اثری آفریده بود که با داستانهای به اصطلاح دشوار پهلو بزند. خوب چخوف هم داستان بوسه را در بیست و هفت سالگی نوشت. داستانی که صرفا به مدد تلاش و رنج و تمرین و ممارست از کار در می آید.
فکر میکنم مشکل در شیوه برخورد با داستان و ادبیات در کشور ما و البته دانشگاهها باشد. داستانهای سطحی و با شیوه نگارش پیچیده و سرشار از ترفندهای تکنیکی و سمبلها و استعارهها، در بیرون از دانشگاه خریدار دارد. این طبیعی است. به همان اندازه که استقبال بی حدوحصر عموم از رمانهای کممحتوا عاشقانه و بازاری طبیعی است. اما در حوزه دانشگاه که ظاهرا می بایست سنگر دفاع از ادبیات فاخر و ناب باشد و سره و ناسره را از هم غربال کند، شرایط زیاد خوب نیست. من تقریبا بیست سالی می شود که با دانشگاه سروکار دارم. هستند در گوشه و کنار فرهیختگانی که دانشجویان را بسیار خوب به سمت داستاننویسی اصیل و عمیق هدایت کنند اما تعداد این افراد اندک است. جریان آموزش یک جریان سطحی است و بیشتر گرایش به ادبیات نظری دارد. بیشتر که نه. می شود گفت مطلق. طبیعی است که چنین رویهای نوعی عدم قضاوت صحیح به وجود میآورد. از شمار صاحبنظران واقعی میکاهد و استادان واقعی را بیانگیزه میکند. ماحصل اینکه انرژی و استعداد تحسینبرانگیز نسل جوان صرف تقلیدها و بازسازیهایی میشود که از جهاتی البته قابل توجه هستند ولی از جهاتی هم نمیتوان آنها را منتج به تولید به معنی واقعی فاخر دانست.
منبع:
روزنامه ی آرمان